# جامعه شناسانه

  • شروع کننده موضوع fteh
  • تاریخ شروع

prosur

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
114
امتیاز
1,015
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
من این کتاب رو نخوندم و اطلاعی هم از عقاید نویسنده ش ندارم!

اما براساس انچه که از ظواهر امر بر میاد، و البته موضوعات پیرامون فلسفه ی جنگ،حدس می زنم که نیرو های اجتماعی و طبیعی ذکر شده، بر می گرده به مقوله ی «وضع طبیعی-state of nature» و تسلط حکومت بر افراد.
با توجه به این مقاله
http://farspage.com/w/16/a4k3n
و توضیح ش در مورد «فضیلت های نظامی»
یکی از ایده‌های جالبی که توینبی در تحلیل مکانیسم "جنگ" بر آن تمرکز می‌کند، «‌‍ فضیلتهای نظامی » است. آنچه که در شکل‌گیری و پایداری جنگ به مثابه‌ی روح و روان آن به شمار می‌آید، وجود «فضیلتهای نظامی» است. جنگ بی‌وجود «فضیلتهای نظامی» حتی برای لحظه‌ای پاینده نیست. ردّپای «فضیلتهای نظامی» را از قدیمیترین متون نظامی تا به عصر حاضر می‌توان دریافت. ایلیاد هومر یکی از بارزترین متونی است که در آن «فضیلتهای نظامی» در هر دو اردوگاه به خوبی به تصویر کشیده است.

فکر می کنم که در جوامع مذکور، این که هدف تامین منافع فردی باشه یا تامین منافع جمعی، که گاها با زیر پا گذاشتن منافع فردی همراهه، واضح و قابل تفکیک نیست، در واقع عوامل و ارزش هایی که این دو هدف رو به دنبال دارن قابل تمییز نیستن، مگر در موردی که خود فرد برای انتخاب، اراده کنه، و خود فرد این عوامل رو ارزش گذاری کنه، یا اینگونه پذیرفتن که انسان، کنترلی بر عوامل ترغیب کننده برای برقراری وضع طبیعی نداره.
 
  • لایک
امتیازات: fteh

ehsan2562

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,397
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
چرا این روزها دیگر علوم انسانی محبوب نیست؟چرا فرزندان او(علوم پایه)دارای او را میان خود تقسیم کرده و اورا با ناسپاسی وخشونتی جانفرساتر از بادهای زمستانی از خانه بیرون رانده اند.
روزگاری بود که تواناترین مردم برای جانسپاری در راه حقوق وفلسفه وسیاستآماده بودند چنانکه سقراط شهادت در راه فلسفه را بر گریز از برابر دشمنان آن ترجیح دادند
تا جامعه ایی مبتنی بر حکمت وفلسفه تشکیل دهند
روز گاری بود که پادشاهان وپاپان از رشد علوم انسانی میترسیدند
روز گاری درخشانی بود قرن 18 زمانی که علوم انسانی همه مناطق علوم را زیر پر خود داشت وپیشاهنگ تمام پیشرفتهای علمی وفناوری بود
در آن زمان علوم انسانی محترم وچیزی شریف تر از فلسفه وجود نداشت
علوم انسانی دیگر محبوب نیست زیرا آن روح خطر جویی وحقیقت جویی را از دست داده ومشتی ناخرد بر این عرصه وارد شده است

شاید روزی بیاید که مردم فراموش کنند که روزی جامعه شناسی رهبری آنان را به عهده میگرفت
و در آن روز چه بسا آن جامعه مستحق نابودی شوند
در ایران بعد از جنگ جامعه داشت به سوی آزادی خواهی ونزدیکی به فلسفه بیکن واسپینوزا میرفت به همین خاطر هزینه ها بسیار کردند
تا به نسل دهه 70 بگویند چیزی به اسم جامعه وجود ندارد و بر روی محور فرد گرایی تاکید کنند
تو حجاب رو قبول نداری ایراد تو است نه از ما (چیزی به اسم جامعه نیست) پس حق تظاهرات وجمع شدن را نداری
و افکاری که بر ذهن این مردم آمد این بود که قوانین اقتصاد لایتغیر هستند ویک دست پنهانی وجود دارد که اقتصاد را به جلو می برد
واین باعث به وجود آمدن اختلاس ورانت وغیر شده است و ما شاهد رشد افکار و ما داریم به سوی مرگ جامعه شناسی میرویم
واساس اتفاق های همچنین در جامعه ما همین است
 
