غزل دهه هفتاد

  • شروع کننده موضوع
  • #1

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
هومن عزیزی، محمد سعید میرزایی، محمدرضا رستمبگلو، هادی خوانساری، مجید معارف وند، حامد ابراهیم پور، صالح سجادی، مهدی موسوی و...

خیلی اسم آشنا اینجا وجود داره و خیلی ها که اونطور که باید شنیده نشدن
این شاعرا تو دهه هفتاد یه سری جوون بیست و چند ساله بودن که تحت تاثیر حسین منزوی و منوچهر نیستانی و... و در ادامه راه اونا سعی کردن به روز غزل بگن
تو اون روزا برای اولین بار به شعرای محمد سعید میرزایی می گفتن غزل سیاه و هومن عزیزی از رابطه پست مدرنیسم و غزل صحبت کرد
تو این سال ها مانیفست ها تئوری های زیادی برای این جریان ارائه شد و اسم های زیادی روی هرکدوم از این شعرها گذاشتن
از غزل پیشرو بگیر تا غزل متن و غزل پست مدرن! و...
ولی سوای تمام این حاشیه ها به نظر من این جریان از قابل احترام ترین جریان های معاصر شعر ایرانه! جریانی که می تونه غرل فارسی رو نجات بده
حتی کلاسیک سرا ترین غرلسراهای حال حاظر به مقام بلند حسین منزوی اذعان دارن و می شه گفت اگر منزوی نبود غرل ما هنوز داشت تو بازگشت دست و پا می زد و بعد از تجدد نیما به قول خیلی از شاعرا منزوی جزو اولین کسایی بود که غرل نیمایی گفت
به طور خلاصه در تحلیل شعر نیمایی میشه گفت که شعر نیمایی یه فرم نیست بلکه یه تفکره و منزوی به خوبی از پس این تفکر تو غزل بر اومد و جریان ادبی دهه هفتاد تلاشش برای ادامه این راه بود

اینجا از شاعرای این جریان شعر می زاریم و شاید هم تئوری هاشونو مورد بررسی قرار دادیم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

یک اسم، یادگار کسی که تو نیستی
اسمی به اعتبار کسی که تو نیستی

زندان – هزار و سیصد و پنجاه و پنج – مرد
عکس شماره‌دار کسی که تو نیستی

در پارک، صندلی کنار تو خالی است
در فکر او، کنار کسی که «تو» نیستی

مرد مچاله – ساعت بیهوده – شهر گیج
یک زن، در انتظار کسی که تو نیستی...

تو مرده‌ای و چند بلوک آن‌طرف‌تری
او رفته بر مزار کسی که تو نیستی

نفرین به روزگار تو که نیستی کسی!
نفرین به روزگار کسی که تو نیستی!


محمد سعید میرزایی
 

پژمان1995

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
51
نام مرکز سمپاد
اصفهان
شهر
اصفهان
پاسخ : غزل دهه هفتاد

بسیار زیبا بود
جدا قشنگ بود
منکه تاحلا اسم این افراد رو نشنیدم ولی طرفدار اینجور سبک هام

ساده-روان-گنگ-کلمات تکرار میشن

به نظر مدل عوام پسندی نیست

کسایی که بیشتر،هر زمانی رو گیر بیارن باخودشون خلوت میکننو اینا... اینا طرفدار این ریخت شعرن

منظورمو شاید متجه بشی شایدم نشی ولی از شعراشون بیشتر بذار

مرسی x:
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : غزل دهه هفتاد

درسته زبان نسل جدید احساسو بهتر منتقل میکنه اما ب نظرم عمق اشعار قدما بیشتر از این نسل جدیده
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

اتفاقاً این جریان خیلی تاکیدی رو زبان جدید نداره یعنی تاکید زیادی روی زبان هست به عنوان یه ابزار امّا نه الزاماً زبان نسل جدید!
به نظرم بهتره که جریانای ادبی با جریانای هم عصر خودشون مقایسه بشن از نظر تاریخی


و امّا یه شعر دیگه



سرکوه بلندآمد، پلنگ از زیر وماه از رو
که دریا می گرفت آن شب کنار قایقی پهلو

سرکوه بلند از ماه قایق پیشه عاشق تر
پلنگ آهسته می زد خیمه ، ماه از در می آمد تو

سر کوه بلند آمد، نسیم از راست، ابر از چپ
مه آلوده ترین رقصی که شاید باد با گیسو

سر کوه بلند آنقدر دریا غرق قایق شد
که لنگر از کنار آورد و کرد از هر طرف پارو

پلنگ از ماه خود با رونما تا رو بگیرد، ماه
دو مروارید غلطان زیرلفظی می گرفت از او

پلنگ از ماه راضی شد به یک لبخند، ماه امّا
کشید از هر دو سو اخمی ازاین ابرو به آن ابرو

