مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
 
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
 
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

حافظ
 
شب تاریک و ره باریک و من مست
قدح از دست من افتاد و نشکست
نگه دارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
بابا طاهر
 
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدن ها
من و این دشت بی پایان و بی حاصل دویدن ها

هاتف اصفهانی
 
از مكافات عمل غافل مشو / گندم از گندم برويد جو ز جو
 
و آن عقل پر مغزی که او در نوبهاری در رسد
از پوست ها فارغ شود کی غصه قندر خورد
مولانا
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
شهریار
 
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
شهریار
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمان کشی دلاوری درآمدی
آقای سایه
 
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
حافظ
:D
دانسته بودی انگار کان روز و هر چه با اوست
از عمر ما ندارد دیگر نصیب تکرار
آن دم که بوسه دادی چشم مرا نگفتم
چشمم مبوس ای یار کاین دوری آورد بار
 
یا رب به کمند عشق پا بستم کن. از دامن غیر خود تهی دستم کن یکباره زاندیشه عقلم برهان. وزباده صاف عشق سرمستم کن
 
نیست بازی کار حق خود را مباز
آنچه بردیم از تو باز آریم باز

پروین اعتصامی
 
تو را که میشنوی و طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟

رودکی
 
ترا دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست

فردوسی
 
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد
ای خوش آن شمعی که روشن می کند ویرانه ای را
 
این تمنایم به بیداری میسر کی می‌شود. کاشکیخوابم گرفتی تا به خوابت دیدمی. سعدی
 
یا میکده را دربند، ای رند شرابی را
یا چشم بپوش امشب مستی و خرابی را

وحدت کرمانشاهی
 
Back
بالا