مشاعره

[mohad_z]

یکباره راه زهد سپردیم و گم شدیم

بار دگر صبوحی از این ره گذر کنیم

( شاطر عباس صبوحی )

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

 

[a.khakpour77]

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را

چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را

یغمایی

 

[Samin00]

ابلهی دید اشتری به چرا. گفت نقشت همه کژ است چرا گفت اشتر اندر این پیکار عیب نقاش میکنی هشدار!!

 

[a.khakpour77]

روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
حافظ

 

[a.khakpour77]

• آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

 

[shiva93]

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ...ای اهل هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

 

[a.khakpour77]

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ...ای اهل هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد



ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

حافظ

 

[hosam.r]

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد



ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم

حافظ

مپیچ در سر زلف و بنفشه تاب مده
حجاب ظلمت شب را به آفتاب مده

ابن حسام

 

[a.khakpour77]

مپیچ در سر زلف و بنفشه تاب مده
حجاب ظلمت شب را به آفتاب مده

ابن حسام

هرکسی را نتوان گفت که صاحب نظر است

عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است

 

[الینا:)]

تو مو بینی و مجنون پیچشِ مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو

 

[a.khakpour77]

تو مو بینی و مجنون پیچشِ مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش افکنم به همه رخت و بخت خویش

 

[الینا:)]

شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فراق یار، نه آن می کند که بتوان گفت

 

[a.khakpour77]

شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فراق یار، نه آن می کند که بتوان گفت

تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق

هردم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

[shiva93]

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده ..بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده

 

[a.khakpour77]

مرد اونه که حرف حق می زنه که پای حرفای خودش می مونه تنهای تنهام که بشه غمی نیست مرد روی پای خودش می مونه

هر که جان در قدمش بازد و قدری داند
اهل دل عاشق جانباز نخوانند او را

خواجوی کرمانی


×دوستان، اینجا تاپیک شعره،
لطفاً شعر سنتی یا نو بنویسید...
تاپیک مخصوص مشاعره با ترانه جداست...

 

[الینا:)]

هر که جان در قدمش بازد و قدری داند
اهل دل عاشق جانباز نخوانند او را

خواجوی کرمانی

آسمان، بار امانت نتوانست کشید
قرعهء کار به نامِ منِ دیوانه زدند

 

[a.khakpour77]

دردایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

حافظ

 

[a.khakpour77]

• ای آفتاب آهسته تر بربام قصرش کن گذر

ترسم صدای سایه ات خواب است بیدارش کند

 

[الینا:)]

در شب قدر، ار صبوحی کرده ام، عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

 

[a.khakpour77]

ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند بر سر کار خرابات کنند ایمان را
«حافظ»