پلنگ از قصه ی اجدادی اش با ماه می گوید
و ماه رند می پرسد چه خواهی کرد با آهو؟

پلنگ آهو شنید آهو، دلش لرزید، می ترسید...
سر کوه بلند آید نبیند خویش را با او

سر هر کوه اگر ماهی پلنگی منتظر دارد
سرکوهی پلنگ از ماه دارد زخم بر پهلو

پلنگی زیر پای ماه گاهی بر سر کوهی
خیالی دارد امّا خام، چاکی دارد از چاقو

دوتالبخند گاهی در می آمیزد دو بی همسر
که یک نفرین به آتش میکشد زخم از دو هم زانو

سر کوه بلند القصه آهو می رسید از راه
و باد بامداد از خیمه پی می کند تا بارو

رسید آهو! چه می داند چه میبیند؟ چه می دانی !
چه بویی بود بوی خون ، که خون بوییده بود آهو

چه رنجی می کشید آهو؟!که آهی می کشید از رنج
پلنگ از ماه دامن می کشیدو ماه دست از او

سر کوه بلند امشب چه ماهی زیر سر دارد؟
پلنگی تازه سر بر کرده از قنداقه ی نَنو

پلنگی ماده، آهو نر! و حتی ماه اخمو نر
پلنگ و ماه وآهوپر،نه من با تو نه تو با او


محمّدرضا رستمبگلو
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

http://www.aghrabe.com/archives/8163


مصاحبه مجله الکترونیکی عقربه با هومن عزیزی
اینجا تا حدی در مورد مبانی نظری این جریان صحبت شده
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : غزل دهه هفتاد

چه تاپیک خوبی.

اینم یه شعر از حامد ابراهیم پور:


« سلام...
حرف بزن بانو
دوباره حرف بزن با من
گذشته بیست خزان بر ما
تو خوب ماند ه ای اما من...
به فکر معجز ه ای بودم
میان حسرت و دل سردی
تو را صدا بزنم، شاید
دلت بگیرد و برگردی
تنم خلاصه ای از غم بود
اگرچه ظاهری عادی داشت
لبم برای نخندیدن
دلیل های زیادی داشت...
غمت، روایت اندوهی
که در سپیدی مویم بود
غمت چوغده ی بدخیمی
همیشه توی گلویم بود »
کلاه از سر خود بردار
ردیف کن کلماتت را
کنار آینه تمرین کن
گره بزن کرواتت را
نگاه کن به خودت صد بار :
عصا و پیرهنت بد نیست
اتوی پالتوات خوب است
نشسته روی تنت، بد نیست !
بدون ترس، بزن بیرون
شتاب کن که غروب آمد
هزار مرتبه از حافظ
سوال کردی و خوب آمد...
مقدر است که پایانی
به رنج مستمرت باشد
به این امید بزن بیرون
که عشق منتظرت باشد...
دوباره پک بزن آهسته
به آخرین نخ سیگارت
سه ساعت است که تنهایی
کسی نیامده دیدارت...
سه ساعت است که در سرما
تو و امیدِ تو پابندند
سه ساعت است که دراین پارک
کلا غها به تو م یخندند ...
سه ساعت است که تنهایی
کسی نیامده نزدیکت
به عشق فکر نکن، برگرد
به سمت خان هی تاریکت
سه بار قفل بزن بر در
بشوی صورت ماتت را
کنار آینه تمرین کن
گره بزن کرواتت را ...
صدای تیر تو م یپیچد
میان خان هی خاموشت ...
و مرگ،ی ک زن دیوان هست
که گریه کرده در آغوشت ...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

