- شروع کننده موضوع
- #21
ArtmisSoR
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 292
- امتیاز
- 3,448
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگانامین
- شهر
- Isf
- دانشگاه
- پلیپیکنیک
- رشته دانشگاه
- علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»
۲. اینکه بتونی کتاب هرکسی رو شناسایی کردی خونهش و گاهی خودش رو آتیش بزنی احساس قدرت میده به نظرم. حالا چه رئیس آتشنشانی باشی چه مأمور عادی.
۳. نمیدونم شاید چون احساس گناه خیلی زیادی میکرد...؟
۱. نه تنها میلدرد٬ هرکسی توی اون جامعه زندگی پویایی نداشت و به زور قرص خواب و اینجور چیزا زندگیش میگذشت. پس طبیعیه که خسته و بیانگیزه میشدن و خودکشی میکردن. بعد از اومدن اون تیم نجات که توضیح دادن هر شب معدهی چند نفر رو شستشو میدن متوجه میشیم که خودکشی توی اون جامعه خیلی شایعه.به نقل از azam :به نظر منم کتاب خوبی بود واقعا
۱. از اول کتاب شروع کنیم اولا که من دقیقا دلیل خود کشی میلدرد رو نفهمیدم چرا خودکشی کرد؟؟؟؟
بعدش مرگ کلریس که به نظر من تصادفی نبود و با حرف دایان موافقم وگرنه چرا بعد از مرگ کلریس دیگه تو اون خونه هیچ خبری نیست؟؟؟
۲. هامون گفتی چون قدرت لذت بخشه اره قدرت لذت بخشه ولی رئیس یه ایستگاه اتش نشانی بودن قدرت محسوب میشه؟؟
۳. راتی یه سوال دیگه وقتی مونتاگ بیتی رو سوزوند بعد با خودش فکر میکنه که بیتی خودش میخواست بمیره و هیچ تلاشی برای نجات خودش نکرد چرا بیتی میخنواست بمیره؟؟؟
۲. اینکه بتونی کتاب هرکسی رو شناسایی کردی خونهش و گاهی خودش رو آتیش بزنی احساس قدرت میده به نظرم. حالا چه رئیس آتشنشانی باشی چه مأمور عادی.
۳. نمیدونم شاید چون احساس گناه خیلی زیادی میکرد...؟