ارزشمندترین چیزی که از سمپادیا به دست آوردید!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ehem_Ehem
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ارسال‌ها
1,864
امتیاز
10,533
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه تهران
تلگرام
اینستاگرام
سلام.
راستش من برای نوشتن یک تاپیک جدید، اون هم در یک فروم که که سال‌ها پیش در اون فعالیت می‌کردم، یکم پیرم. این فروم برای من یادآور خاطرات دبیرستانه و الان من دارم از دانشگاه هم فارغ‌التحصیل می‌شم.
منتها، دیروز که اکانت توئیتر سمپادیا من رو ریتوئیت کرد، خاطراتی برام زنده شد که گفتنش جالبه. فکر می‌کنم دیگران هم از این جنس خاطرات، از سمپادیا زیاد دارند و شاید گفتنش باعث شه ارزش این جامعه بزرگ رو بیشتر درک کنم. اولینش رو خودم می‌گم.
---
از زمانی که وارد دانشگاه تهران و دانشکده فنی شدم، با دنیای عجیبی که در دانشکده فنی وجود داره آشنا شدم. بعد از اون، هی سعی می‌کردم اینجا از دانشکده فنی بنویسم و دیگران رو تشویق به ورود به دانشکده فنی کنم.
یکی از همون روزها، یک نفر به من تو همین سمپادیا پیام خصوصی داد و گفت که خودش دانشجوی دانشکده فنیه و کلی از نوشته‌های من راجع به دانشکده فنی لذت برده. ازم دعوت کرد که یکبار ببینمش. وقتی رفتم و باهاش آشنا شدم، فهمیدم که چقدر علایق نزدیک و مشترک داریم و چقدر چیزهای جالبی هست که می‌تونیم مشترکاً روش کار کنیم.
داستانی که بعد از این آشنایی شکل گرفت، انقدر طولانی و جالب و هیجان‌انگیزه که باید صفحه‌ها راجع بهش بنویسم.
ما شروع کردیم روی چند تا پروژه که در بنیاد حامیان دانشکده فنی تعریف شده بود، کار کردیم و این پروژه‌ها رو به پایان رسوندیم.
یک روز، این دوست عزیز به من گفت که شرکت LG یک مسابقه‌ای برگزار می‌کنه و می‌خواد توش شرکت کنه. از من هم دعوت کرد که باهاش در این مسابقه شرکت کنم. همینطور که مشغول ایده دادن برای مسابقه بودیم، یک ایده‌ای مطرح شد که چندان مربوط به مسابقه نبود اما جالب و جذاب بود.
داستان رو کوتاه می‌کنم، اون ایده، الان تبدیل شده به یک شرکت مالی و یک شرکت تجاری، که روی دوازده تا کارمند دارن، از همین بچه‌های دانشگاه تهران. اون ایده از هیچ و با دست خالی ساخته شد و الان یک مجموعه موفق در زمینه کاری خودشه.
داشتم فکر می‌کردم، اگر سمپادیا نبود، من اون دوست عزیز رو نمی‌شناختم، اون ایده شکل نمی‌گرفت و الان این شرکت هم نبود.
 
من خیلی از بهترین دوستامو توی این فروم پیدا کردن که واقعا اگه بخوام الان همشونو نام ببرم خیلی ان .... دوستایی که یه وقتایی که دلم از زمین و زمان گرفته بود با حرفای اونا آروم شدم
و همیشه هم سعی کردم براشون اون قدری قابل اعتماد باشم که بتون حرفاشونو بهم بزنن و کمکشون کنم
یکی دیگه از ارزشمند ترین چیزا اینه که من رو تصمیمی که حدود دو سال هست دارم دربارش فک میکنم مصمم شم و دوستانی که اینجا دارن کمکم میکنن تو این مسیر به خصوص آنیتای عزیز @Orelia
و خیلی چیزای دیگه تجربه هایی که به دست اوردم و...
 
من به این نتیجه رسیدم با یکسری افراد و درباره ی یک سری مسائل اصلا نمیشه بحث کرد و نباید هم بحث کرد
 
شاید @shnava بود. :/
شاید اگه پارسال این تاپیک رو میدیدم میگفتم امینت نوشتن. اما الان نه. الان اصلا راحت نیستم از نوشتن حرفام :دی
 
