ترجیح میدهم در این دنیا طوری زندگی کنم که فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگری رفتم بدانم که نیست(: ... تا وقتی در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست!
آلبر کامو
البته امیدوارم بدونید که کامو خودش آتئیست بود. این جمله رو هم از این بابت نمیگه که خداباوری رو ستایش کنه، منظورش بیشتر از بابت معنی زندگی و این حرفا بوده. کامو در جایی اعتقاد به دین و زندگی پس از مرگ رو خودکشی فلسفی میدونه و دین رو تلاش ناموفقی برای معنی دادن به زندگی معرفی میکنه.
ببین خودکشی تو افراد معتقد و قوی خیلی کمتره!
پس میتونیم نتیجه بگیریم خودکشی از ضعف میاد!
الان شد معتقد = قوی؟!! و بعد خودکشی ≠ معتقد و نتیجتاً خودکشی = ضعف؟ خب اولاً که خیلی مطلب جالبی بود. ثانیاً یه نکتهی جالبتری که هست اینه که شما اگه دو کلمه suicide و religion رو با هم سرچ کنی بعد از ویکیپدیا اولین
لینکی که میاد مربوط به یه مقاله ست که اولاً میگه آمار در مورد ارتباط خودکشی و اعتقاد به دین ضدونقیضه و ثانیاً یه چیزی که نتیجه گرفته و تو چکیده هم گفته اینه که:
.We found that religious affiliation does not necessarily protect against suicidal ideation, but does protect against suicide attempt
میتونیم سر برداشتمون از این نتیجه بحث کنیم ولی اولین چیزی که به چشم میاد اینه که اعتقاد داشتن در وهلهی اول باعث ترس بیشتر از خودکشی میشه، نه باعث قدرت! که بعد فرد با اون قدرت روحی و قلبی!! بره به جنگ بیماری روانی!!! این که زندگیمون رو متعلق به یک خدا بدونیم و باور داشته باشیم که اون خدا از اینکه ما زندگیمون رو از خودمون بگیریم خشمگین میشه، لذا به خاطر جلوگیری از خشم اون خدا هر شرایطی رو تحمل کنیم اسمش قدرت نیست.
به نظرم خدا حتی اگه خیالی هم باشه ! یه امیده که از خودکشی(: از ناامیدی ، از تلاش نکردن و ... جلوگیری میکنه!
آخرت حتی اگه وجود نداشته باشه ، تعداد کثیری از آدما بخاطر آخرت خودشون هم که شده آدم بهتری میشن و دنیا قشنگتر میشه(:
پس اعتقاد آدما ربط مستقیم به این مسئله داره !
این بحثش مربوط به این تاپیک نیست و بازش نمیکنم، ولی فقط یکم باز کردن چشم میخواد که بفهمیم اعتقاد داشتن به آخرت یه سکه ست که دو روی کاملاً متفاوت داره، چه بدبختیهای جمعی و فردی که به خاطر همین اعتقادات متحمل نشدیم! منکر اون روی این سکه و تأثیرات مثبتش تو بعضیا نمیشم، صرفاً دارم میگم این اعتقاد راسخ به اینکه اعتقاد داشتن قطعاً رابطهی مستقیم با "قشنگی دنیا" داره اشتباه بودنش خیلی آشکارتر از اونه که حتی بخوایم برای نقض کردنش استدلال کنیم! جدا از این طالبان و ج.ا و دیگرانی که همگی ظاهراً به یه آخرتی اعتقاد دارن و دارن تو این دنیا جهنم میسازن، باید اشاره کنم که نه تنها اعتقاد داشتن به آخرت باعث آدم خوبی شدن نمیشه، که حتی تحمل کردن از سر اعتقاد هم باعث "قشنگتر شدن دنیا" نمیشه.
اینکه آدمی که نه جسمش بلکه روحش و قلبش قوی باشه! میجنگه ! درستش میکنه چیزی رو که میخواد !
