تفریحات مورد علاقه دوران بچگی

Iman Rage

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
608
امتیاز
17,731
نام مرکز سمپاد
نه اینور نه اونور
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1394
دوچرخه سواری رو شیب.
 

fteh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
636
امتیاز
4,893
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
خوزستان
سال فارغ التحصیلی
90
وای یادش بخیر!
من عروسک بازی میکردم خیلی.اسم انتخاب میکردم براشون.سارا.شقایق.ستاره.آزیتا.نی نی اسم اخرین عروسکم بود( دیگه اسم کم اورده بودم فک کنم)
اسماشونو الان یادم نمیاد.یادمه مامانم یه عروسک بافته بود برام به شکل پسر بعد اسمشو گذاشته بود نادر...بعد من اصرار داشتم نادر دختره و پسر نیست.یعنی شبا تا از مامانم تاییدیه نمیگرفتم که نادر دختره یا نه خوابم نمیبرد.بعد اون آزیتا که گفتم اونم مامانم بافته بود و پاهاش کاموای قرمز داشت و یه دامن ملیله دوزی شده داشت .میپرسیدم مامان جوراب شلواری پاش کرده یا نه؟ مامانم میگفت اره...بعد من بغض میکردم که آخ الان پاهاش داره از گرما میسوزه!!!!:)) بعد نمیدونم شاید میپرسیدم بعدش مامان مطمئنی یا نه؟!ولی خداییش یکی سر این نادر و یکی آزیتا دلم خون بود همیشه...:))
تا اول دبستان که عروسک بازی بود و اینا بعد دیگه کامپیوتر خریدیم و رفتم تو کار سی دی و کارتون .با ظرف آشپزی هم خیلی بازی میکردم.
بعد دیگه ماهواره گرفتیم سوم دبستان بودم و دیگه همش کارتون نتورک و دیسنی چنل و بومرنگ و ...رو نگاه میکردم و راستی از سوم دبستان رفتم تو کار رمان! رامونا.مجموعه 14 جلدی کیتی دختر آتش پاره.هنری زلزله.من نوکر بابا نیستم.غول بزرگ مهربان .ماتیلدا. 35 کیلو امیدواری.خروس جنگی.تابستان قو ها و...اینا رو خیلی خاطره دارم باهاشون.
دیگه همینا تا پنجم دبستان و پوفففف تیزهوشان امتحان دادم و بعدش دیگه نفهمیدم چی شد!
 

rozhina.sh

bitmask
ارسال‌ها
110
امتیاز
340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان (log (10
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
شکوندن قندیلا تو برف!
همین یه تفریح بود که اصفهان دیگه برف نیومد:|
شاید تنها تفریح واقعیم خوردن بستنی بوده و هست هنوز :)!
کتاب خوندن هم بود همیشه :)
بازی کامپیوتری هم دوست داشتم خیلی :)
بعد اخرین امتحانم میومدم خونه و کلی بازی نصب میکردم برای تابستون :) کاش برمیگشتم به اون زمانا
مامان و بابام میگن یکبار به عروسک دست نزد:)
وبلاگ سازی و تزئینات وبلاگم بیکار بودم یاد گرفته بودم با html و اینا یکمی :)
 
آخرین ویرایش:

arcana

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
373
امتیاز
11,949
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
jah
سال فارغ التحصیلی
96
فک کنم از بین دخترا فقط منم که یدونه عروسک بیشتر نداشتم هیچ وقتم خاله بازی نکردم:)) بدم میومد کلا
ولی یه عروسک دراز داشتم که همیشه همرام بود همقد خودم بوده مثکه :))
من با پسر خالم گل کوچیک بازی میکردم ... بعد اتاری سگا خریدم نزدیک هزار بار سونیکو بازی کردم :))
یه ذره بزرگ تر شدم داداشم به دنیا اومد چون مامانم معلم بود هی میرفت جاهای دور ، خیلی از مسئولیتای نگهداری داداشم روی دوش من افتاد شاید ده سالم بود اون موقع
دیگه تا الان کار مفیدی نکردم که بشه بهش گفت تفریح :))
 

moonelin

مهتاب
ارسال‌ها
264
امتیاز
8,625
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
به دلیل تک فرزند بودن بیشتر اوقات تنها بودم .
قبل از رفتن به مدرسه ، سرگرمی های عجیب و غریبی داشتم ! مثلا تلاش میکردم تعداد مختلف اعداد رو هر چند جور که میشه دسته بندی کنم و یه سری چیزای تجربی درباره تعداد عددهایی که انتخاب میکردم و تعداد دسته بندی ها پیدا کرده بودم که خب در مقیاس کوچیک بودن چون عددهای کمی رو بلد بودم بشمرم !
بچه خیال پردازی بودم و به چیزهای خیلی جورواجوری فکر میکردم ! مثلا یادم میاد بعد از این که بابام درباره جاذبه داشتن زمین بهم گفت یکی از دغدغه هام این شده بود که چرا این جاذبه رو ماهی ها اثر نمیذاره که بیفتن کف دریا !
بعد از اینکه خوندن و نوشتن یاد گرفتم بزرگترین سرگرمی من خوندن کتابای داستان بود و از رولد دال و هوشنگ مرادی کرمانی شروع کردم و حتی مسخ کافکا رو هم تو دوران دبستان خوندم و یادم میاد که اون موقع زیاد ازش خوشم نیومد !
 

