مار ۱۳۸۳۹

  • شروع کننده موضوع
  • #1

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
بیست و شش سالگی
1. کافه‌ی خیابان گوته _ حمیدرضا شاه‌آبادی
2. سه سوت جادویی _ احمد اکبرپور
3. آرایش دشمن _ آملی نوتومب
4. راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب _ هالی جکسون
5. دفترچه‌ی ممنوع _ آلبا دسس پدس
6. شب‌های روشن _ فئودور داستایوفسکی (بازخوانی)
7. کتابخانه‌ی نیمه‌شب _ مت هیگ

بیست و پنج سالگی

1. پریانه‌های لیاسند ماریس _ طاهره ایبد
2. عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی _ جمشید خانیان
3. طبقه هفتم غربی _ جمشید خانیان (بازخوانی)
4. وقتی به من می‌رسی _ ربکا استید (باز_باز_بازخوانی)
5. درست مثل باران _ لیندزی استودارد
6. تسلی‌بخشی‌های فلسفه _ آلن دو باتن
7. پلیس حافظه _ یوکو اوگاوا
8. مثل آب برای شکلات _ لورا اسکوئیول
9. خانه‌ی لهستانی‌ها _ مرجان شیرمحمدی
10. مورچه‌هایی که پدرم را خوردند _ علی قانع
11. بیرون ذهن من _ شارون مایلز دراپر
12. پیش از آن که بخوابم _ اس. جی. واتسون
13. خدمتکار و پروفسور _ یوکو اوگاوا
14. خاطرات یک آدم‌کش _ کیم یونگ‌ها
15. داستان گل حسرتی _ محمد دهریزی، دلارام فغانی
16. کوچک، اندازه فیل _ جنیفر جیکوبسن
17. مردی به نام اوه _ فردریک بکمن (کتاب صوتی)


بیست و چهار سالگی
  1. جاهای تاریک _ گیلیان فلین
  2. زندگی جای دیگری‌ست _ میلان کوندرا (باز-باز-بازخوانی)
  3. هری پاتر و سنگ جادو _ ج.ک.رولینگ
  4. هری پاتر و تالار اسرار_ ج.ک.رولینگ

بیست و سه سالگی
  1. آن شرلی در اونلی (کتاب دوم) _ لوسی.ام.مونتگمری
  2. عشق و ژلاتو _ جنا اوانس ولچ
  3. چیزهای تیز _ گیلیان فلین (بازخوانی)
  4. لیدی ال _ رومن گاری (بازخوانی)
  5. هزارتوی پن ـ کورنلیا فونکه و گی‌یرمو دل تورو
  6. دوست نابغه‌ی من _ النا فرانته
  7. بخشنده ـ لوئیس لوری
  8. در جستجوی آبی‌ها _ لوئیس لوری
  9. والس خداحافظی _ میلان کوندرا (بازخوانی)
  10. جین ایر - شارلوت برونته
  11. دختری که ماه را نوشید _ کلی بارنهیل
  12. نظریه‌های روان‌درمانی _ پروچاسکا و نورکراس
  13. سمفونی مردگان _ عباس معروفی (بازخوانی)
  14. سورمه سرا _ رامبد خانلری (بازخوانی)

بیست و دو سالگی
  1. راهنمای مردن با گیاهان دارویی _ عطیه عطارزاده
  2. جلد دوم آنا کارنینا _ لئو تولستوی
  3. وقتی به من می رسی _ ربکا استید (باز_ بازخوانی)
  4. انسان در جستجوی معنی _ ویکتور فرانکل
  5. جستارهایی در باب عشق _ آلن دوباتن (بازخوانی)
  6. چیزهای تیز _ گیلیان فلین
  7. معنای زندگی _ موسسه مدرسه ی زندگی
  8. روان درمانی چیست؟ _ موسسه مدرسه ی زندگی
  9. لبخند انار _ هوشنگ مرادی کرمانی
  10. یوزپلنگانی که با من دویده‌اند _ بیژن نجدی (از اون خوندنا که فایده نداره)
  11. بلندی‌های بادگیر _ امیلی برونته
  12. تهوع _ ژان پل سارتر (بازخوانی)
  13. دمیان ـ هرمان هسه
  14. در ستایش عشق ـ آلن بدیو
  15. پنج قدم فاصله _ راشل لیپینکات
  16. ناهی _ جمشید خانیان
  17. وقتی مُژی گم شد _ حمیدرضا شاه آبادی
  18. ویلت ـ شارلوت برونته
  19. هنر عشق ورزیدن _ اریک فروم
  20. آن شرلی در گرین‌گیبلز (کتاب اول) _ لوسی مونتگمری

بیست و یک سالگی
  1. شاه دسامبر کوچولو _ اکسل هکه
  2. مردگان تابستان _ کامیلا وی (باز_بازخوانی)
  3. چوب نروژی _ هاروکی موراکامی
  4. سیر عشق _ آلن دو‌باتن
  5. سی‌بل _ فلورا ریتاشرایبر
  6. شب پیشگویی_ پل استر
  7. تمدن و ملالت های آن_ زیگموند فروید
  8. زنی تنها _ مایکل هیلمن
  9. ملکوت _ بهرام صادقی
  10. عطر سنبل، عطر کاج _ فیروزه جزایری دوما
  11. جاودانگی _ میلان کوندرا (بازخوانی)
  12. جشن بی معنایی _ میلان کوندرا (بازخوانی)
  13. شما که غریبه نیستید _ هوشنگ مرادی کرمانی (بازخوانی)
  14. درخت زیبای من_ خوزه ماروردو واسکونسلوس
  15. شب های روشن_ داستایفسکی
  16. دروغ هایی که گفتیم _ کامیلا وی
  17. سال بلوا _ عباس معروفی (باز خوانی)
  18. ماهی سیاه کوچولو _ صمد بهرنگی
  19. مجموعه قصه تلخون _ صمد بهرنگی
  20. آنا کارنینا لئو تولستوی _جلد اول


بیست سالگی
  1. بارون درخت نشین ـ ایتالو کالوینو
  2. شوالیه ی ناموجود ـ ایتالو کالوینو
  3. ویکنت دونیم شده ـ ایتالو کالوینو
  4. یادداشت های زیرزمینی ـ داستایوفسکی
  5. زندگی جای دیگریست ـ میلان کوندرا
  6. هویت ـ میلان کوندرا (بازخوانی)
  7. ماتیلدا ـ رولد دال (کتاب صوتی)
  8. داروی شگفت انگیز جرج ـ‌رولد دال
  9. جیمز و هلوی غول پیکر _ رولد دال
  10. گرگ های توی دیوار _ نیل گیمن
  11. مستاجر ـ‌رولان توپور
  12. بچه ی رزمری ـ آیرا لوین
  13. اگزیستانسیالیسم و اصالت وجود ـ ژان پل سارتر (بازخوانی)
  14. پیکر فرهاد ـ عباس معروفی (بازخوانی)
  15. دنیای سوفی ـ یوستین گردر (بازخوانی)
  16. کلید فلسفه ـ پل کلاینمن
  17. بوف کور ـ صادق هدایت (بازخوانی)
  18. فرمین ، موش کتاب خوان ـ سم سوج
  19. سورنا و جلیقه ی آتش _ مسلم ناصری
  20. لالایی برای دختر مرده _ حمیدضا شاه آبادی (بازخوانی)
  21. پی پی جوراب بلند :D _آسترید لیندگرن
  22. همنوایی شبانه ی ارکستر چوب ها _ رضا قاسمی
  23. وقتی به من می رسی_ ربکا استید (بازخوانی)
  24. رویای بابک‌_ سوزان فلچر
  25. سرگذشت ندیمه _ مارگارت آتوود
  26. سورمه سرا _ رامبد خانلری
  27. زندگی جای دیگری‌ست _ میلان کوندرا (بازخوانی)
  28. مادام بوواری _ گوستاو فلوبر

نوزده سالگی
  1. ماری ـ ولایدیمیر نابوکوف
  2. وقتی نیچه گریست ـ اروین دی یالوم
  3. مامان و معنی زندگی ـ اروین دی یالوم
  4. مردگان تابستان ـ کامیلا وی
  5. زندگی پیش رو ـ رومن گاری
  6. قمارباز ـ داستایوفسکی
  7. کتاب خنده و فراموشی ـ میلان کوندرا
  8. عشق های خنده دار ـ‌میلان کوندرا
  9. آهستگی ـ میلان کوندرا
  10. پیکر فرهاد ـ عباس معروفی
  11. تماما مخصوص ـ عباس معروفی (ناتمام)
  12. تهوع ـ ژان پل سارتر
  13. بوف کور ـ صادق هدایت
  14. جستارهایی در باب عشق ـ آلن دو باتن
  15. ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی ـ جوئل شارون
  16. جز از کل ـ استیو تولتز