آخرین ویرایش:

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,484
امتیاز
70,653
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
درباره ی فرانسه در زمان انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه گفته

"نوشته های آن روز سرشار است از یک حس شدید چرخش ناگهانی و تشنج زا از راهی که طی دوره های هزارساله دنبال شده بود و یک شهود ژرف از نابودیِ ارزش های تاریخی ؛ و همراه با آن ها نابودیِ آسوده خاطری های دیرینه ، جباریت و نابرابری های دیرینه و آمدن قدرت های نو ، ناامنی های نو و جباریت های نویی که از هر آنچه پیش تر شناخته شده بود بدتر خواهد بود مگر آنکه سنجه های قاطعی صورت پذیرد . "

درباره ی تحول و دگرگونی سریع ارزش ها و حرکت خیلی سریع جامعه به سمت مدرن شدن میگه که تمام نظام ارزشی پیشین فرو میریزه و به این سرعت نظام جدیدی شکل نمیگیره و این نابودی سریع معیارها و به همون سرعت جایگزین نشدنشون باعث مشکلات اجتماعی میشه .

کتاب جرم شناسی نظری ، تقریبا مقدمه ی فصل بی هنجاری دورکیم .
 

ehsan2562

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
651
امتیاز
2,397
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی 1
شهر
تبریز/قم
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
بحران در جامعه ایران
چند وقت پیش در سینما فیلم متری شیش ونیم رو دیدم و بعد از بررسی هنری ومیزانسن ان به اثرات اجتماعی درون ان پرداختم و در یکی از سکانس ها (سکانسی که نوید محمدزاده در بازداشتگاه اب بر روی زندانیان معتاد میریزد ) بهت و حیرت کردم وعمیقا ناراحت شدم اری ان معتادان ما ایرانیان هستیم که خمار از گذشته نامعلوم افسوس حال را میخوریم و در این راه عملا تن فروشی میکنیم (اصغر اقا فروشنده محل دروغ میگوید برای فروش بیشتر و.... )همه تن فروشی میکنیم و از ان درد میکشیم اگر کسی در جمع ما شجاعت داشته باشد فارغ از کارش او را به کیش تبدیل میکنیم و میپرستیم زیرا مردمانی ستم دیده هستم سرکوب شده در دوران ها و ترسو وبزدل به همین دلیل افراد شجاع را بت میکنیم و چون خمار گذشته نامعلوم و پر غرور خویش هستیم و این افراد با توهم شجاعت ما رافریب میدهند و عده ایی رذل ما گوسفندان را هدایت میکند وبه ابتذال می برند ، میرویم و خود خبر داریم از این به ابتذال کشیدگی خویش اما نمیتوانیم کاری کنیم زیرا خماریم و ذائقه ما به دست اربابان تغییر میکند. اری حال به سخن لوکاچ پی میبرم که گفت میلون ها مدل ساختن تا شما در ان ها غرق شوید تا گمان برید که در حال انتخابید در حالی که انخاب میشوید. اه چه میگفتم برویم برویم سمت یکی دیگر از پخش کنندگان و او را علم کنیم تا پخش کننده دیگری را بزند در حالیکه همه شان در یک اخور هستند و دنبال به ابتذال کشیدن ذائقه ما برای صرف انرژی مان هستن . ان ها از اندیشه ازاد میترسند انان دنبال برجسته سازی سکس درمیان شما و کمرنگ کردن مرگ در بین شما هستند تا شک نکنید به اصول زندگی تان ، تا تفکر نکیند. ما در ابعاد این عصر خاموش مرده ایم .
من از سطح سیمانی قرن میترسم .////
 