آدمای قدرتمند حتی با بیماری روحی هم میجنگن(: نمیدونم میتونم منظور رو برسونم یا نه !
به این میگن ایستادن بیرون گود و نظر دادن در بارهی چیزی که مطلقاً درکی ازش نداریم! شما با هر فردی که قصد خودکشی داره اگر صحبت کنی خیلی زود متوجه میشی که نسخه پیچیدن و توصیه کردن، یا از شرایط مشابه خود گفتن و سعی در همدردی از این راه، دو تا چیزیه که اصلاً جواب نمیده، فردی که قصد خودکشی داره احساس میکنه که هیچکس نمیتونه درکش کنه. اینکه بیایم این رو از سر ضعف بدونیم و بگیم اگر قوی باشی "میجنگی" نه تنها فرد رو به خودکشی سوق میده که با کمال احترام به نظرم حماقتی بیش نیست. بیماری روحی و افسردگی چیزی نیست که بشه همینجوری براش یه نسخهی کلی پیچید که "مشکل اینه که قوی نیستی یا با بیماری روحی نمیجنگی"! بیماری روحی همون چیزیه که ازت توان این جنگ رو میگیره، تو هر فردی هم شیوهی مقابلهی خاص خودش رو میطلبه، تا یه جایی هم ممکنه این مبارزه دست خودمون باشه، ولی کسی که قصد خودکشی میکنه قطعاً دیگه از این مرحله گذشته. تو همین سایت چند وقت پیش یکی نوشته بود برای جلوگیری از افسردگی باید خواب و تغذیه و ورزش رو درست کرد! افسردگی همون چیزیه که از یه جا به بعد دیگه نمیذاره این کارو بکنی، نمیذاره ورزش کنی یا خوب بخوابی! و این که این موضوع غیرقابل کنترله چیزیه که فکر میکنم امثال شما نمیتونید درک کنید و برای همین میاید نسخه میپیچید که آره مشکل از ضعف روحی آدمه(
). این موضوع باعث میشه حتی فکر کنیم که آدم "باید" در این شرایط به فلان چیز خاص فکر کنه:
اینجور وقتا باید به این فکر کنیم که اگر زندگی من قرار بود...
و یه سریا میگن باید برن پیش روانپزشک
یه سوال دارم، یه آدم وقتی دستش میشکنه و درد میکنه، میره پیش چشم پزشک؟؟=/
میره پیش ارتوپد
یا همون ادمه که گفتیم نوار قلب و مغزش میرسه به خط صاف(و گفتم افرادی که خودکشی میکنن مثل همون ادمن) برای اون فرد دکتر خبر میکنن ولی احتمال برگشتش خیلی خیلی کمه، چون تموم کرده
اونی هم که خودکشی میکنه دقیقا همینه، دکتر کم پیش میاد جوابگو باشه براش، چون بریده
من بهش میگم مرگِ زنده چون از نظر من دقیقا همینه..