هجده سالگی
  1. صدسال تنهایی ـ گابریل گارسیا مارکز
  2. ناتور دشت ـ جی.دی سلینجر
  3. دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم ـ جی.دی.سلینجر
  4. جهالت ـ‌ میلان کوندرا
  5. والس خداحافظی ـ میلان کوندرا
  6. شوخی ـ میلان کوندرا
  7. جشن بی معنایی ـ‌میلان کوندرا
  8. بیگانه ـ آلبر کامو (بازخوانی)
  9. سال بلوا ـ عباس معروفی

هفده سالگی
  1. بار هستی/ سبکی تحمل ناپذیر هستی ـ میلان کوندرا
  2. جاودانگی ـ میلان کوندرا
  3. خدا حفظتان کند آقای رزواتر ـ‌کورت ونه گات
  4. لیدی ال ـ رومن گاری
  5. سه قطره خون ـ صادق هدایت
  6. سگ ولگرد ـ صادق هدایت

شانزده سالگی
  1. دیوار ـ مارلن هاس هوفر
  2. کیمیاگر ـ پائولو کوئیلو
  3. قلعه ی حیوانات - جرج اورول
  4. قدیس ـ گابریل گارسیا مارکز
  5. عقاید یک دلقک ـ هانریش بل
  6. سلاخ خانه ی شماره ی پنج ـ کورت ونه گات
  7. سمفونی مردگان - عباس معروفی
  8. بیوتن ـ رضا امیرخانی
  9. من او ـ رضا امیرخانی
  10. ارمیا ـ رضا امیر خانی
  11. شازده کوچولو ـ آنتوان دوسنت اگزوپری (بازخوانی)
  12. مسخ ـ فرانس کافکا
  13. بیگانه _ آلبر کامو

دوازده تا پانزده سالگی
  1. چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد ؟ ـ جنسون اسپنسر
  2. پدر ، مادر ما متهمیم ـ دکتر شریعتی
  3. شما که غریبه نیستید ـ هوشنگ مرادی کرمانی
  4. بچه های قالیباف خانه ـ هوشنگ مرادی کرمانی
  5. بامداد خمار ـ‌ فتانه حاج سید جوادی
  6. دالان بهشت ـ نازی صفوی
  7. شب سراب ـ
  8. آخرین گودال ـ لوییس سکر
  9. ته کلاس،ردیف آخر ، صندلی آخر ـ لوییس سکر
  10. تابستان قوها ـ بتسی بایارس
  11. وقتی به من می رسی ـ ربکا استید
  12. صلیب سربی ـ آوی
  13. فرشته ها از کجا می آیند ؟ ـ مصطفی خرامان
  14. دختران علیه دختران ـ مصطفی خرامان
  15. کورالین ـ نیل گیمن
  16. جک جنگلی ـ جان کریستوفر
  17. الی عزیز ـ میشل مرپورگو
  18. گرگ ها گریه نمی کنند ـ محمدرضا یوسفی
  19. دریا ـ ماندانا معینی
  20. ننه سرما ـ ماندانا معینی
  21. طبقه ی هفتم غربی ـ جمشید خانیان
  22. بابا لنگ دراز ـ جین وبستر
  23. مردگان تابستان ـ کامیلا وی
  24. لالایی برای دختر مرده _ حمیدرضا شاه آبادی
  25. تکیه بر باد ـ نسرین ثامنی
  26. سیرک عجایب ـ دارن شان
  27. راز کوه پرنده ـ آرمان آرین
  28. تمام کتابایی که تا اون زمان از م.مودب پور چاپ شده بود :)) شامل پریچهر ، شیرین ، یاسمین ، یلدا ، رکسانا ، گندم همچنین خواستگاری و انتخاب :))
  29. وی در یک دوره از زندگی اش کتاب های عاشقانه ی عامه پسند می خواند و مایل نیست آن دوره را به یاد آورد :))

سال های دبستان
  1. قصه های مجید ـ‌ هوشنگ مرادی کرمانی
  2. پلو خورشت ـ هوشنگ مرادی کرمانی
  3. بشنو از نی ـ حسن تهرانی طالقانی
  4. جودی دنیا را نجات می دهد ـ مگان مک دونالد
  5. رامونای شجاع شجاع ـ بورلی کلیری
  6. دنیای رامونا ـ بورلی کلیری
  7. سه کوتوله در جنگل ـ یاکوب گریم
  8. ماتیلدا ـ رولد دال
  9. نیکولا کوچولو ـ
  10. عروسک سخنگو ـ الکساندر آفاناسیف
  11. بهترین قصه ها و افسانه های هانس کریستن آندرسون
  12. زنان کوچک ـ لوییزا.م.آلکوت
  13. مردان کوچک ـ لوییزا.م.آلکوت
  14. قصه های خوب برای بچه های خوب
  15. کتابای کودکانه ی دیگه ...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
لیدی ال ـ رومن گاری

کلمات کلیدی کتاب
عشق ، عشق ، مبارزه ، هدف ، مرگ [و عشق]
ماجرای پیرزنی از اشراف که راز های جوانی ش رو بر ملا می کنه . وقتی که لیدی ال پیر ، آنت جوان بود و هدفی جز عشق نداشت ولی معشوقش مبارزه برای مردم رو هدف خودش می دونست . احتمالا آنت به تمام مردم حسادت میکرده که هدف آرمان بودند در حالیکه آرمان تنها هدف آنت بود .
از خوبای پایان بندی :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
یادداشت های زیرزمینی _ فئودور داستایوفسکی


این کتاب از دوقسمتِ بیان افکار و عقاید راوی و شرح وقایعی در زندگی‌ش تشکیل شده . مدتی طول کشید تا ذهنم ارتباط عقاید و وقایع رو جمع بندی کنه .
اما با حذف بسیاری از جزئیات شاید بتونم تمام درون مایه ی کتاب رو توی تضاد عقل و اختیار خلاصه کنم .
در نیمه ی اول ، داستایوفسکی به خوبی شرح میده که چرا انسان ها کاری رو انجام میدن که عقلانی نیست، در حالیکه عقل به صراحت حکم می کنه که عمل در راستای مصلحت و منفعت صورت بگیره. اما گاهی اختیار انسان دست به اعمالی میزنه که متضمن بدبختی و ضرره . مگر نه اینکه در راستای نفع نیازها عمل می کنیم ؟ پس این سرپیچی از عقل ، این حرکت به سوی نابودی از کدوم نیاز سر بر میاره ؟
جواب داستایوفسکی به این سوال اینه : نیاز به فردیت ، نیاز به عمل منحصر به فرد ، نیاز به موجودی مجزا بودن از تمام نیازهای دیگه قوی تره و انسان رو به کارهای خلاف مصلحت "عمومی" ، اعمالی که به طور "کل" نتایج خوب "کلی" رو به بار میارن وا می داره. سرپیچی از "کل" برای تضمین فردیت خود .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
پیکر فرهاد _ عباس معروفی

در وهله ی اول ، کتابی الهام گرفته از بوف کور و وفادار به سبک نگارش عباس معروفی.
دوم ، کتابی به روش جریان سیال ذهن و بدون طرح اولیه .
تو کتاب سلاخ خانه ی شماره ی پنج (کورت ونه گات) مردی بود به نام بیلی پیل‌گریم که در بعد زمان چند پاره شده بود . به این صورت که هر لحظه وارد یه زمان میشد و حتی بارها در زمان مرگش مرده بود و باز به سال ها قبل پرتاب شده بود .
برای این کتاب _پیکر فرهاد _ هم دقیقا میشه همبن جمله رو به کار برد . چند پاره شدن در بعد زمان
اما با این تفاوت بزرگ که با تناسخ آمیخته شده و پرتاب شدن به گذشته و آینده فقط در حیطه ی زندگی یه شخص صورت نمیگیره ، حتی شخصیت های تناسخ یافته در زمان های مختلف مرز مشخصی باهم هم ندارند . به طوری که به نظر میرسه یکی از شخصیت ها زنیه که مرد نقاش گاهی در خواب می بینه و انگار وجود خارجی نداره .
جنبه ی سوررئال کتاب پررنگه و نه تنها بین شخصیت ها ، بلکه بین واقعیت و غیرواقعیت هم مرزی رو نمیذاره .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
هم نوایی شبانه ی ارکستر چوب ها نوشته ی رضا قاسمی چگونه کتابی ست ؟

یک : جذاب . مناسب برای یک نفس خوندن و در کل "خسته نکننده"
دو : گنگ . "خب چی شد؟" های زیادی رو به جا میذاره و شما شاید مثل من در نهایت متوجه نشید که خیلی چیزهای مهم داستان به خیلی چیزهای مهم دیگه چه ربطی داشتند [ این برای من دوست نداشتنیه. این پازل ناتموم ]
سه : بسیار مورد تحسین قرار گرفته از طرف ادبیات دان ها و ادبیات خوان ها . از طرف من حقیر نه !
چهار: پر شخصیت . راستش من موفق نشدم کامل ارتباط بین همه شخصیت های مختلف و زیاد با هم رو متوجه بشم .