ارسال‌ها
9
امتیاز
142
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
در بین معدود جامعه‌شناسانی که دیده‌ام، به شدت مجذوبِ دورکیم شده‌ام. او، چشم و ذهن‌اش. مثلاً همین تئوری های تغییر و تحولاتِ احتماعی؛ خب عمه‌جانِ بنده هم می‌توانست به نقشِ فرهنگ و اقتصاد و اقتدار اشاره کند. اما دیده‌ی سبب سوراخ کنِ دورکیمی لازم بود تا پرده از عاملِ «جمعیت» بردارد. مشتی نمونه‌ی خروار!
اما خودِ دورکیم به کنار، بیشتر شیفته‌ی شاگردِ نادیده‌اش هستم. عجیب به نظرم فوکو ادامه‌ی سنتِ دورکیم است. انگار آن‌چه را که دورکیم به آن رسید، فوکو بسط داد. چه قرابتِ عجیبی‌ست بین governmentality فوکو و جامعه‌پذیریِ دورکیم. هر دو متمرکز بر دوپارگیِ سوژه‌اند و منتقدِ سنتِ سوژه‌باورِ مدرن‌. می‌گی نه؟ نگاه کن:
دورکیم: «جامعه فرمانروای ماست چون بیرون از ما و برفرازِ ماست...از سوی دیگر، در درونِ ماست...». (1360: 78)
فوکو: «در کلمه‌ی سوژه دو معنا وجود دارد: سوژه‌ی تابع دیگری از طریقِ کنترل و وابستگی، و سوژه‌ی مقید به هویتِ خویش از طریقِ آگاهی یا شناخت از خود. در هر دو حالت، این کلمه شکلی از قدرت را القا می‌کند که به انقیاد درمی‌آورد و سوژه- منقاد می‌سازد». (1389: 414)
آخ که چه پویا و زایاست بینشِ جامعه‌شناختی!
خیمه‌ای که بی‌شک فوکو نیز زیرِ سایه‌اش نشسته.
دورکیم (1360)، «تعیین بوده اخلاقی برنهاده‌ها» در فلسفه و جامعه‌شناسی، ترجمه فرحناز خمسه‌ای، مرکزِ ایرانی مطالعه فرهنگ‌ها
فوکو (1389)، «سوژه و قدرت» در تئاتر فلسفه، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نی
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
عاشقِ دو ضد!
جامعه‌شناسی _یا دستِ‌کم آن روایتی از جامعه‌شناسی که من دوستش دارم_ کاری به این ندارد که آدم‌ها چرا دروغ می‌گویند (به جای دروغ هر امرِ اجتماعیِ دیگری را نیز می‌شود گذاشت؛ شما بگذارید خیانت، تورم، بیماری، دین، ازدواج، انقلاب و الخ)، بلکه در پیِ آن است که دریابد:
نخست: نظام های معناساز (نظام های گفتمانی) چه چیزی را دروغ تعبیر می‌کنند؟ این‌جاست که بررسیِ زبان‌شناختی (درون‌متنی و بینامتنیِ) دروغ، اهمیت می یابد. از این طریق است که می توان نشان داد دروغ «یک چیز» نیست و در گفتمان های متفاوت و حتی در یک گفتمان _در شرایط اجتماعی/ تاریخی متفاوت_ روایت های گوناگونی از آن به دست داده شده است.
دوم: آن چیزی که «دروغ» تعبیر می‌شود، در روایت های گوناگون از آن، چطور (طیِ چه فرایندی و با چه ساز و کاری) رخ می‌دهد؟
سوم: در هر شرایطِ اجتماعیِ مشخص، کدام روایت از میانِ روایت های متعددی که «دروغ» را تعریف و توصیف می‌کنند غالب می‌شود؟
چهارم: این غلبه چگونه (طیِ چه فرایندی و با چه ساز و کاری؛ از جمله در کدام قالب های نهادی و طیِ کدام زنجیره کنش) رخ می‌دهد؟ (واکاویِ رابطه «دانش» و «قدرت»). همین جاست که در بسیاری موارد «نظام های اخلاقی» هم به صحنه می‌آیند.
و پنجم: پس از وقوع «دروغ»، در عمل چه می‌شود؟ (پیامدهای «غیرگفتمانی" دروغ).
با این وصف، مسئله‌ی جامعه‌شناس «واکاویِ علتِ وقوعِ دروغ» نیست، بلکه «بررسی پیامدهای آن» است. به تعبیری دیگر، می توان گفت ابژه پژوهش در جامعه‌شناسی خود باید «علت» تلقی شود نه «معلول».
بنابراین رویکرد بنیادی در جامعه شناسی رویکرد گفتمانی/روایی‌ست. از این منظر است که تشخیصِ گفتمان/ روایتِ غالب، از میانِ گفتمان ها/ روایت‌های متعدد، معنادار می‌شود.
