مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
حافظ
 
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن

حافظ
 
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند

سیدعماالدین نسیمی
 
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری برتو نخواهند نوشت

اقبال لاهوری
 
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت

الناز اسفند فر
 
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

مولانا
 
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم
خیلی به معنی بیت توجه نکنین ، متاسفانه شعر بهتری یادم نبود :))
ضمنا شعر از ابتهاج هست
 
آخرین ویرایش:
مستوری و عاشقی به هم ناید راست
گر پرده نخواهی بدرد، دیده بدوز
 
Back
بالا