و اما قضیه از این قراره که مردی ایرانی ، مهاجر و ساکن آپارتمان ارزونی تو پاریس ، سال ها پیش کتابی نوشته به اسم هم نوایی شبانه ی ارکستر چوب ها ! و زندگیش هم از قضا شبیه همون کتاب پیش میره . بعد از مرگش این کتاب رو چاپ می کنند و گویا تاثیر بدی روی شخصیت های واقعی کتاب میذاره و موجب کشته شدن کسی میشه.بنابراین مامورین اون دنیا برای مجازات نویسنده ، اون رو در مرتبه ای نازل تر دوباره به دنیا بر میگردونند .
اما این فقط یک سطحه و حتی سطح غالب داستان هم نیست . هنوز از پیچیدگی و چندلایه بودنش عصبانیم ((:
نمی دونم به چی اشاره کنم .به کدوم بخش کتاب. این دویست صفحه ی ناقابل چقدر سر دراز داره !
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #6

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
وقتی به من می رسی _ ربکا استید

تموم که شد به خودم گفتم "چه قشنگ"
اما فقط همین نیست.
بیشتر کتاب به فکرها و اتفاقات کوچیک زندگی میراندای دوازده ساله میگذره . زندگیش قشنگه . با مادرش زندگی میکنه و مادرش با اینکه شبیه بچه ها رفتار میکنه و لباس می پوشه و روحیه ی کودکانه ی شاداب و بازیگوشی داره اما به عقیده ی دوست میراندا، آن‌ماری ، مثل آدم بزرگ ها با دخترش رفتار میکنه و شاید به همین خاطره که ما همون اولای کتاب متوجه مسئولیت پذیری میراندا می‌شیم . این توی دنیای بچگونه ی میراندا چیز پررنگ و مهمیه . اهمیت دادن .
یه روز میراندا رو تختش دراز میکشه و زمین رو بعد از پیدایشش تصور میکنه ، با آب هایی که سراسرشو پوشوندن ، با تک سلولی ها و بعدها که موجودات دیگه شکل می گیرن و بعدترها که آدم ها . آدم هایی که همه شبیه همن و زمین رو پر کردن . پس اصلا اهمیت داره که دوستی میراندا با سال به هم‌ خورده؟ اصلا اهمیت داره که آن ماری هنوز دوستشه یا نه ؟ واقعا اهمیت داره ؟ متاسفم ولی بله اهمیت داره .
پس میراندا برای اهمیت دادن در ابعاد بزرگ تری انتخاب میشه . ابعادی به اسم زمان . و از اینجاست که سیر نرم و دوست داشتنی جذاب زندگی یه کودک کلیددار (بچه ای که مثل آدم بزرگ ها کلید داره ) وارد فاز علمی تخیلی میشه و باعث میشه این کتاب رو توی این دسته جا بدن. نمیدونم چه اصراریه که حتمن همه چیز توی دسته ها جا بگیره ؟ در حالیکه اینجا فقط زندگی میرانداست که یه جای زندگیش ، وسط اختلاف هاش با همکلاسی ها ، از دست دادن دوستش "سال" و احساسش نسبت به این موضوع، وسط اتفاقات مدرسه و فکر هاش راجع به هر کدوم ، وسط کار توی ساندویچ فروشی تو ساعتای ناهار و در عوض خوردن یه ساندویچ پنیر مجانی ، وسط تمرین با مادرش برای شرکت توی مسابقه ی تلویزیونی و وسط همه ی چیزهای دیگه ی زندگی توسط آینده ی یکی از همکلاسی هاش که عاشق فیزیک بوده و در آینده موفق به سفر در زمان شده بوده انتخاب میشه تا جلوی تصادف مرگباری رو بگیره . این موضوع اصلی تمام کتابه اما تنها موضوع نیست و فقط یه کم ، یه ذره از بقیه ی موضوع ها پررنگ تره . نمی دونم این زیاد پررنگ نبودن ماجرای اصلی صرفا یه ویژگیه یا نقص داستان اما از شیرینی کتاب کم نکرده .
اما قشنگ بود ، خیلی قشنگ
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
زندگی جای دیگری ست _ میلان کوندرا

نوشتن رمان هنری مربوط به عصر مدرنه ، چرا که بر افراد تمرکز داره و وقایع رو با محوریت افراد پیش می بره و در راستای آرمانِ اصالت فرد و فردیت شکل گرفته . و این هم کتابیه درباره ی یک فرد و هویت و زندگی شخصی‌ِ واقعی و ذهنی‌ش. فردیتِ یارومیلِ شاعر به مثابه موجودی مضحک و درونگرا و فانی و ابله و ویژگیِ مهمِ "بی گناه"!
کتاب با رابطه ی جنسی پدر و مادر یارومیل و ایجاد نطفه ش شروع میشه و تمام زندگی‌ش رو با چشم های خودش به خواننده نشون میده و بعد با جمله ی "این آخرین تصویری بود که دید" به پایان می رسه .
بله من دو بار در عرض سیصد و سی صفحه در چشم های یارومیل زندگی کردم (یارومیلی که تماما در چشمِ دیگران زندگی کرد) و باید بگم که بی نهایت لذت بخش بود . حتی فکر می کنم واسه بار سوم هم میتونه لذت بخش باشه :-"

چشم ها یکی از موجودات مهمی اند که توی این کتاب نقش ایفا می کنند ، در واقع توی زندگیِ سراسر چشمِ یارومیل . دنیای یارومیل با دیوارهایی از آینه محصور شده و در تمام زندگی‌ش در حال کلنجار رفتن با تصویر خودشه . تصویری که از دریچه ی چشم دیگران از خودش می بینه ، تصویری که از دریچه ی چشم خودش می بینه ، تصاویر گوناگون و متضاد ، به طوری که به نظر می رسه یارومیل غیر از تصویر هویت دیگه ای نداره .

آرزو داشتم می تونستم جامع و کامل درباره ی ایده های مطرح شده ی کتاب بنویسم .غیر ممکن نیست اما بیشتر و عمیق تر از چیزیه که بشه سرسری نوشت.

توی صفحه های پایانی جمله ای رو دیدم که حقیقتا متاثرم کرد و حتی حس کردم قابلیت این رو داره که براش گریه کرد :-"

"آیا مضحکه شدن سرنوشت ابدی انسان ها نیست؟"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
زندگی جای دیگری‌ست _ میلان کوندرا
[قسمت دوم : نتایج حاصل از انسجام فکری بیشتر]

1)کتاب
  1. مامان عمیقا نیاز داره که عشقش رو در تمام زندگی پسرش ،یارومیل، دخیل و پسر رو برای همیشه در هاله ای از عشق و توجه مادری محصور کنه . مامان میخواد که برای همیشه مهم ترین فرد زندگی پسرش باقی بمونه (همون طور که در زمان کودکی مهم ترین آدم زندگی پسر کوچولو بود) و برای این هدف می جنگه ! حتی به دوست دخترهای پسرش حسادت می کنه و تلاش داره ارتباطات پسر با دخترها رو مختل کنه تا خودش، تنها زنی باشه که در مرکز توجه یارومیلِ عزیزش قرار داره!
  2. پسر از اینکه پزشک برای معاینه ی دوست دخترش ، بدنش رو لمس کنه برآشفته میشه چون میل داره که تمامیت وجودی دختر رو تحت تصاحب داشته باشه . بدن ، احساسات ،غم و حتی سرنوشت و مرگ دختر رو فقط برای خودش می خواد . اون معتقده که عشق، مفهومی کاملا مطلقه و عاشق باید به طور کامل و مطلق در معشوق حل بشه. حتی از حرف های دختر درباره ی خانواده‌ش می رنجه چون خانواده ی دختر چیزیه که دختر بهش تعلق داره و این با تعلق داشتن کامل به پسر مغایره.
  3. یارومیل دوست دخترش رو به زندان انداخت چون برادر دختر ممکن بود دشمن سوسیالیسم باشه و یارومیل معتقد بود برای رسیدن به جامعه ای بدون خشونت ، باید قربانی کرد .
2) فروم

اریک فروم ، معتقده که تعارض اصلی و بنیادی انسان ها تعارض بین احساس آزادی و احساس امنیت‌ه.
ما به واسطه ی ویژگی های مختص انسان بودن ، کمترین پیوند با اعمال غریزی و از بین تمام موجودات بیشترین فاصله با طبیعت رو داریم . فاصله از طبیعت اولین "آزادی" انسان به واسطه ی آگاهی و اراده در طول تاریخ بشر بود و بعد انسان ها نیاز اساسی "آزادی" رو در دوره های دیگه ی تاریخ ، در افزایش آزادی های فردی و اجتماعی دنبال کردند .
تعارض "آزادی در برابر امنیت" به از بین رفتن یکپارچگی مربوطه . انسان اولیه به تدریج از یکپارچگی با طبیعت فاصله گرفت و احساس عدم تعلق ، با ناامنی مواجهش کرد .
اریک فروم معتقده که توی دوران معاصر غرب ، آدم ها با بیشترین احساس گم گشتگی و بیشترین تنهایی و عدم تعلق مواجه اند ، چون بیشترین آزادی در طول تاریخ متعلق به این عصره .
و این تعارض ، چیزیه که به رفتارهای انسان جهت می ده . در واقع ، آدم ها دائم دست به کاری می زنند که امنیت و یکپارچگی و احساس تعلق داشتن‌شون رو به دست بیارن .