به همین سبب است که جامعه شناسی را می توان «علم ممکنات» (و البته نه احتمالات) دانست. جامعه شناسی (بر خلاف تاریخ) می تواند درباره «اگر»ها (در مواجهه با گذشته) و «شاید»ها (در مواجهه با آینده) سخن بگوید. این که اگر گفتمان/روایتِ دیگری غالب می‌شد چه می‌شد و این که اگر گفتمان/ روایتِ دیگری غالب شود چه می‌شود. همین است که به جامعه‌شناسی هم وجهی «توصیفی» می بخشد و هم وجهی «هنجاری». همین است که ضمنِ لزومِ تاکید بر «تاریخی» بودنِ جامعه شناسی باید بر هنجاری بودنِ آن نیز تاکید کرد.
چنین تعبیری از جامعه‌شناسی‌ست که به گمانم با «تبارشناسی فوکویی» خویشاوندی دارد. نوعی جامعه‌شناسی که «گفتمانی»، «روایی»، «پیامدگرا»، «امکان گرا»، «تاریخی»، و البته، «توصیفی» و «هنجاری»‌ست‌.
+ یافته های جامعه‌شناسی بسیار شیرین و در عینِ حال، بسیار دردناک است. جمع این دو تضاد، جذبه‌ای ایجاد می‌کند که آدمی را به دنبالِ خودش می‌کشد، به گونه‌ای که علی رغمِ آگاهی از «رنجِ فهمیدن»، به هیچ روی حاضر به ترکِ آن نخواهید شد!
[عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
بوالعجب، من عاشقِ این هر دو ضد! - مولانا]
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
«جهانی بیندیش، محلی عمل کن». حالا دیگر سال‌هاست که از عمر این شعار دهان پرکن می‌گذرد و هواداران جهانی‌شدن مکرر تکرارش کرده و می‌کنند. در مقابل، کسانی هم البته وارد گود شده‌اند و در نقد این نگاه، آن را واروونه کرده‌اند؛ از هواداران جماعت‌گرایی گرفته تا حتی کاستلز و امثالهم که می‌گویند: «محلی بیندیش، جهانی عمل کن». اما چیزی در هر دو نگاه هست که دست نخورده باقی می‌ماند، چسبیدن سفت و سخت‌شان به «واقعیت انضمامی‌»ست؛ تقلیل همه‌چیز به واقعیت، چه واقعیت محلی و خرد و این‌جا و اکنونی چه واقعیت جهانی و کلان و همه‌شمول.
نقد هر دوی این شعارها با تکیه به رابطه ناگزیرْ دیالکتیکیِ «امر عام» و «امر خاص» واجب است. و چه بد می‌شود اگر در این رابطه، «امر جهانی» را به جای امر عام جا بزنیم و «امر محلی» را به جای امر خاص. نه! امر جهانی و امر محلی هر دو امر خاص‌اند و اشکال همین است که در هر دو شعاری که گفتم امر خاص، ملاک همه چیز است. اشکال این است که از امر عام در این دو شعار، اساسا خبری نیست.
بی‌شک مواجهه با امر عام جز به مدد خیال ممکن نیست، همانی که منبع آزادی‌ست، همانی که اصل واقعیت خاص تمدن فعلی [به تعبیر مارکوزه بخوانید: اصل عملکرد] سرکوبش کرده است. و این سرکوب در هر دو شعار پیش‌گفته تداوم می‌یابد: چسبیدن سفت و سخت به اصل واقعیت.
راه حل همانی‌ست که مارکوزه گفته: «بازگرداندن ارزش صدق و حقیقت به تخیل و فانتزی» که در عالم سیاست و فلسفه تحت نام «اتوپیا» بدنام شده است. باید از اتوپیا اعاده حیثیت کنیم. شاید به تعبیری این همان راهی باشد که بدیو و اصحابش هم می‌روند.
و البته که باید مراقب بود. مراقب باشیم که «احمق نشویم» یا «احمق تصویرمان نکنند». مراقب باشیم که پایمان از زمین سفت کنده نشود. حواس‌مان باشد که کردار اجتماعی جز از روی همین زمین سفتِ زیر پایمان و همین واقعیت انضمامی نمی‌گذرد. اما به همان اندازه‌ هم مهم است حواس‌مان باشد که مبادا چنان پایمان به زمین بچسبد، که یادمان برود پرواز.
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
♦️نقدهایی به آثار و اندیشه‌های دکتر سیدجواد طباطبایی

