♣ Golbarg ♣
کاربر فعال
- ارسالها
- 43
- امتیاز
- 109
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- آمل
پاسخ : عملیات مخرب سمپادی
وااااااااو خداوندگارا !!! یه دورانی (راهنمایی)وسط زنگ شیمی از زیر نیمکتا سینه خیز میرفتم بند کفشای بچه های ردیف جلویی رو باز میکردم به هم گره میزدم ... بند کفشای ردیف عقبی رو هم به اون فلز جای پای نیمکت گره میزدم زنگ که میخورد کله پا میشدن مثل احمقا بهشون میخندیدم ... بعد یه روز دست به یکی کردن همین که دستمو بردم پاپیون بند کفششونو باز کنم دو تایی پاهاشونو کوبیدن رو دستم :-[.... روزگاری بود ...الان شیطنتای زیر پوستی میکنیم وسط زنگ آخر اجازه میگیریم چند نفری میریم یه سری ناظمو از دفتر میکشن تو حیاط اونای دیگه میرن زنگو میزنن ... یه بار نیم ساعت زنگو زودتر زدیم تمام مدرسه رو دوباره برگردوندن تو کلاسا :P ...
راهنمایی که بودیم واسه حرفه و فن حلوا درست کردیم ... نه دستکش دستمون کردیم نه دستامونو شستیم فکر کن 4 تا بچه ی شرور که از صبح از سطل آشغال مدرسه گرفته تا آدامس زیر کتانیاشونو دست کاری کرده بودن با نگاه های اینجوری دستاشونو با هم میکردن تو ظرف حلوا قشنگ ورزش میدادن تا به شکل آرم سمپاد تو ظرف بریزنش بعد یه چیز خوشگلی دراومد که عمرا کسی میفهمید با چه تدارکاتی درست شده ... از نگهبان مدرسه شروع کردیم تا به مدیر مرکز به همه تعارف کردیم کلی هم ازمون تشکر کردن ... ماهم اضافشو دادیم مسئول بایگانی که اخیرا زیاد ما رو از انجام فرایض دانش اموزی باز میداشت ببره خونش ...
وااااااااو خداوندگارا !!! یه دورانی (راهنمایی)وسط زنگ شیمی از زیر نیمکتا سینه خیز میرفتم بند کفشای بچه های ردیف جلویی رو باز میکردم به هم گره میزدم ... بند کفشای ردیف عقبی رو هم به اون فلز جای پای نیمکت گره میزدم زنگ که میخورد کله پا میشدن مثل احمقا بهشون میخندیدم ... بعد یه روز دست به یکی کردن همین که دستمو بردم پاپیون بند کفششونو باز کنم دو تایی پاهاشونو کوبیدن رو دستم :-[.... روزگاری بود ...الان شیطنتای زیر پوستی میکنیم وسط زنگ آخر اجازه میگیریم چند نفری میریم یه سری ناظمو از دفتر میکشن تو حیاط اونای دیگه میرن زنگو میزنن ... یه بار نیم ساعت زنگو زودتر زدیم تمام مدرسه رو دوباره برگردوندن تو کلاسا :P ...
راهنمایی که بودیم واسه حرفه و فن حلوا درست کردیم ... نه دستکش دستمون کردیم نه دستامونو شستیم فکر کن 4 تا بچه ی شرور که از صبح از سطل آشغال مدرسه گرفته تا آدامس زیر کتانیاشونو دست کاری کرده بودن با نگاه های اینجوری دستاشونو با هم میکردن تو ظرف حلوا قشنگ ورزش میدادن تا به شکل آرم سمپاد تو ظرف بریزنش بعد یه چیز خوشگلی دراومد که عمرا کسی میفهمید با چه تدارکاتی درست شده ... از نگهبان مدرسه شروع کردیم تا به مدیر مرکز به همه تعارف کردیم کلی هم ازمون تشکر کردن ... ماهم اضافشو دادیم مسئول بایگانی که اخیرا زیاد ما رو از انجام فرایض دانش اموزی باز میداشت ببره خونش ...