3) فروم _ کتاب

  1. فروم تو یه خانواده ی مذهبی یهودی در آلمان متولد شد و مشاهده ی رفتار آلمانی ها در حمایت از نازی ها براش حیرت انگیز و غیرقابل باور بود . چرا مردم در رفتارهای گروهیِ غیرانسانی بی خردانه عمل می کنند ؟
  2. کوندرا توی این کتاب با نشون دادنِ رفتار یارومیل [که انقلابی پرشوری بود] بیان می کنه که انقلاب توسط جوان ها و بر پایه ی ایده های مطلق و غیر نسبی شکل می گیره . چون جوان ها در آرزوی امنیتِ مطلق کودکی و رحم مادرند و جذب ایده های افراطی و بدون هیچ گونه انعطاف می شن تا امنیت اولیه رو شبیه سازی کنند ‌‌.

جمع بندی
اگر بخوایم این دیدگاه رو دریچه ای برای نگاه کردن به شخصیت های کتاب قرار بدیم ، بنابراین میشه نتیجه گرفت:
مادر برای غلبه بر تنهایی و گم گشتگی و عدم تعلقی که توی قسمت دوم ازش صحبت کردم ، به وابسته بودنِ پسرش به خودش نیاز داره .
یارومیل هم ، دقیقا به همین شیوه ی مادرش ، این رفتار حسادت آمیز و کنترل گر و تمامیت خواه رو در رابطه با دوست دختر اعمال می کنه تا امنیت خودش رو تضمین کنه .
و در آخر ، پیوستن مردم به اعمال غیر انسانی گروهیِ تحت قیادت قدرت ها رو هم میشه از این دریچه نگاه کرد . می شه گفت این اعمال ، این پیوستن ها و اطاعت های بی قید و شرط از آرمان های افراطی، احساس تعلق و برادریِ شدیدی رو با هم‌فکر ها و هم مکتب ها به دنبال داره .
چی بیشتر از این هم بستگی روح سرگردان بشر رو تسکین میده ؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
مادام بوواری _ گوستاو فلوبر

نمیدونم این همه قابل درک و لمس و واقعی بودن شخصیت ها ناشی از یک ماه زمان بردنِ خوندن کتابه ( با این احتمال که زندگیِ بیست و هشت روزه با شخصیت ها ، باعث احساس آشنایی زیاد باهاشون شده باشه) و یا واقعا اِما ، شارل و هومه با همین قوت توی کتاب خودشون رو نشون دادن .
اِما زنی در آرزوی "شدت" ، بدون توانایی تحمل تعادل و در گریز دائمی از تعادل و هر شکل از معمولی بودنه . زنی که بیشتر از لذت طلب ، شدت طلبه و طالب هر چیز در منتهای شکوه و بزرگی و وجد و شدت ، همه چیز ، حتی درد و غم . و البته در مهم ترین حیطه ی زندگی‌ش : عشق
اما در نهایت ، تلاش هاش به حسرت چیزهای بزرگ تر ، عشق های باشکوه تر ، روابط پنهانی پرشور تر می انجامه و این شهوتِ سیری ناپذیرِ چیزهای بزرگ ، به فروپاشی منجر میشه ، بدون اینکه هرگز واقعا ارضا شده باشه .
جایی توی کتاب قبلی که خوندم ، زندگی جای دیگری‌ست ، نوشته شده بود که مرگ هر کس به تناسب زندگی و تمایلاتش اتفاق میفته ، به طرزی نمادین . و اِما در درد و رنج بی نهایت مرد ، با شدید ترین دردها و تشنج ها و آیا این مرگ ، تجسم تمایلات و آرزوهای تمام زندگی اِما نیست ؟
واقعا مرگ شخصیت های کتاب اسپویل حساب نمیشه چون به هر حال اگه توی رمان نمیرن بعدش که می میرن :-" و بله هر گونه اتهام اسپویل رو رد میکنم شخصا :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
و اما
مردگان تابستان _ کامیلا وی

آنیتا نایدو همیشه مسحورم می کنه . در طولِ کتاب با ادبیاتش که از پشت ترجمه ی فریده اشرفی هم تاثیر خودش رو توی لحن فکر کردنم می‌ذاره _شبیه لحنش فکر می کنم با خودم_ و آخر کتاب هم ، هر سه بار ، آخر هر سه دور خوندن توی سن های مختلف ، لرزه به لایه های درونیم می‌ندازه ، نفوذ می کنه . مثل تاثیری که چشم های کایل روی آنیتا می‌ذاره ، آنیتا نایدو و داستان تابستونِ سیزده سالگیش تیز میشه و می‌ره توی جونم .
نمی دونم شما موقع خوندن یه داستان بلند ، یه نیمه‌رمان ، به چی فکر می کنید . اما من همیشه فکر می کنم که شخصیت اصلی کیه ؟ دقیقا کیه ؟ واقعا کیه ؟ و بعد از تموم شدن کتاب ، حس می کنم اونقدر درگیر کشف هویت واقعیش ، کشف خود خودش شدم که یه جورایی درونم حلول کرده ‌. مثلا امشب که از خیابون های خلوت نزدیک آزادی رد می شدم ، من آنیتا نایدو بودم و خیابونای نزدیک آزادی ، خیابونای گرینویچ !
آنیتا نایدو خیلی عجیبه . خیلی قابل لمس و شوکه کننده . جنایتکارِ سیزده ساله ی معصوم ،واقعا معصومِ این داستان ، با ذهنیات کمی غیرمعمولش از چیزهای ساده . من واقعا نمی دونم درباره ی آنیتا نایدو چی بگم . اما اگر من هم قاتل بودم ، به معصومیت و کم رنگ بودن آنیتا نایدو می شدم . دختری که هیچ کس نمی بیندش ، با هیچ کس کار نداره ، و فکرهاش ، حتی اگر با غریزه و نیاز مبرم به کشتن همراه نشن ، باز هم کمی غیرقابل درکن . تنها ، خیلی خیلی تنها .
کتاب ، پر از آدم های آسیب دیده ست . پر از آسیبه ، پر از زشتیه ، پر از آلودگی ، پر از شرارت ، پر از فحش ، و پر از زندگی . خودِ خودِ زندگی ، برای سه تا بچه ی سیزده_چارده ساله که قراره تا آخر تابستون بمیرن .
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
چنین ناقص نوشتن و به اصطلاح حق مطلب رو ادا نکردن داشت آزارم می داد . اون هم وقتی چنین تاثیر عمیقی رو دارم ازش احساس می کنم . بنابراین
مردگان تابستان (قسمت دوم)

