- ارسالها
- 608
- امتیاز
- 17,731
- نام مرکز سمپاد
- نه اینور نه اونور
- شهر
- .
- سال فارغ التحصیلی
- 1394
دوچرخه سواری رو شیب.
بازی همسایه جهنمی و گیاهان علیه زامبی
یه روز از مدرسه فرار کردم رفتم خونه واس خودم بازی کردم
روز دوم فرار متاسفانه لو رفتم
من یکی از سرگرمی هام این بود که هرچی دم دستم میومد باهم قاطی میکردم و رو موجودات زنده اطرافم امتحان میکردم
یکی از این مخلوطا که اجزاش یادم مونده ،آب داغ و مایع ظرفشویی و خلال پسته و نمک و زردچوبه و یکم شیر بود که می ریختمش تو لونه مورچه ها،بیچاره ها تا به خودشون میومدن که این چی بود خوردیم سرجاشون خشک میشدن
ساختن داستان های رمانتیک.
ببینید همش تقصیر مامانمه که برام کتابای قصه های فولکلور اروپا رو میخرید و اون ها پر از رمنس بودن و همیشه ی همیشه آخرش یکی با همسر پادشاه/ ملکهش تا سال های سال به خوبی و خوشی زندگی میکردند
تو نصف داستان هام یه عنصر سلطنتی و یک آدم بدبخت ستم دیده ی کتک خورده وجود داشت که توسط عنصر سلطنتی نجات داده میشه و داستان رو وارد فاز رمانتیک میکنه
خب یادم نبود گویا یه سال و نیم پیشم همینو گفته بودمیادمه فاز خیالپردازی رمانتیک هم داشتم . مثلا کلوچه میخوردم و همزمان تصور میکردم یه پرنس عاشقم که داره کلوچه تو دهن دختره ی مریض و ناتوان میذاره . در نقش جفتشون هم بازی میکردم شیش هفت سالگی
روی سرامیکای خونه با بالش و تی مثلا قایق سواری می کردم(واقعا لذت بخش بود )