- ارسالها
- 68
- امتیاز
- 200
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- مدال المپیاد
- من الذهب و الفضة و الخیل المسوِمة
- دانشگاه
- دانشگاه تهران
- رشته دانشگاه
- علم رایانه
اگه وقت دارین کتاب در باب حکمت زندگی شوپنهاور رو بخونین.
اول باید مشخص کنین منظورتون از تنهایی چیه؟ من فرض رو بر نبودن کسی برای ارتباط و هم صحبتی و برطرف کردن نیاز روحی قرار میدم.
تنهایی اگه به انتخاب خود آدم باشه فوق العاده است و باعث پیشرفت روحی و آرامش میشه.
ولی موقعیتی رو در نظر بگیرین که خودتون دنبال یه نفر میگردین ولی پیدا نمیشه یا این که توانایی پیدا کردن شخص خاص رو ندارین...
از خودتون بپرسین واقعا راهی برای بیرون اومدن از این اوضاع نیست؟اعتماد به نفس و این حرفاتون اوکیه؟
و همیشه قراره این مدلی بمونه یا مقطعیه؟
مثلا من خودم یه مدل بدی از تنهایی رو تو دو سه سال آخر دوران سمپاد تجربه کردم شرایطی که آدمای زیادی نبودن دور و برم ولی با اومدن به دانشگاه واقعا شرایط تغییر کرد، دوستای خوبی پیدا کردم و دیگه این روزا نمیتونم بگم هیشکی نیست به حرفام گوش بده(خودم فکر می کردم که باز باید منزوی طور باشه) مگه اینکه خودم نخوام با کسی حرف بزنم.
راهی که همیشه میگن اینه که سعی کنین تو جمع های مختلف حضور داشته باشین آدمای جدیدی رو ببین و از تجربه های جدید نترسین.
مطالعه کردن و آشنا شدن با طرز فکر های مختلف واقعا کمک می کنه. بعضی وقتا هم تنهایی به خاطر بی تحرکی و تنبلی خودمونه! پاشین یه حرکتی بزنین چه میدونم ورزش ، کار هنری ، خیریه و کارای تیمی و گروهی...(عین بابا بزرگا دارم نصیحت میکنم دی: )
چیزی که باید در نظر داشت اینه که محیط تو ایجاد این احساس خیلی تاثیر داره و نباید همیشه خودمون رو مقصر بدونیم.
ولی در کل احساس تنهایی(نه خود تنهایی!) هم مثل احساس پوچی نماد انسان بودنه میتونی کمترش کنی نادیده بگیریش ولی همیشه هست.
اول باید مشخص کنین منظورتون از تنهایی چیه؟ من فرض رو بر نبودن کسی برای ارتباط و هم صحبتی و برطرف کردن نیاز روحی قرار میدم.
تنهایی اگه به انتخاب خود آدم باشه فوق العاده است و باعث پیشرفت روحی و آرامش میشه.
ولی موقعیتی رو در نظر بگیرین که خودتون دنبال یه نفر میگردین ولی پیدا نمیشه یا این که توانایی پیدا کردن شخص خاص رو ندارین...
از خودتون بپرسین واقعا راهی برای بیرون اومدن از این اوضاع نیست؟اعتماد به نفس و این حرفاتون اوکیه؟
و همیشه قراره این مدلی بمونه یا مقطعیه؟
مثلا من خودم یه مدل بدی از تنهایی رو تو دو سه سال آخر دوران سمپاد تجربه کردم شرایطی که آدمای زیادی نبودن دور و برم ولی با اومدن به دانشگاه واقعا شرایط تغییر کرد، دوستای خوبی پیدا کردم و دیگه این روزا نمیتونم بگم هیشکی نیست به حرفام گوش بده(خودم فکر می کردم که باز باید منزوی طور باشه) مگه اینکه خودم نخوام با کسی حرف بزنم.
راهی که همیشه میگن اینه که سعی کنین تو جمع های مختلف حضور داشته باشین آدمای جدیدی رو ببین و از تجربه های جدید نترسین.
مطالعه کردن و آشنا شدن با طرز فکر های مختلف واقعا کمک می کنه. بعضی وقتا هم تنهایی به خاطر بی تحرکی و تنبلی خودمونه! پاشین یه حرکتی بزنین چه میدونم ورزش ، کار هنری ، خیریه و کارای تیمی و گروهی...(عین بابا بزرگا دارم نصیحت میکنم دی: )
چیزی که باید در نظر داشت اینه که محیط تو ایجاد این احساس خیلی تاثیر داره و نباید همیشه خودمون رو مقصر بدونیم.
ولی در کل احساس تنهایی(نه خود تنهایی!) هم مثل احساس پوچی نماد انسان بودنه میتونی کمترش کنی نادیده بگیریش ولی همیشه هست.