داستان کتاب در قالب رونوشت جلسات آنیتا با روانپزشک و ثبت صحبت هاش درباره ی وقایع یک تابستون ، با فلاش بک هایی از زندگی گذشته ی آنیتا ، در رابطه با کودکی ، دوست و مادرش نوشته شده و درست همین کشفیات آروم و شوکه کننده از شخصیت آنیتا ، از چیزی که واقعا هست و نحوه ای که چیزها رو احساس می کنه باعث لذت بخشی عجیب کتاب می شه.
یادمه اولین بار که خوندمش ، دوازده سالم بود و شبی که تموم شد ، پر از احساس شوکه شدگی و حالت عجیبی بودم که توی دو بار بعدی ، از جمله امشب هم تکرار شد .
تا سال ها بعد از دوازده سالگیم ، مردگان تابستان رو این طور به یاد می اوردم : "دختری که عشقش رو با کشتن ابراز می کنه ." و این فقط یه جمله نیست ، فقط یه گزاره ی ترسناک و بیمارگون نیست ، سوژه ی فیلم ترسناک نیست . بلکه درونیات دختر تنها و کاملا منزوی ایه که از این همه تنهایی خودش می ترسه .
آنیتا اون آخرای کتاب توضیح می ده که چقدر تنها بودن ، تا این حد تنها بودن بین میلیاردها آدم دیگه ترسناکه . شب ها کابوس می بینه که داره زیر پاهای مردم له میشه ، مردمی که خیلی زیادن ، اونقدر زیاد که آنیتا خودش رو وسطشون نامرئی احساس می کنه . احساس می کنه واقعی نیست و وجود خودش براش ترسناکه ، مثل دیدن یه روح در حالیکه می دونیم واقعیت نداره ، حس کردن خودش براش ترسناکه.
یکی از دلایل خودجرحی _ بریدن دست یا بدن با تیغ و چیزهای تیز _ احساس گم گشتگی هویته ! توضیح این مفهوم سخته . گم گشتگی هویت ! تصورش کنید . و تحمیل درد و خونریزی باعث میشه اون ها خودشون رو حس کنند ، واقعی بودن خودشون رو در جسمانی ترین حالت ممکن حس کنند ، رنج بکشن و وجود داشته باشن !
خب این احساس نیاز به کاری کردن ، نیاز به اثبات وجود داشتن برای آنیتا با کشتن محقق می شه . اون هم فقط کشتن آدم هایی که واقعا دوسشون داره . انگار که موقع جون دادن ، باهاشون یکی میشه و معنا پیدا می کنه و به احساس کمال هماهنگی و عشق می رسه . کشتن ، منتهای با هم بودنه ، منتهای نزدیک بودن به کسی که دوسش داره !
این به نظر من اوج زیبایی داستانه ، یه ایده ی انتزاعی غیرقابل توضیح که آنیتا با توصیف های غریبش از پس انتقالش برمیاد.
اما خب ، از خود داستان ، از رخدادهایی که آنیتا توی اون تابستون دیده و توشون حضور داشته چی بگم؟ از کایل با شخصیت عجیبش که گاهی شرور و گاهی معصوم و ترحم آمیزه ، از دنیس ، از پدربزرگ کایل که حتی فکرشو نمی کنید چه کثافتیه و از تمام شخصیت هایی که وسط زشتی ها و کثافت های شهری زندگی می کنند چی بگم ؟ چی می تونم بگم ؟ هنوز دارن تو سرم می چرخن و نمی دونید چقدر متاثر شدم از این کتاب لعنتی .
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #12

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
نیایش _ فردریش هایلر (قسمت اول)

ایشون یک ماهه در حال خونده شدن هستند و تا یک ماه بعد هم تمام نخواهند شد. اما چرا صبر کنم تا تموم شه و بعد با یه سری کلی نویسی های حقِ مطلب ادا نکن دربارش حرف بزنم؟ خب تیکه تیکه‌ همین جا می نویسم. بهتر نیست؟
خب
هایلر معتقده که نیایش، مهم‌ترین بخش دینه. چرا؟ چون تجلی کامل و واقعی "آگاهی دینی"ـه. به بیان بهتر، اعتقاد به حضور خدا، اعتقاد به وابسته بودن زندگی به خدا و به طور کلی تفکراتی که دین‌دار بودن رو تشکیل میده در عمل نیایش و گفت و گو با خدا/خدایان/الهه ها/ هر موجود معنوی تجلی پیدا می کنه. در واقع نیایش بیانی عملی در راستای آگاهی به وجود و صفات خداست و اینکه افراد در دین های مختلف چطور نیایش می‌کنند به درستی گویای اینه که چه ویژگی‌ها و صفاتی برای خدا قائل اند. به طور خلاصه، کیفیت و ویژگی های دین از عمل نیایش آشکار میشه. پس نیایش روحِ دینه، اصلی ترین و حیاتی ترین عملِ دینی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
تمدن و ملالت‌های آن _ زیگموند فروید (قسمت اول)

این کتاب رو زمانی از نمایشگاه کتاب خریدم که دبیرستانی بودم و وقتی فکر می‌کردم قراره یه روز روان‌شناسی بخونم روحم پر می‌کشید و احساس می‌کردم به نشانه‌ی عشق به آینده‌ی مطلوب باید کتاب های روان‌شناسی بخرم. اون سال یادمه که کتاب رو با خودم باشگاه می‌بردم و چون از ورزش متنفر بودم دوست داشتم مربی‌ رو بپیچونم و کتابم رو بخونم. اما خب درکش برام سخت بود. پس نخوندمش و سراغشم نرفتم. تا این ترم که روان‌شناسی دین برداشتم و یادم اومد همون فصل اول این کتاب که چند سال قبل با زور و نفهمیدن خونده بودم درباره ی دین بود. ( پست بالا هم به همین واحد درسیم مربوطه :-" و مشخصه که من این موضوع رو دوست دارم) خلاصه که شروع کردم به خوندن دوباره‌ش. به استاد مربوط هم گفتم که مایلم ارائه ای درباره‌ی این موضوع داشته باشم. این اولین ارائه‌ی دوره‌ی کارشناسیم بود و بذارید ثبتش کنم و بگم خیلی بهم چسبید. با اینکه همچنان نمی دونستم باید کجا رو نگاه کنم و با کاشی‌ای کف کلاس حرف می‌زدم اما حرفی که می‌زدم چیزی بود که ازش لذت می‌بردم. در ادامه شرح فصل اول‌ش رو می‌نویسم. اگه عمری باشه و اراده‌ای، باقی‌ش رو هم می خونم و در قسمت‌های بعد خواهم نوشت.

فروید به طور کلی فلسفه‌ی ضددینی داره. معتقده خدا وهمه و از بسط تصور پدر متعالی و حمایتگر در اذهان عمومی شکل گرفته. معتقده که روی‌آوردن به دین بیماری روانیِ جمعیه و از تداوم داشتنِ رنج در جهان ناشی و به عنوان راه فراری از ناخرسندی‌ها و رنج‌ها اتخاذ میشه. چرا که دین وحشت مرگ رو، حقیقت ترسناک جهان رو تغییر شکل میده و به شکلی دگرگون شده بازمی‌نمایانه. و این مسخ کردن واقعیت در ذهن، نشان از بیمارگون بودنِ دین داره.
قسمت اول این کتاب به گفت و گوی معروف رومن رولان و زیگموند فروید و اختلاف نظری که درباره ی سرچشمه ی گرایشات دینی در مردم دارند اختصاص داره. اگرچه آقای رومن رولان هم در وهم بودن دین با فروید توافق نظر داره و اختلافی که بین این دو نفر وجود داره فقط معطوف به سرچشمه ی این گرایشه. به طوری که رولان منشا گرایش به دین رو کیفیتی ذهنی به نام "احساس اقیانوسی" می دونه؛ احساسی که ارتباط داشتن با جاودانگی و ابدیت و متمایل بودن به این مفهوم رو در انسان ها تداعی می‌کنه و گرایشی رو توشون به وجود میاره که بزرگان دین های مختلف، اون رو در مسیرهای مخرب و به نفع سیستم‌دینی خودشون به کار می‌بندن.
فروید توی این قسمت از کتاب سعی در تشریح این احساس داره و من نحوه‌ی تشریح کردنش رو دوست دارم.
فروید برای تشریح این موضوع در ابتدا از دیدگاه خودش "احساس اقیانوسی" رو تعریف کرده. از نظر فروید احساس اقیانوسی احساس هماهنگی و یکی بودن با جهان به شکل یک کل واحده و این موضوع چیزی نیست جز نوعی تحریف و بسط دادنِ مرزهای "خود " فراتر از مرز مشخص و مجاز.
اساسا مفهوم "من"، اون کیفیت ذهنی که از آگاهی به وجود خودمون حاصل میشه باید دارای قطعیت و مرزهای منسجم باشه. چرا؟ چون آگاهی به وجود خودمون پایه ای ترین آگاهیه که آگاهی های دیگه، قطعیت های دیگه، بدین واسطه حاصل میشن. بنابراین احتمالا روند و سیر تکاملی در شکل گیری و مرزبندی و به قطعیت رسیدن مفهوم "من" وجود داره. مدلی که فروید درباره ی این سیر تکاملی ارائه میده جالبه.
فروید میگه در ابتدای تولد، نوزاد تفکیکی بین خودش و اطراف، خودش و دیگران و به طور کل محیط پیرامون قائل نیست. زمانی اولین تفکیک، اولین مرحله ی مرزبندی اتفاق میفته که کودک متوجهِ دریافت های حسی از محیط می‌شه و خودش رو به عنوان موجودی که با اندام هاش حس هایی رو دریافت می‌کنه ادراک و از محیط و دیگران جدا می‌کنه. در مرحله‌ی بعدیِ تکاملِ جداسازی و مرزبندی، کودک متوجه میشه که دریافت های حسی یا لذت بخش اند و یا ناخوشایند. فروید میگه احساس های خوشایند رو به منشا درونی ربط میده و احساس های ناخوشایند رو به منشا بیرونی (گامی در جهت تمایز یافتگیِ بیشتر). و اما مرحله ی بعدی تمایز یافته شدن آگاهی از خود، کودک با واقعیت مواجه میشه و در تقسیم بندیِ‌ مرحله‌ی قبل تجدید نظر می‌کنه و چینش واقع گرایانه تری رو در نسبت دادنِ منشا احساس هاش به بیرون یا درون به کار می‌بنده.
فروید می‌گه احساس اقیانوسی که قبل تر به صورت احساس یگانگی با جهان و ابدیت تعریفش کردیم امکان داره ناشی از شکلی از بازگشت به مراحل پیشینِ تکامل "منِ تمایز یافته" باشه.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #14

