تفریحات مورد علاقه دوران بچگی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع فاطیما
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دنبال مورچه ها می رفتم مثلا ادای کارگاه هارو در می آوردم و میرفتم خونشونو پیدا میکردم
و دم در خونشون می نشتم تا اگه خدایی نکرده موجود وحشی بیاد که خونه ی اینارو خراب کنه
من نزارم
:-?:D:))
و البته انواع کارتن
و بعد خود را به جای شخصیت کارتن ها گذاشتن
 
دنبال مورچه ها می رفتم مثلا ادای کارگاه هارو در می آوردم و میرفتم خونشونو پیدا میکردم
و دم در خونشون می نشتم تا اگه خدایی نکرده موجود وحشی بیاد که خونه ی اینارو خراب کنه
من نزارم
:-?:D:))
و البته انواع کارتن
و بعد خود را به جای شخصیت کارتن ها گذاشتن
اخریش کشته منو
 
پلی استیشن 1
مزرعه دار
مدال افتخار
فوتبالش وااای
کراش
تیکن
...
 
قیچی به دست گرفتن و تیکه پاره کردن روزنامه و مجلات
 
چادر میزدیم تو حیاط هیئت درست میکردیم
یه بارم یه یخچال خریده بودیم من نذاشتم کارتن هاشو بندازن دور. 2 تا کارتن رو افقی به هم چسبوندم روی زمین و واسش در و پنجره گذاشتم و اتوبوس درازا(بچه بودیم میگفتیم اتوبوس درازا...اون 2 کابینه هارو) درست کرده بودیم. صبح تا شب تو این اتوبوس وسط حیاط نشسته بودیم
 
آخرین ویرایش:
اسکیت بازی
بازی های تخیلی از خود ساختگی
نقاشی
دکتر بازی
تعقیب این و اون:/
کاراگاه بازی مسخره:/
 
چسب رازی بر میداشتم میریختم رو دستم و منتظر میموندم خشک بشه
بعد میکندمشون . حس باحالی داره
 
من اسپری اب پاش برمیداشتم داخلش اب و صابون میریختم به سمت حشره های ریز اگلدون یا مورچه ها شلیک میکردم بررسی میکردم میمیرن یا نه! : )))))))
 
کلا به کار ساخت و ساز و خلق کردن و هنر و کتاب و بازی با کامپیوتر و ... تفریح های مورد علاقم بودن
 دوست داشتم همه چیو یاد بگیرم و خیلی زیاد کنجکاو بودم
هی یادش بخیر چه دورانی بود :)
 
با جوراب اسکی رفتن رو فرش
بازیای خیالی ای که فقط خودم ازشون سر در میاوردم( یه دفترچه داشتم که اسم تمام شخصیت هایی که تو فیلم ها و کارتون ها ازشون خوشم اومده بود رو نوشته بودم و باهم خانواده کرده بودمشون:‌))) اینا همه اشون باهم فامیل بودن و تماااام نسبت های ۱۰۰ تا آدم رو حفظ بودم و اینجوری بود که تو یکی از ساختمون های خیلی بلند توکیو ، تو پارکینگش یه سرسره قرمز بود که اگه از این سرسره میرفتی پایین پرت میشدی تو سرزمین این شخصیتا)
بساط پهن میکردم و تمام چیزایی که قابلیت چسبیده شدن و ریز شدن رو داشتن رو میاوردم و یه چیزایی درست میکردم. یه دفعه یه تفنگ درست کردم که شبیه منجنیق بود و واقعا کار میکرد.
دور خودم چرخیدن تا جایی که مغزم بندازه منو
تو خونه مامانبزرگم یه چوب بلند بود که هنوزم هست و من همیشه باید با این میرفتم تو حیاط. وقتایی که میخواستم برم دستشویی که ته حیاط بود هم این چوب رو میذاشتم دم در که اگه کسی از دیوار پرید تو حیاط بهش حمله کنم و از پشت بزنم تو مغزش. کلا با این چوب خیلی بازی میکردم و توهم برم میداشت که نینجام و باهاش حرکات ورزشی میزدم(البته بیشتر شبیه حرکات میمونا تو باغ وحش وقتی یه زنبور اذیتشون میکنه میشد)
بعضی وقتا هم خوراکی های مختلفو قاطی میکردم ببینم چه مزه ای میشه.
خلاصه که دلم تنگ شد..
 
خط خطی کردن هرچیزی
 
جمع کردن برگ و گل و گیاهای مختلف و خرد کردنش و قاطی کردنشون با هم دیگه...

+باشد که ساخت داروهای ترکیبی و دست‌ساز را یاد بگیرم ((((((((:
 
1-مردم ازاری
2-اتیش سوزوندن
3-کتاب خوندن
4-انیمیشن دیدن
5-گشتن با پسرخاله و دختر خاله ام
6-کشف کردن همه چی. ور رفتن با ی چیزی تا ببینم نتیجه اش چی میشه؟
 
آزمایش های فوق مخوف شیمی در حمام با شامپو ها😂😂😂😂
 
از این سر اتاق تا اون سر اتاق چادر میبستم بعد توش بالش و وسایل بازی میچیدم تا مثلا خونم باشه
یکی نیست بگه بچه جون
اتاقت خونته دیگه عزیزم چرا خودتو آزار میدی
یه بارم فقط یه باراا یه مورچه هه رفت رو مخمم دنبالش کردم رفت رو گاز آشپز خونه و من با فندک سوزونمشش
میخواست نره رو مخم منو سننه؟؟
 
عاشق پراید ۱۳۱ بودم 😂
یدونه ماکتشو داشتم ، از روی کرمی بی جهت ، میرفتم شیرو باز میکردم روش آب میریختم بعد میذاشتم فریزر یخ بزنه
بعد تو خیال خودم ماکت رو که یخ زده می آوردم بیرون تو خیال خودم ادای فیلم های یخبندان دار ( عجب اصطلاحی ) در می آوردم 😂😂 یَک انسان پرتی بودم ...
اولین بار که پاورپوینت نصب کرده بودم
بعد مینشستم تو خیال خودم اسلایدا رو یجوری میچیدم شبیه
نرم افزار های خفن بنظر بیاد ، یعنی ادوبی اگه کارای منو میدید زار زار اشک میریخت
اصلا بازار کارو خراب کرده بودم 🗽🖼 ( اینا رو جای کاکاسنگی گذاشتم )
واسه خودم لوگو درست میکردم ( نمیدونم دیگه کرم داشتم 😂 )
بعد هر از چند وقتی ریبرندینگ میکردم 😐 !
انیمیشن میساختم
کاریکاتور میکشیدم
همه کار میکردم ...
 
Back
بالا