ناراحتی چیکار میکنی؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع خسته!
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اینطوریه که معمولا هر وقت در موقعیت های ناراحت کننده قرار میگیرم اولش انکار میکنم ینی اولش نمیپذیرم که ناراحتم و میگم اصنم برام نباید اهمیتی داشته باشه بعدش کم کم ناراحتیم اشکار تر میشه و اون جاست که یا ساعت خواب م بالا میره و همش میخوابم یا اینکه اهنگ میذارم گریه میکنم :)
 
اهنگ گوش میدم
گریه میکنم
می‌خوابم
با صمیمی ترین دوستام حرف میزنم
مینویسم
در نهایت اگر بتونم از خونه میزنم بیرون میرم ساحل میشینم
 
میخوابم:-<
(بهترین راه کار در برابر اتفاق های سخت و ناراحت کننده. تازه اون اتفاق رو هم خیلییییییی راحت و سریع حل میکنه!)
مسخره هم خودتی:-<
 
ناراحتیای من ۲ دسته‌ان؛

دسته‌ی اول از جنس غم و اندوه ان، ممکن هم هست با عصبانیت در برخی موارد همراه شن.
برای رفع این‌ها، به موسیقی یا سرگرم کردنِ خودم با چیزهای مختلف، چای، غذا، تفریح، یوتیوب، قدم زدن، گیم و از این قبیل چیزها پناه می‌برم. اگر هم مربوط به شخص خاصی باشه، میرم بهش می‌توپم دلم خنک شه. :‌)) چون اگه سر دلم بمونه و خودم رو خالی نکنم دیوونه میشم. و جالبه در اکثر موارد هم مشکل بعد از این حل میشد. :‌)) اگر هم بابت مسائل خارجی و غیر وابسته به فرد خاصی ناراحت باشم چاره‌ای جز تحمل و پناه بردن به مواردی که ذکر کردم ندارم.

دسته‌ی دوم که از اولی واسه من سمی‌تره، اضطراب و استرس عه. جوری من رو فلج می‌کنه که یخ می‌زنم و تنها کاری که در اون لحظه قادر به انجامش میشم فقط خوابیدنه. می‌خوابم و دلم می‌خواد بمیرم. :‌)) هنوز راه حلی براش پیدا نکردم، اما فکر کنم اگر خودم رو بیشتر به دست قضا و قدر بسپرم و با آغوش باز به استقبال وقایع برم و خودم رو از comfort zone خارج کنم و تغییرات رو در برخی جاها بپذیرم، کمی حس بهتری پیدا می‌کنم. به من کمک می‌کنه تا این واقعیت رو بپذیرم که قرار نیست اتفاق وحشتناکی بیفته.
 
در مورد احساسی که دارم مینویسم
با کسی که بهش اعتماد دارم و آرومم میکنه حرف میزنم (معمولا مامانم)
و در شرایطی که هیچ کاری نمیتونم بکنم میخوابم تا حداقل بقیه نفهمن:))
 
با بهترین دوستم حرف میزنم....
و یادداشتش میکنم اون حالمو ...
آروم نشم بغض و گریه + موزیک
آخرشم این قد میرم بیرون میدوم که خالی شم .....
بعضی وقتا هم میزنم بیرون با ماشین ..اصلا توصیه نمیشه وقتی حالت دست خودت نیس پشت ماشین بشینی...
 
هیچ کاری چون نمیدونم چجوری باید بروزش بدم میریزم تو خودمو خودمو میخورم. بعضی وقتام با صندلی و تخت و دیوار و اینه درد و دل می کنم
 
به تازگی وقتی ناراحتم صرفا میام تو اتاق و زل میزنم به دیوار:)
 
گریه میکنم.با مامانم حرف میزنم.
و بعضی مواقع برای خدا نامه مینویسم و میزارم تو حیاطمون زیر گلدان نمیدونم کی میاد برش میداره ولی من امیدوارم که اون خود خدا باشه که برمیداره نامه هامو:)
 
بیشتر وقتا فقط اهنگ گوش میدم ولی اگ حالش باشه میرم بیرون و میتابم با هندزفری تو گوشم،ک این یکی خیلی بهتر جواب میده
 
من کلا آدم ساکنی هستم، حال تکون خوردن ندارم.

ولی وقتی عصبانی میشم شدیدا به فعالیت فیزیکی نیاز پیدا میکنم، میرم پیاده روی یا خیلی‌ وقتا فرصتو به تهدید تبدیل‌ میکنم و ظرفارو میشورم، خونه رو تمیز میکنم، لباسارو اتو میکنم و ...
 
من فقط عین یه خرس میخوابم :))
یعنی حتی اگه بخوامم بجز خوابیدن هیچ کاری از دستم بر نمیاد که انجام بدم:|
 
نقاشی میکشم ، همینجور الکی ها... شکلک میکشم ،‌درخت میکشم اینا، خیلی آرومم میکنه
زمانی که اینو نوشته بودم خیلی از نظر روحی حالم بهتر بود کمتر ناراحت میشدم ولی الان میزنم زیر گریه شاید تا ساعت ها غرق گریه میشم
 
وقتی ناراحتم میخوابم عین چی 6.7ساعت و اگه بیدارم نکنن بیدار نمیشم
یا اینکه میرم بیرون و آهنگ+قدم زدن ولی سریع برمیگردم خونه و میخوابم:expressionless_face:
ب نظرم خواب جدایی خوبی از دنیا و دغدغه هاست البته اگه خوابشون و نبینیم:/
 
Back
بالا