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
دو سه سال پیش بود که کتاب موردعلاقه‌م رو به مهدیه هدیه دادم و تولد سال گذشته‌م کتاب مورد علاقه ی مهدیه رو ازش هدیه گرفتم. بهش بگم کتاب کودک یا نوجوانِ کم سن و سال؟ نمی‌دونم. اما چیز قشنگی که درباره ی شاه دسامبر کوچولو _ اکسل هکه وجود داره ایده ی کلی و زیر بناییشه. اینکه شاه دسامبر های کوچولو، شاه سپتامبر کوچولو و شاه کوچولوهای بقیه ی ماه ها از کجا میان؟ بیاید من بهتون بگم 8->
آدم بزرگ ها می‌میرند و ستاره می‌شن. اون‌وقت شاه و ملکه همدیگه رو محکم، واقعا محکم بغل می‌کنند و از پشت بوم می‌پرن پایین. اگه واقعا محکم بغل کرده باشن، زمین براشون مثل یه فنر قوی میشه و اونقدر به بالا پرتابشون می‌کنه تا به ستاره ها می‌رسن و یکیشون رو می‌گیرن و میارن پایین.
فرداش ستاره ی آدم شده بیدار میشه و میره سر کار، در حالیکه یه آدم بزرگه. بعد از اون روز به روز کوچیک و کوچیک تر میشه. تا کجا؟ کی میدونه؟
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #15

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
چوب نروژی_ هاروکی موراکامی

پاییز سال پیش، در جریان یک دوره ی بحرانی از سر ناچاری فکر کردم که مرگ و زندگی دایره وارند. مسائل مختلف در تقسیم بندی مرگ/زندگی در دنباله ی هم جا می‌گیرند و روند طبیعی زندگی، حرکت دایره وارِ مرگ به سمت زندگی و زندگی به سمتِ مرگه. سکون ممکن نیست. باید در محور دایره وار به سمت مرگ یا زندگی حرکت کرد و توقف ممکن نیست.
شیری که آهویی رو شکار می‌کنه قدمی در راستای زندگی و به سمت مرگ برداشته و در نتیجه، مرگ لازمه ی ادامه ی زندگی و جزئی از زندگیه.

کتابی که چند دقیقه قبل اسمش رو با رنگ آبی نوشتم، درباره ی مرگ و زندگیه. در واقع مرگ، زندگی و سکس! شاید عنصر پررنگ سکس توی این کتاب به عنوان عنصری مستقل از مرگ و زندگی مطرح شده باشه، اما من گمان نمی‌کنم و به نظرم عنصر سکس به عنوان جزئی از عنصر زندگی، یکی از سه محور اصلی این رمان رو شکل داده.
رمان رو که شروع کردم، توی یکی از تاپیک ها پرسیدم "چجور کتابیه؟" و کم و بیش _اگر اشتباه نکرده باشم_ این طور جواب گرفتم که "پوچی توش موج می‌زنه"
و بله، موج می‌زنه. شخصیت اصلی کتاب، واتانابه، بعد از خودکشی بهترین دوستش در هفده سالگی به طور نزدیک با مرگ مواجه و پس از اون در "جدی گرفتن زندگی" با مشکل مواجه میشه.
مرگ متضاد زندگی نیست، بلکه قسمتی از آن است.
وقتی این حرف در قالب کلمات درمی‌آید بدل به کلیشه می‌شود اما در عین حال احساس می‌کردم همان گره یا بغضِ درون من است. بله مرگ وجود دارد و ما به زندگی ادامه می‌دهیم و مثل غبار ظریف آن را به شش هایمان می‌فرستیم
تا آن زمان مرگ را چیزی یکسر جدا و مستقل از زندگی می‌دانستم. می‌دانستم دست مرگ روزی ناگزیر ما را درمی‌یابد، اما تا روزی که دستش به ما برسد کاری به کار ما ندارد. این برایم حقیقتی ساده و منطقی بود.
زندگی اینجاست، مرگ آنجا. من اینجا هستم نه آنجا !
شبی که کیزوکی مرد، توانایی دیدن مرگ و زندگی را در چنین قالب ساده ای نداشتم. زندگی متضاد مرگ نبود. حالا اینجا بود، در درون من. همیشه همینجا بود و هیچ تلاشی نمی‌گذاشت فراموشش کنم.
در تمام مدت در برابر جدی شدن تلاش کردم. هر چند به طرز مبهم، احساس می‌کردم جدی شدن با نزدیک شدن به حقیقت یکی نیست. اما مرگ واقعیت مسلم بود، واقعیتی جدی، و مهم نبود که چطور نگاهش کنی.
من که در چنبره ی این تناقض خفقان آور گیر کرده بودم، مدام در دایره ای دور می‌زدم.
واتانابه در هیچ جای کتاب از رنج این تناقض آزاد نمیشه. گاهی فکر می‌کردم که چنین زندگی یکنواختِ بدون هدف و مقصودی که در دوستان معدود، بارها خوندن یک کتاب تکراری و غریبگی و جدایی با همه ی اجزای زندگی خلاصه شده مگر چه رنجی رو پدید میاره؟
مورد دیگه ای که توی کتاب برام غیرقابل درک و ناخوشایند بود بیش از حد زیاد بودن سکس توی زندگی واتانابه، این پسر 18 تا 20 ساله‌س. صادقانه بگم که عصبیم می‌کرد :D حالا که کتاب رو بستم متوجه شدم که واتانابه با هیچ زنی دوبار نخوابید و حتی در تنها عنصر زنده و فعال زندگی‌ش، سکس، به صورت غیر جدی و غیر متعهد و بدون هیچ گونه تداوم و تعلقی عمل کرده. (این جمله دقیق نیست. با معشوقه‌ش، نائوکو، تقریبا دوبار رابطه ی جنسی داشت. که هر دو ناکام بود. و دلیل ناکام بودن رابطه ی جنسی‌ش با نائوکو دقیقا به مضمون اساسی کتاب مربوطه : دخالت مرگ در زندگی. زندگی نائوکو به شدت به مرگ گره خورده بود و در واقع مرگ رابطه ی جنسی با نائوکو رو مختل می‌کرد و مانع می‌شد.)

باید اضافه کنم که از خوندن کتاب لذتی نبردم اگرچه حالا دارم از فکر کردن بهش لذت می‌برم. همونطور که قابل حدسه تمام قسمت های مبتنی بر رابطه ی جنسی در ترجمه سانسور شده بود؛ در حالیکه سکس یکی از سه محور اصلی کتابه ! و مدام بین ترجمه ی فارسی و انگلیسی در نوسان بودم و از روابط واتانابه و همینطور دختر همکلاسیش که اجازه بدید نیمفومانیاک خطابش کنم (هر چند خودش یه جا میگه فکر نکنی من نیمفومانیاکم ^_^) عصبانی می‌شدم و این همه محوریت جنسی کتاب رو برنمی‌تابیدم.
nymphomaniac
/nɪmfəˈmeɪnɪak/
noun
  1. 1.
    a woman with uncontrollable or excessive sexual desire
و همین امتیاز دهی رو سخت می‌کنه. اینکه خوندن کتاب تجربه ی خوشایندی نبود در حالیکه فکر کردن بهش خوشاینده.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
چوب نروژی_ هاروکی موراکامی
[قسمت دوم : نتایج حاصل از انسجام فکری بیشتر]