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۱۱ اسفند ۱۴۰۱

لینک برخی از نقدهایم به نوشته‌های دکتر سیدجواد طباطبایی را برای مطالعه‌ی مخاطبان تقدیم می‌کنم. دو مقاله از این مقالات نقد نگارشی و بلاغی هستند: مقالات «ضعف تألیف در علوم انسانی ایران:‌ مورد زوال اندیشه‌ی سیاسیِ سیّدجواد طباطبایی» و «اندر اهمیت امتحان انشا». بقیه‌ی مقالات نقد فکری و نظری به آرای دکتر طباطبایی هستند. کاش همتی می‌بود و همه‌ی این نقدها یک‌جا گردآوری و منتشر می‌شد!

نخستین محرک‌ام برای ورود به نقد آثار دکتر سیدجواد طباطبایی، نوشته‌های خود ایشان بود. وقتی نوشته‌های او را در مهرنامه می‌خواندم می‌دیدم که او به همه توهین می‌کند و همه را بی‌سواد و نادان و ایدئولوگ می‌خواند. تا این‌که مقاله‌ای از او در سایت فرهنگ امروز خواندم که می‌گفت استادان دانش‌گاه بی‌سواد هستند و باید از آنان امتحان املا گرفت. این‌جا بود که انگیزه پیدا کردم آثار او را بخوانم و ببینم چه چیزی ارائه کرده است.

🔸ضعف تألیف در علوم انسانی ایران:‌ مورد زوال اندیشه‌ی سیاسیِ سیّدجواد طباطبایی
https://t.me/c/1000413715/1803

https://t.me/c/1080188841/858
https://t.me/c/1080188841/930
https://t.me/c/1080188841/931
https://t.me/c/1080188841/954
https://t.me/c/1080188841/955
https://t.me/c/1080188841/956
https://t.me/c/1080188841/962
https://t.me/c/1080188841/963
https://t.me/c/1080188841/964
https://t.me/c/1080188841/972
https://t.me/c/1080188841/973
https://t.me/c/1080188841/974
https://t.me/c/1080188841/975
https://t.me/c/1080188841/978
https://t.me/c/1080188841/979
https://t.me/c/1080188841/980
🔸سمینار نقد "نظریه عام اصلاح دینی سیدجواد طباطبایی به روایت سیدجواد میری"
https://t.me/seyedjavadmiri/13758

🔸اندر اهمیت امتحان انشا
https://t.me/NewHasanMohaddesi/6219

🔸روایت ایدئولوژیک از تاریخ
http://donya-e-eqtesad.com/news/1100332

🔸ملاحظاتی درباره «ملاحظات» طباطبایی
https://t.me/Soroush_Philosopher/5133

🔸سخن دکتر #عبدالکریم_سروش در باب دکتر #سیدجواد_طباطبایی
https://t.me/Vortrags/57453

🔸همایش "بازخوانی روایت سید جواد طباطبایی از دانشگاه در ایران"

https://t.me/NewHasanMohaddesi/2928

https://t.me/sokhanranihaa/22834

🔸دانش‌گاه واقعی، دانش‌گاه آرمان‌شهری: نقدی به کتاب "ملاحظات دربارة دانشگاه"
https://t.me/NewHasanMohaddesi/2923

🔸ابن خلدون و اسکیزوفرنی فرهنگی متفکّران ایرانی: موردِ سیّدجواد طباطبایی
حسن محدثی گیلوایی

https://t.me/zeitoons/3156

🔸روایت ایدئولوژیک از تاریخ
https://t.me/c/1080188841/589

🔸پرونده‌سازی ایران‌پرستان علیه دکتر سیدجواد میری
https://t.me/seyedjavadmiri/1517

🔸نقدی بر کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی» اثر سید جواد طباطبایی
https://t.me/hamidrezajalaeipour/793

🔸"شیخ شهید" یا "ملّای مرتجع": مقایسه ی آرای سیدجواد طباطبائی و علی شریعتی درباره ی شیخ فضل الله نوری
https://t.me/Sedanet/1825

https://t.me/c/1080188841/239

🔸نقد یا عقده‌گشایی؛ داستان کش‌دار اما بی‌ثمر مواجهه‌ی سیدجواد طباطبائی با شریعتی و آل احمد!
http://www.nedayeazadi.net/1395/10/20653

🔸نوشته‌ی دکتر سروش دباغ در باره‌ی مقاله‌ی «اندر اهمیت امتحان انشا»
https://t.me/Soroushdabbagh_Official/327
 
بالا