ناراحتی چیکار میکنی؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع خسته!
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
با نوشتن خیلییی زیاد آروم میشم
ترجیح میدم آهنگ گوش کنم و همزمان هر چی تو دلم هست رو بنویسم
خب اگه راه اول جواب نداد گریه می کنیم :>
 
یا ورزش میکنم
یا به دوستای نزدیکم زنگ میزنم
بیشتر اوقات به عکسایی که با دوستای صمیم داشتیم سر میزنم این حالمو خوب میکنه واقعا چون ج هم خونده بودم
دوش دوش دوش
دوش گرفتنم خیلی خوبه واقعا
ویرایش:میرم مادربزرگمو میبینم، انقد دعام میکنه که دیگه حالم خوب میشه
 
هیچ وقت جلوی اشکاتونو نگیرید
شاید بعد گریه بازم ناراحت باشید ولی شما رو از اون لول خیلییییی ناراحت میرسونه به لول ناراحت
سعی کنید یه فیلمی چیزی نگاه کنید یا بشینید نقاشی بکشید یا یه چیزی بنویسید
ولی هر طور شده تخلیه کنید نریزید تو خودتون
 
خب معمولا حین ناراحتی آهنگ گوش میدم و خب طبیعتا آهنگ غمگین پلی می کنم در نتیجه حالم بدتر میشه. راستش خیلییییییییی بدتر میشه و بعضی اوقات گریه م میگیره ولی خودمو کنترل میکنم. نهایت دو سه دقیقه گریه باشه. خب خواب هم بی تاثیر نیست ولی در همیشه گزینه خوبی نیست.
راستش زیاد اهل بیرون نیستم پس سراغ این گزینه نمیرم معمولا. بازی هم خوبه بعضی اوقات..

اما بنظرم بهترین روش و فوق العاده ترین روش برای من حرف زدنه. حرف و حرف و حرف...... و واقعا این عالیه مخصوصا اگر طرف مقابل دوستت باشه و اگرم با خودم حرف بزنم بازم تاثیر داره و بهم کمک میکنه.. آره دیگههههههههههه. ببین اصلا هر چقدر بگم کمه..
و خلاصه اگر هم سرم شلوغ باشه و کارام زیاد باشه راحت تر فراموش میکنم.
 
پرخوری و پرخوابی!(عصبیه مث وقتی استرس دارم ،ناراحتم یا هر چی)
وقتی ناراحتم معمولا متوجهش نمیشم ولی یه سری علائمی داره... زیاد میخورم، هر چیزی باشه مهم نیست فقط باید بخورم و اگر چیزی واسه خودرن پیدا نکنم میرم میخوابم، هر چند ساعتی که شد، شاید یه روز از صب تا شب فقط 2 ساعت بیدار باشم
اگرم از کسی ناراحت باشم انقد غر میزنم، میگم فلانی چرا اینکارو کرد، مگه مریضه؟خجالت نمیکشه؟من فلان کار کردم عوضش اون اینجوری کرد و.... تا حدودا یه رب و وقتی دیگه چیزی برای گفتن ندارم، با کمال تعجب دیگه ناراحت نیستم!!


موقع ناراحتی گریه نمیکنم، بیشتر وقتی دارم با یکی( مشخصا بابام!) صحبت میکنم و نمیتونم متقاعدش کنم، زود گریم میگیره
و گاهیم که دلم میگیره( این به معنی ناراحتی نیس، یه جور دلتنگی و بی حوصلگی بی دلیله) و از قضا یه بهونه کوچیک میاد دستم... میزنم زیر گریه و از بدبختیام میگم
 
یه تصنیف از بنان از برنامه‌ی گل ها گوش می‌کنم ( گل های نو، گل های تازه .‌‌.. یه برنامه رادیویی بوده که قبل از انقلاب پخش می‌شد) کلا آواز سنتی خیلی آرامش بخشه مخصوصا بنان.
دعای آل یاسین می‌خونم ( نمی‌دونم چرا ولی خیلی برام آرامش بخشه)
یا شعر می‌خونم
 
میزنم از خونه بیرون....
موقع ناراحتی پاهام مال خودم نیست
باید حتما برم یه وری
باید حتما یه آتیشی بسوزونم تا حالم بهتر شه :))
 
Back
بالا