واتانابه که در سن نوجوانی به درک زودهنگامِ اینکه مرگ قسمتی قطعی و بزرگ و جدی از زندگیه رسیده، در اداره ی زندگی و برقراری تعادل با مرگ به مشکل خورده. همون‌طور که گفتم هیچ چیزِ جدی در زندگیش وجود نداره و به طور کل و مداوم در نوسان بین مرگ و زندگی به سر می‌بره.
نمود این تناقض و نوسان رو به وضوح توی ابهامش درباره ی انتخاب دوست دختر افسرده ی دوستِ مرده‌ش به عنوان پارتنر و یا دختر سرزنده ی نیمفومانیاک میشه مشاهده کرد. دخترِ اولی متعلق به قلمروی مرگه و دختر دوم متعلق به قلمروی زندگی و واتانابه درحالیکه نسبت به مرگ، مسئولیت داره، اما میخواد زندگی کنه! اگرچه کلنجار رفتن سر مدیریت مسئولیت نسبت به مرگ و اشتیاق به زندگی اصلا راحت نیست. مرگ حقیقی تره یا زندگی؟ باید به کدوم روی آورد و برای کدوم انرژی صرف کرد؟
نائوکو دخترِ مرگ؟ دختری که نزدیک ترین اشخاص زندگیش توی کودکی و نوجوانیش خودکشی کرده‌ن و حتی جسد به دار آویخته ی خواهرش رو خودش پیدا کرده. بسیار افسرده و از هم گسیخته ی روانیه و مرگ فضای زیادی برای زندگیش باقی نگذاشته.
و یا میدوری دختر زندگی؟ دختری که از مرگ نمی‌ترسه، هر چند که پدر و مادرش رو از دست داده اما چنان به مرگ نگاه می‌کنه که به خوردنِ سیب! بی پروا و بی محاباست. و البته شخصیت منفور من توی این کتاب ((:

سوالی که برای خودم پیش اومده اینه که با وجود لذت نبردن از کتاب، باز هم سراغ کتاب های موراکامی خواهم رفت؟ متاسفم ولی بله احتمالش زیاده ((:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
تمدن و ملالت‌های آن _ زیگموند فروید (قسمت دوم)

این کتاب رو زمانی از نمایشگاه کتاب خریدم که دبیرستانی بودم و وقتی فکر می‌کردم قراره یه روز روان‌شناسی بخونم روحم پر می‌کشید و احساس می‌کردم به نشانه‌ی عشق به آینده‌ی مطلوب باید کتاب های روان‌شناسی بخرم. اون سال یادمه که کتاب رو با خودم باشگاه می‌بردم و چون از ورزش متنفر بودم دوست داشتم مربی‌ رو بپیچونم و کتابم رو بخونم. اما خب درکش برام سخت بود. پس نخوندمش و سراغشم نرفتم. تا این ترم که روان‌شناسی دین برداشتم و یادم اومد همون فصل اول این کتاب که چند سال قبل با زور و نفهمیدن خونده بودم درباره ی دین بود. ( پست بالا هم به همین واحد درسیم مربوطه :-" و مشخصه که من این موضوع رو دوست دارم) خلاصه که شروع کردم به خوندن دوباره‌ش. به استاد مربوط هم گفتم که مایلم ارائه ای درباره‌ی این موضوع داشته باشم. این اولین ارائه‌ی دوره‌ی کارشناسیم بود و بذارید ثبتش کنم و بگم خیلی بهم چسبید. با اینکه همچنان نمی دونستم باید کجا رو نگاه کنم و با کاشی‌ای کف کلاس حرف می‌زدم اما حرفی که می‌زدم چیزی بود که ازش لذت می‌بردم. در ادامه شرح فصل اول‌ش رو می‌نویسم. اگه عمری باشه و اراده‌ای، باقی‌ش رو هم می خونم و در قسمت‌های بعد خواهم نوشت.
فروید در ابتدای فصل دوم کتاب سوالی رو مطرح کرده. "هدف انسان در زندگی چیست؟" پاسخ یک کلمه‌ست : سعادت
و سعادت در اینجا به معنای عدم رنج کشیدن و کسب چیزهای خوشاینده و به نظر طبیعی می‌رسه که تمام اعمال ما در زندگی در راستای کسب خوشایندها و دوری از ناخوشایندی و درد باشه. اما متاسفانه چنین هدفی دست یافتنی نیست چون دنیای ما سراسر با رنج و درد احاطه شده، مرگ، شکست های ناگزیر، بیماری و تمام مشکلاتی که مانع رسیدن به غایت خوشایندی ها می‌شن. پس به ناچار باید به راه های دوری از رنج پناه برد. مخدر ها، هنر، عشق، انکار واقعیت های تلخ جهان، توهم و غیره. در اینجا فروید بعد از توضیحات مفصل درباره ی هر یک از مسکن های مورد نظرش، دین رو به عنوان مسکنی بر می شماره که با انکار واقعیت های آزاردهنده ی موجود و بازسازی دنیایی غیر واقعی و غیرآزاردهنده در دوری از رنج های محتوم موثره.
اما همونطور که هر یک از دیگر مسکن ها برای تمام آدم ها تسکین دهنده نخواهد بود، دین هم به عنوان یک تسکین دهنده ی بالقوه، برای تمام افراد مناسب نیست.
١-عزلت نشینی و دوری جستن از دیگران نزدیکترین راه است برای محافظت از رنجی که ممکن است از ارتباط با دیکران حاصل شود

٢-تسلط بر طبیعت به کمک علم و تکنولوژی و تحت انقیاد درآوردن آن. از این میان جالب ترین روش، روش هایی است که می کوشند ارگانیسم انسان را تحت تاثیر قرار دهند. هر رنجی در تحلیل نهایی یک احساس است و فقط تا زمانی که آ«را احساس کنیم وجود دارد.

٣-روش شیمیایی سکر و استفاده از مواد شیمیایی برای رهایی از رنج. به کمک این نوع مواد نه فقط به لذت بی واسطه دست می یابد بلکه می تواند به جهانی خود ساخته و توهم آمیز پناه برد.

٤-چیره شدن بر سرچشمه درونی نیازها که نوع افراطی آن، کشتن سایق ها یا در محدودیت و امساک نگه داشتن آن ها.

٥-جا به جا کردن لیبیدو یا والایش سایق ها. به این معنی که آدمی بتواند لذت ها را به سرچشمه های فعالیت های روحی و فکری ارتقا دهد . گرچه ضعف این روش این است که برای همه قابل استفاده نیست و نیازمند داشتن استعداد و سرشتی است که در عامه یافت نمی شود.

٦-قطع رابطه با واقعیت به عنوان سرچشمه رنج ها. و می توان از این هم فراتر رفت و جهان را دوباره ساخت، جهان دیگری که در آن تحمل ناپذیرترین خصوصیات محو شوند و خصوصیات دیگری که با آرزوهای فرد تطابق دارند جای آنها را بگیرند. دین های نوع بشر را هم می توان در این دسته قرار داد.

٧-زندگی عاشقانه که عشق در آن مرکزیت دارد و همه رضایت ها از عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن حاصل می شود.. این روش گرچه به علت داشتن مجموعه ای قابل توجه از جنبه های خاص نسبت به فن های دیگر امتیاز دارد اما در عین حال " هیچ گاه در برابر رنج، بی حفاظ تر از هنگامی که عشق می ورزیم و هیچ گاه ناکام تر از وقتی که ابژه ی عشق را از دست می دهیم نیستیم.

٨-در حالتی کلی تر سعادت را فقط از طریق لذت بردن از زیبایی جستجو می کنیم. فرقی نمی کند زیبایی در انسان یا طبیعت یا اثر هنری یا علمی.

٩-آخرین فن که حداقل برای عده معدودی اتفاق می افتد پناه بردن به یک بیماری نوروتیک است که معمولا در سنین جوانی اتفاق میافتد.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #18

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
سیر عشق ـ آلن دو باتن

برخلاف چیزی که پشت جلد نوشته شده احتمالا به هیچ وجه رمان نیست. محتوای آموزشی که در قالب داستان بنا شده و تنها وجه شباهتش با رمان شخصیت پردازی زن و مرد کتابه که به طور دقیق و موشکافانه انجام گرفته و تاحدی با شخصیت های منحصر به فرد در جریان این محتوای آموزشی مواجه هستیم.
آلن دو باتن سیر عشق رو مستقل از خوش بینی صرف و یا بدبینی، به صورت واقع بینانه امری به طور کل غیر احساسی و روندی مبتنی بر آگاهی از ماهیت رابطه معرفی می کنه و توی این کتاب به مسائلی که احتمالا در سیر یک عشق رخ میده، چه وقایع بیرونی و چه در حیطه ی افکار و عواطف، می پردازه.