AMIR8181

مسافر قطار سرنوشت
ارسال‌ها
375
امتیاز
4,893
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 2
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1400
من یکی از سرگرمی هام این بود که هرچی دم دستم میومد باهم قاطی میکردم و رو موجودات زنده اطرافم امتحان میکردم
یکی از این مخلوطا که اجزاش یادم مونده ،آب داغ و مایع ظرفشویی و خلال پسته و نمک و زردچوبه و یکم شیر بود که می ریختمش تو لونه مورچه ها،بیچاره ها تا به خودشون میومدن که این چی بود خوردیم سرجاشون خشک میشدن:D:D:D
 

رحمتی!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
659
امتیاز
6,644
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
باشه
سال فارغ التحصیلی
1398
مدال المپیاد
یه خورده شیمی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
رشته دانشگاه
پلیمر
بازی همسایه جهنمی و گیاهان علیه زامبی

یه روز از مدرسه فرار کردم رفتم خونه واس خودم بازی کردم

روز دوم فرار متاسفانه لو رفتم
 

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,008
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی

mitokondry

مرغابی شیطون
ارسال‌ها
403
امتیاز
5,969
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دامغان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه ایران
رشته دانشگاه
داروسازی
من یکی از سرگرمی هام این بود که هرچی دم دستم میومد باهم قاطی میکردم و رو موجودات زنده اطرافم امتحان میکردم
یکی از این مخلوطا که اجزاش یادم مونده ،آب داغ و مایع ظرفشویی و خلال پسته و نمک و زردچوبه و یکم شیر بود که می ریختمش تو لونه مورچه ها،بیچاره ها تا به خودشون میومدن که این چی بود خوردیم سرجاشون خشک میشدن:D:D:D

من دل رحمتر بودم رو عروسکام انجام میدادم
میگرفتم ابه رنگی درست میکرد بعد با سرنگ به عروسکام تزریق میکردم
الان کل عروسکام پشتشون یه رنگ دیگس:)):))
 

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,487
امتیاز
70,735
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
ساختن داستان های رمانتیک.
ببینید همش تقصیر مامانمه که برام کتابای قصه های فولکلور اروپا رو می‌خرید و اون ها پر از رمنس بودن و همیشه ی همیشه آخرش یکی با همسر پادشاه/ ملکه‌ش تا سال های سال به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند :))
تو نصف داستان هام یه عنصر سلطنتی و یک آدم بدبخت ستم دیده ی کتک خورده وجود داشت که توسط عنصر سلطنتی نجات داده میشه و داستان رو وارد فاز رمانتیک می‌کنه :))
 

ali ahmady

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
116
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
علامه ناشناسی
شهر
ناشناس اباد
سال فارغ التحصیلی
1400
من+ ذره بین+ مورچه=؟؟؟؟؟؟؟
:D
 

Hotaru

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
2,236
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4d
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
زیست‌شناسیِ دریا
صبح تا شب کتاب دستم بود.
وسطاش هم با خواهرام سر کتاب دعوا می‌کردم.
 
ارسال‌ها
813
امتیاز
9,053
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1400
من کل دوران بچگیم جلوی تلویزیون گذشت و خلاصه تا ده سالگی هیچ فیلم جدیدی برام وجود نداشت:D
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
یه تفریح ما تو بچگی این بود که چنتا سیگارد رو بهمدیگه چسب بزنیم و با هم روشن کنیم و بترکن با هم تا خیلی خفن بشه!
تو انجام این ازمایش هم تلفات زیاد دادیم و اختراعات هم زیاد کردیم
 

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,487
امتیاز
70,735
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
ساختن داستان های رمانتیک.
ببینید همش تقصیر مامانمه که برام کتابای قصه های فولکلور اروپا رو می‌خرید و اون ها پر از رمنس بودن و همیشه ی همیشه آخرش یکی با همسر پادشاه/ ملکه‌ش تا سال های سال به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند :))
تو نصف داستان هام یه عنصر سلطنتی و یک آدم بدبخت ستم دیده ی کتک خورده وجود داشت که توسط عنصر سلطنتی نجات داده میشه و داستان رو وارد فاز رمانتیک می‌کنه :))
یادمه فاز خیالپردازی رمانتیک هم داشتم . مثلا کلوچه میخوردم و همزمان تصور میکردم یه پرنس عاشقم که داره کلوچه تو دهن دختره ی مریض و ناتوان میذاره . در نقش جفتشون هم بازی میکردم :)) شیش هفت سالگی :-"
خب یادم نبود گویا یه سال و نیم پیشم همینو گفته بودم :-"
 

dalghak

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
29
نام مرکز سمپاد
/:
شهر
:/
سال فارغ التحصیلی
1399
روی سرامیکای خونه با بالش و تی مثلا قایق سواری می کردم(واقعا لذت بخش بود :)) )


من کیسه فریزرو میذاشتم زیر پام رو فرش اسکی میرفتم فقط پای ادم میسوخت:D:))
 

Tilda

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
6,136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
هندونه بازی با پدرجان:)))))
و همون طور ساختن داستان های رمانتیک:))))
با پشتی های خونه هم با خواهرم واسه خودمون خونه درست می کردیم یا قایق سواری می کردیم
و اما باربی بازی:))))))
 
بالا