سازمان جهانی بهداشت تخمین میزنه که هر سال حدود 700000 تا 800000 نفر بر اثر خودکشی میمیرن، یعنی تقریباً هر 40 ثانیه یک نفر، یعنی احتمالاً اگر خیلی سریع نخونید، حین خوندن همین پستی که من نوشتم شاید دو نفر توی جهان مرده باشن، این رقم در یک کلمه فقط وحشتناکه. از طرفی اینکه آمار خودکشی تو بازهی سی سال اخیر رشد زیادی داشته، یعنی میتونه کمتر باشه و تحقیقات بسیاری هم نشون دادن که خودکشی قابل پیشگیریه. شاید نه همهی این 800000 نفر، اما قطعاً تعداد قابل توجهی از اونها رو میشد به زندگی برگردوند. زندگی ظاهراً قاعدهی ثابتی نداره، شاید بهتر بشه و شاید بدتر. اما اینکه بخوایم طوری فکر کنیم که خب کسی که بریده دیگه بریده صرفاً به این معناست که سرمون رو بکنیم زیر برف و بگیم به من چه. اگه شما میتونی تصور کنی که یکی از نزدیکانتون خودکشی کنه و بعد شما به راحتی بگی به من چه و ناراحت نشی براش، خب میتونی اینطور فکر کنی که کسی که بریده یعنی بریده، و این حلقه ممکنه واقعاً به قدری تنگ بشه که افراد خیلی نزدیک ما و حتی خودمون رو درگیر کنه. ولی اگر برامون مهمه، و در صورت خودکشی دوست و فامیلمون ناراحت میشیم، این یعنی باید حداقل اهمیت بدیم به اینکه چطور میشه دیگران رو به زندگی برگردوند، حداقل برای نفع شخصی (ناراحت نشدن خودمون). در کنار این 700-800 هزار نفر، تعداد خیلی بیشتری هم سالانه به خودکشی فکر میکنن و عملیش نمیکنن، یا منصرف میشن و به زندگی ادامه میدن، یا هم عملی میکنن و موفق نمیشن و به ناچار به زندگی برمیگردن. و اتفاقاً زندگی بعضیاشون هم واقعاً به جاهای خیلی خوبی میرسه.
دیروز روز جهانی پیشگیری از خودکشی بود. حرفم اینجا این نیست که خودکشی راه حل خوبیه یا بد، به نظرم ما در مقام قضاوت دیگران نیستیم و نمیتونیم نظر بدیم و این موضوع هم یه نسخهی کلی نداره. دارم در مورد خودمون صحبت میکنم که معمولاً دوست نداریم دیگرانی که میشناسیم خودکشی کنن، دوست داریم خوشحال باشن و فقدانشون آزارمون میده، پس در قبال این خوشحالی دیگران مسئولیم و باید حداقل بدونیم که چطوری میتونیم باعث این خوشحالی و جلوگیری از خودکشی بشیم. فهمیدن این موضوع با یه سرچ ساده به دست میاد و یه سری راهکارهای کلی هست که اگه اطرافیان کسایی که خودکشی میکنن میدونستن، شاید الان در سوگ نبودنش نبودن. در رأس این راهکارها هم اینه که تا کسی از خودکشی حرف میزنه سریع به سوال پرسیدن نگیریمش، سعی نکنیم قضاوتش کنیم، سعی نکنیم بهش راهکار بدیم، مثل بچه باهاش رفتار نکنیم، میدونم خیلی از این رفتارها رو با نیت خوبی و شاید حتی با فکر انجام میدیم، ولی خب جواب نمیده و باید بذاریم کنار. پنجم تیر امسال یه دانشجوی پسادکترای فیزیک دانشگاه فردوسی خودکشی کرد و انتظار داشتم خبرش مورد توجه بیشتری قرار بگیره. من طرفو نمیشناختم، خیلیها نمیشناختن اما توی یک جلسهای که دانشگاه برگزار کرد برای این موضوع با حضور رئیس و معاونای دانشگاه و دانشجوها و لایوش هم پخش شد، دیدم که چطور همهمون، سر این قضیه ناراحت شدیم. نمیگم من اگه جای اون بودم خودکشی نمیکردم، چرا شاید میکردم، ولی این باعث نمیشه عمیقاً به خاطر این موضوع ناراحت نشم. حتی همین الآن هم که به اون روز فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه و احساساتی میشم. و در نهایت هم فقط همین فکر موند که نقش ما در قبال دیگران و در قبال جلوگیری از همین ناراحتیها چیه، چی کار میتونیم بکنیم و به نظرم این یک مسئولیت اجتماعیه که بدونیم چطور باید از اطرافیانمون مراقبت کنیم و فکر میکنم باید این مسئولیت رو جدی گرفت. حداقلش اینه که پیچیدگی موضوع رو یکم بهتر درک کنیم، و روی نظری که میخوایم در مورد همچین مسئلهی حساسی بدیم یکم بیشتر فکر یا تحقیق کنیم...