  1. عشق از ناکامل بودن برمی‌آد و به نوعی کوششی در جهت کامل شدنه. احتمالا معشوقی رو انتخاب می کنیم که جبران نقص های ماست و عشق، باعث میشه تا به این علت نسبت بهش حسادت نورزیم. به چه شکل؟ عشق منجر به بی حجاب شدن خود واقعی ما در حضور همدیگه میشه و ضعف هامون رو به هم نشون میدیم و این در خودش این اطمینان رو داره که از نقص های شخصیمون جلوی دیگری شرمسار نباشیم!
  2. چرا به سکس می‌گن "عشق بازی"؟ به نظر نویسنده دلیل این واژه فراتر از حجب و حیای صرفه. چون عمل جنسی با مقدار زیادی اطمینان همرامه و نشون دهنده ی پذیرش و اعتماد بین طرفینه. نه تنها پنهانی ترین قسمت ذهن و بدن با معشوق به اشتراک گذاشته میشه، بلکه از جانب معشوق پذیرفته میشه و پاسخ متناسب دریافت می کنه.
    پشت بسیاری از انگیزه های شهوانی، راه حل هایی نمادین برای برخی از ترس های عظیم ما نهفته و نیز اشاره هایی تند و تیز به اشتیاقمان به دوستی و درک شدن.
  3. قهر کردن ترکیبی از خشم و عدم تمایل به صحبت و توضیح دادنه. نویسنده معتقده کسی که با شریک زندگیش قهر می‌کنه احتمالا برای شریک زندگیش سطحی از درک و شناخت رو قائل بوده که انتظارِ ناگفته فهمیدن علت ناراحتی رو داره. ولی متاسفانه پارتنرها ابر انسان نیستند و انتظار معقولی نیست قطعا ((: این تمایل احتمالا به کودکی برمیگرده که برای رفع نیازهامون به حرف زدن احیاجی نبود و مادر از روی گریه کردن متوجه اون ها میشد. بله احتمالا از پارتنرمون هم انتظار داریم که از روی گریه کردن بفهمه چی تو سرمونه ((:
  4. در گذشته برای برخورد با برخی مسائل مهم زندگی نحوه ی استدلال و در نتیجه ی اون رفتاری رو طرح ریزی کردیم که تا به امروز و مدت ها پس از از بین رفتن موضوع اولیه همراه ما موندن و در مواقع مختلف، عواطف قدیمیِ مربوط به مسائل قدیمی رو دخیل و بسیار غیر منطقی و نامتناسب با شرایط کنونی عمل می کنیم.
  5. آیا احساس می کنید هر مشکل و اتفاق ناخوشایند در زندگی تان به طرز مشکوکی تقصیر شریک زندگی تان است؟ نویسنده میگه این خاصیت عشقه. همونطور که من (یگانه) وقتی خیلی کوچیک بودم و قرص ماه کامل رو می دیدم فکر می کردم بابام ماه رو تعمیر کرده، برای معشوق بزرگسالیمون هم چنین قدرت جهان شمولی رو قائلیم و عشق این قابلیت رو به وجود میاره که همه چیز رو به نحوی به معشوق ارتباط بدیم. چه خوب و چه بد.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #19

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
سی بل _ فلورا ریتاشرایبر

اسم سی‌بل رو برای بار اول کجا شنیدم؟ شاید توی یکی از کلاس های ترم های اول دانشگاه و یا مثال یکی از کتاب های روان‌ شناسی برای اختلال تجزیه ی هویت. گویا سی‌بل نام معروف ترین شخص مبتلا به به این اختلال در تاریخ روان درمانیه و شهرتش به تعدد و تنوع بالای شخصیت ها و وجود دو شخصیت غیر هم جنس و به طور کل نادر بودن وضعیت سی‌بل برمی‌گرده. به جای توضیحات اضافه ی من، این توضیح کوتاه از ویکی پدیا رو بخونید.
اختلال تجزیه هویت[۱] یا هُویت‌پَریشی (که اختلال چند شخصیتی، شخصیت چندگانه، تعدد شخصیت و اسامی نظیر آن هم نامیده می‌شود) یکی از اَشکال اختلالات تجزیه‌ای و گسستگی می‌باشد. عبارت است از وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز که به تناوب رفتار را کنترل می‌کنند. معمولاً این شخصیت‌ها نام و سن و مجموعه‌ای از خاطرات و رفتارهای ویژه خود را دارند. در اغلب موارد یک هویت اصلی با نام واقعی شخص وجود دارد که منفعل، وابسته و افسرده‌است. هویتهای جانشین نوعاً دارای ویژگی‌هایی هستند که با هویت اصلی تعارض دارند؛ مثلاً خصمانه، کنترل‌کننده، و خود ویرانگرند. در بعضی موارد این شخصیتها ممکن است حتی در ویژگی‌هایی مثل دست خط، استعدادهای هنری و ورزشی و آشنایی به زبانهای خارجی با هم تفاوت داشته باشند.احتمال میرود،در زمینه فرایندهای فیزیولوژیایی از قبیل فشار خون و فعالیت مغزی نیز تفاوت هایی داشته باشند.(پوتنام، 1991)[۲]هویت اصلی معمولاً از تجربه‌های هویت‌های دیگر اطلاعی ندارد. دوره‌هایی از یاد زدودگی بدون علت، از قبیل زوال حافظه برای چند ساعت یا چند روز در هفته، می‌تواند نشانه‌هایی از وجود این اختلال در فرد باشد
رمان سی‌بل شبیه گزارش طولانی از وضعیت دختری با همین نامه و البته شرح روحیات و شرایط جزء به جزء عوامل دخیل از جمله روان پزشک، پدر، مادر و شخصیت های اصلیِ پشت پرده ی سی بل. قبل‌تر هم اقدام به خوندنش کرده بودم اما سریع به فکرم رسیده بود "خب که چی؟ اختلال گسستگی هویت داره و به جای ۳۰۰ صفحه ی داستانی می‌تونم توی چند صفحه به طور جامع درباره‌ش‌ بخونم." اما در طول رمان در جریان جزئیات زندگی و عواطف شخصیتی قرار گرفتن ایجاد هم‌دلی و هم‌دردی می‌کنه و باعث میشه از یه نقطه ی دور و به طور خشک و بی عاطفه به اسم و توضیح اختلال های روانی نگاه نکنیم. من با سی‌بل به جای دونستنِ صرف، درک کردم که توی یه موقعیت سخت، چقدر میشه ترسید و تحت فشار بود که کل "احساس آگاهی به وجود داشتن" محو و خاموش بشه و ذهن ناخودآگاه شخصیت دیگه ای رو بسازه تا در نقش محافظ از پس این موقعیت بربیاد.
از طرف دیگه نقش حافظه توی هویت‌ هم مسئله ی جالبیه. وجه تمایز شخصیت های سی‌بل از هم‌دیگه، چیزی که برای هر کدومشون هویت مجزا و منحصر به فرد می‌سازه، چیزهاییه که به یاد میارن. سی‌بل برای یکپارچه شدن باید تلاش کنه همه چیز رو به یاد بیاره، باید حافظه ی تمام شخصیت ها به هم بپیونده تا هویتی واحد شکل بگیره. و _اگرچه در واقعی بودن و حاصل تلقین نبودنِ بیماری سی‌بل شک و شبهه وجود داره_ سی‌بل و روان‌پزشک از پسش برمیان.

+راستی موردِ دیگه زنانه بودنِ داستانه که به من فهموند هنوز شکل قالبی "دکتر خفن" تو ذهنم یه مرده. در حالی که دکتر بسیار موفق این کتاب یک زن مدرن بود و هی باید در طول کتاب تصویر ذهنیم ازش رو زنانه می‌کردم و هی دوباره به حالت مرد برمی‌گشت.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,488
امتیاز
70,796
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
زنی تنها، زندگی و شعر فروغ فرخزاد _ مایکل هیلمن

هر چند کتاب متوسطیه و گاهی به اطلاعات غیر ضروری درباره ی نزدیکان فروغ پرداخته و هر چند نویسنده ایران پژوهی غیر ایرانیه و سعی در دسته بندی و کشف ارتباط مبانی شعری و زندگینامه ایِ فروغ با اساطیر و فرهنگ ایرانی داره و این تلاش رو به سطحی گویی هم می‌کشونه، اما بهم فهموند که چرا در تمام این سال ها چنان شیفته و شیدای فروغ بودم و هستم.
شعر فروغ، شعری فردگرایانه‌ست و به جاودانگی پیوند زدنِ فردیت برای من آرزوی نهفته و بزرگیه که باعث شده به فروغ، کسی که درست همین کار رو کرده و همین اثر رو گذاشته، عشق و احترام زیادی بورزم.
سرودنِ یک زندگی، تمامِ یک زندگی. این چیزیه که واقعا برای من ارزشمنده.
 
بالا