گشنیز، پیك، خشت، دل، میز یك قمار
تو، چند سایه، دود، شبی غرق در غبار

سرباز خشت گفت: برو، دور شو، ولی
تو مانده‌ای پر از هیجان، گیج، تازه كار

تكخال پیك علامت مرگ است، تلخ تلخ
- طعم حقیقتی كه به آن داده اعتبار-

سرباز پیك گفت و گذشت از كنار تو
در یك سكوت سربی و سنگین و مرگبار

بی بی دل، زنی كه تو او را ندیده‌ای
یك دختر تكیده كه یك پیرهن بهار…

آس دلت كه پیش خودت بود گم شده
دختر نگاه كرد و تو دیدی كه چند بار

هی آه می‌كشید و به ساعت نگاه كه…
اما قرار ساعت 3 بود ؟ نه… 4


اما 4 قافیهء توست، ساعتت
از آن گذشته، عقربه‌اش گیج و بیقرار…

بابای پیك مرد مسنی ست، 65
ساله، غریبه، محترم و شیك، پولدار

ماشین آخرین مدل و قرمز و عجیب
با یك لباس مشكی خوش دوخت، تكمه‌دار

با تكمه‌های كوچك براق، پیپ، كلاه
موی بلند و ریش سیاهی كه چند تار

موی سپید در دل آن برق می‌زند
تو خیره مانده‌ای و…«هی آقا! برو كنار»

دختر سوار می‌شود و شهر پر شده
از های وهوی گنگ كلاغان كه قار قار



سیگار، میز، سایهء چندین رقیب مست
تو فكر می‌كنی به خودت، عشق، دل، قمار

در چار راه مبهم فردا نشسته‌ای
50 كارت كوچك از او مانده یادگار

بی بی كه نیست، آس دلت نیست…مانده‌ای
تكخال پیك را كه بیاید سر قرار…​


هومن عزیزی
 

Fall

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
130
امتیاز
2,140
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : غزل دهه هفتاد

غزل ...
نگاه ...
سکوت ...
آفتاب ...
پنجره ...
تو!
نه! نثر نیست ، نه! درهم شکسته شاعرتو

در آفتاب غزل بارها بخار شده

و باز گریه نموده فقط به خاطر تو

کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش

و آب ریخته پشت خودش مسافر تو !

نگاه کن که چه بی هوا راه افتاده

خلاف حرکت رودها ، ماهی مهاجر تو

اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است

همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو

شهاب سوخته دل به هر دری زده است

مگرعبور کند روزی از مجاور تو

پلیسها همه در جستجوی خود هستند

که گم شدست خیابان درون عابر تو
شعری زیبا از مهدی موسوی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

بگو : اجّی ، بگو از شانه هایم دربیاید پر!
بگو : مجّی ، مبدّل شو به یک پروانه و بپر !

بگو : پروانه پر! من می نشینم روی انگشتت
بگو : هر دانه انگشت از من از پروانه انگشتر

بگو: اجّی ، بگو صحرا شود بلوار رستاخیز!
در آن پروانه را دور سر آهو به رقص آور

بگو : مجّی، خیابان مؤذن را بیابان کن
_بیابان را که مه!_ البته که نه، دربیابان گر،

به شوق هرچه خواهی یک قدم بردار ، می بینی:
دلت می گیرد از این همرهان سست ناباور

بگو اجّی و برف از پشت بام ابر پارو کن
بدم تا گر بگیرد خوشه ی انگور در ساغر

اگر گنجشک در حوضی بیفتد ناز شست حوض
فقط ای حوض نقاشی اگر فراشباشی ،پر!!!

دو کرباسک، دو رملک، دوبه دو خوابیده در ریمل
و زیر آن دو رمّالک در اسطرلاب یکدیگر

تو ازاین حرف ها سر درنیاوردی من از جادو
و هر دو از معمّایی ترین شب های شهریور

تو هم جادوگری، هم سرکتابی، هم ابوریحان
نگاهت کاشف الکل تر از رازی است در بستر

بیا وردی بخوان وفوت کن پشت خودت در راه
وطالع را بگردان سمت بعد از من کسی دیگر

مرا نیّت کنی آغوش مردان پس از من را
فقط بوی تو صدهابار جوی مولیانی تر




توجّه!!! گفت و گو با پرسوناژی سورئال… اما
حذر از این همه لیلاپریشی مرد خنیاگر

فروید از دسته ی جارو به جادوگر نظر دارد
هگل را خلع جارو بر نمی دارد نقاب از سر

کمرباریک نوستالژیک جادولهجه لب وا کن
بگو : اجیم، مجاریم موش از زیر تشک سر

اگر قیچی کند بال کلاغ اندیشه ی ابری
بگو: از اتفاق این تشک از قو، در متکّا پر

بگو : حاجی بیا این پرتقال از کوک خارج شد
بخوان وردی که راوی در نیاورد از دریدا سر

مرا شاعر کن از پروانه بودن سخت مأیوسم
مگر یک بار دیگر باهم از آغاز تا آخر

به تخم چشم جادو دسته جارو جای دارو کن
و داروخانه ها را پرکن ازابیات خشک وتر

عجب اجّی ومجّی های چشمت کار دستم داد
که پیش از لاترجّی آتشم را کرد خاکستر

اگر ورد غزل هایم اثر می کرد برگردی
خدای شعر می زد باطل السّحری براین دفتر

ودفتر داشت کم کم بسته می شد راه افتادی
و من می ریختم بر سنگفرش اینبار جدّیتر

دو آونگ ازدو پا در حال رفتن تا که هرساعت
دو ساعت کم کند ازعمرشاعر، مرگ یعنی این!!!


محمّدرضا رستمبگلو
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : غزل دهه هفتاد

پت…پت…،چراغ از نفس افتاد ؛ تا پدر آمد سراغ خلوت مادر/ سكانس بعد
نه ماه بعد غنچه ي سرخي شدي ولي مادر شبيه يك گل پرپر / سكانس بعد

تو چار ساله بودي و عشق ت پرنده بود يك اتفاق ساده دل ت را مچاله كرد
گنجشك پر،كبوتر…و در كل پرنده پر مادر پريده بود و پدر پر/سكانس بعد

-«ابرو كمون شونه بلندم ! لالالالا گلدونه ي دلم،گل گندم ! لالالالا كي ميشه حجله ت م ببندم!؟لالالالا…»

مادر بزرگ با نوه اش در سكانس بعد
يك خانه داشتند ته كوچه ي زمين دور از تمام مردم دلسرد بي خيال
در فصل بي بخار زمستان قشنگ بود بر شيشه ها بخار سماور! / سكانس بعد

كيف و كتاب دخل به خرج ش نمي رود ‹‹ بايد-نبايدي › كه به منطق نمي خورد
آقاي ناظمي كه سراپا شكايت است: -«گمشو لجن ، برو دم دفتر ! › / سكانس بعد

مادربزرگ حادثه ي بعدي تو بود او را ببر و زير لحد خاك كن ! – همين –
يك فاتحه بخوان و به يك ‹ ارث ! › فكر كن ! - به جا نماز بي بي كوثر! -

همين سكانس – در متن –
# كارگردان سگ خلق و بد دهن از پشت دوربين به همه پارس مي كند
و كات مي دهد به تو كه : -« اين چه طرزش است ؟ با اين پلان مسخره تف بر سكانس بعد #

بازار ريشه ريشه تو را جذب مي كند تو شاخه شاخه در لجن روز مرگي
تو برگ برگ زرد تر از روزهاي قبل در دست بادهاي شناور / سكانس بعد

- « آقا لبو ببر ! لبوي داغ حال مي ده ! خانم لبو بدم !؟ »
- « بده آقا ! »
كه ناگهان ؛ موهاش توي باد دل ت را به باد داد آن دختر تكيده ي لاغر / سكانس بعد

دختر ولي پريد و خمارت گذاشت ، بعد ميخانه بود و نم نم سيگارهاي تلخ
با ياد چشم هاي خمارش تو بودي و بعد از دو بطر ، بطري ديگر/ سكانس بعد

يك دستمال يزدي و يك پاتوق مدام { مردي مزاحم دو-سه تا خانم جوان }
چاقو به دست مي رسي و قاط مي زني : - « هي ! با تو ام ، كثافت عنتر ! /

سكانس بعد – زندان –
شروع حرفه ي جرمي بزرگ تر يك طرح كاد واقعي از مجرمان پير
استاد كار مي شوي و مي زني جلو با چند سال سابقه كم تر! / سكانس بعد

- « آزادي ت مبارك ! »
- « ممنون ! ولي…شما !؟ »
- « من شاعرم ، همانكه تو را خلق كرده است اما ببخش، خالق خوبي نبوده ام
من قول مي دهم كه تو در هر سكانس بعد هر جور خواستي بروي زندگي كني يك كار و بار عالي با يك زن قشنگ … »

# خواباند بيخ گوشم ، زل زد به چشم هام چيزي نگفت ؛ رفت .

شبي در سكانس بعد
او قرص هاي كوچك آرامبخش را با چاي تلخ بسته به بسته به حلق ريخت
تا خواستم به متن بيايم كمك كنم پشت سكانس هاي فراموش Fade شد

#محمد_علی_پور_شیخ_علی
_
 
بالا