سلام.
راستش من برای نوشتن یک تاپیک جدید، اون هم در یک فروم که که سال‌ها پیش در اون فعالیت می‌کردم، یکم پیرم. این فروم برای من یادآور خاطرات دبیرستانه و الان من دارم از دانشگاه هم فارغ‌التحصیل می‌شم.
منتها، دیروز که اکانت توئیتر سمپادیا من رو ریتوئیت کرد، خاطراتی برام زنده شد که گفتنش جالبه. فکر می‌کنم دیگران هم از این جنس خاطرات، از سمپادیا زیاد دارند و شاید گفتنش باعث شه ارزش این جامعه بزرگ رو بیشتر درک کنم. اولینش رو خودم می‌گم.
---
از زمانی که وارد دانشگاه تهران و دانشکده فنی شدم، با دنیای عجیبی که در دانشکده فنی وجود داره آشنا شدم. بعد از اون، هی سعی می‌کردم اینجا از دانشکده فنی بنویسم و دیگران رو تشویق به ورود به دانشکده فنی کنم.
یکی از همون روزها، یک نفر به من تو همین سمپادیا پیام خصوصی داد و گفت که خودش دانشجوی دانشکده فنیه و کلی از نوشته‌های من راجع به دانشکده فنی لذت برده. ازم دعوت کرد که یکبار ببینمش. وقتی رفتم و باهاش آشنا شدم، فهمیدم که چقدر علایق نزدیک و مشترک داریم و چقدر چیزهای جالبی هست که می‌تونیم مشترکاً روش کار کنیم.
داستانی که بعد از این آشنایی شکل گرفت، انقدر طولانی و جالب و هیجان‌انگیزه که باید صفحه‌ها راجع بهش بنویسم.
ما شروع کردیم روی چند تا پروژه که در بنیاد حامیان دانشکده فنی تعریف شده بود، کار کردیم و این پروژه‌ها رو به پایان رسوندیم.
یک روز، این دوست عزیز به من گفت که شرکت LG یک مسابقه‌ای برگزار می‌کنه و می‌خواد توش شرکت کنه. از من هم دعوت کرد که باهاش در این مسابقه شرکت کنم. همینطور که مشغول ایده دادن برای مسابقه بودیم، یک ایده‌ای مطرح شد که چندان مربوط به مسابقه نبود اما جالب و جذاب بود.
داستان رو کوتاه می‌کنم، اون ایده، الان تبدیل شده به یک شرکت مالی و یک شرکت تجاری، که روی دوازده تا کارمند دارن، از همین بچه‌های دانشگاه تهران. اون ایده از هیچ و با دست خالی ساخته شد و الان یک مجموعه موفق در زمینه کاری خودشه.
داشتم فکر می‌کردم، اگر سمپادیا نبود، من اون دوست عزیز رو نمی‌شناختم، اون ایده شکل نمی‌گرفت و الان این شرکت هم نبود.
عه سلااااام :x
لذت شناخت آدمای متفاوت، توانمند و خوش فکر...
یکیش همین خود تو8->نمیدونی اونموقع که راجع به شرکتت و کاری که میکنی واسم توضیح دادی چقد ذوق زده شدم و چقد خفن به نظرم اومد*_*
آشنایی با همچین کسانی باعث میشه آدم تو هر مسیری که قدم گذاشته نهایت تلاششو بکنه.
 
اول از همه حس خیلی خیلی خوب
بعد یه عالمه مشاور عالی، هر جا به مشکل برخوردم یکی بود کمکم کنه
بعد از اون دوستای جذاب
@esfrwms @shnava @MTHR
پ.ن: دقت کردید دوستام چه لاکچری مدیرن؟!
پ.ن: @Nemesys این دوستم رو اینجا بهم نداد، به خاطر همین نمیگمش
پ.ن: بقیشون دیگه اینجا فعالیت نمیکنن یا الان دیگه گفتن دوستم نیستن
پ.ن: هرکی تگم کنه تگش میکنم
قوی بودن، خوشحال بودن، تنها نبودن
خیلی از اولین تجربه هام با آدم های اینجا بود
و خوشحالم اینحا با آدم هایی بودم که از بودن باهاشون پشیمون نیستم، و خب آدم های بسیار خوبی بودن، باهاشون احساس ناامنی نمیکردم،
 
یاد گرفتم همیشه نمیشه نون قلبتو بخوری
یاد کرفتم اعتماد نا بجا اعتقاد نابجا میاره و زندگیرو به باد میده
یاد گرفتم وقتی به یکی اعتماد داری نباید چشاتو رو همه چیز ببیندی
یاد گرفتم تو دنیا خیلی ادمای متفاوتی وجود داره که هیچ وقت فکرشم نمیکردم
یاد گرفتم احترام به عقاید دیگران و اصول زندگی اونا خیلی مهمه ولی بایدنظرمون رو بگیم
یاد گرفتم همه چی یدفعه شوخی شوخی جدی میشه
 
این که دیگه برای جمع کردن دوستای زیاد تلاش نکنم. (به شدت انسان علاقه مند به داشتن دوست صمیمی بودم)
شاید هنوز یاد نگرفته باشم ولی عدم اعتماد
و اینکه همه می تونن قشنگ قشنگ حرف بزنن. گول حرفای آدما رو نخورم. خیلی ساده میشه خودتو اونی نشون بدی که نیستی اصلا و البته تو بازه ای که ناشناس تری برای آدمای سایت می تونی راحت حرفاتو بزنی و خودت باشی.
 
ارزشمند ترین چیزی ک اینجا بدست اوردن رفع اعتیادم ب تلگرام بود=|
البت عوضش معتاد اینجا شدم=|
 
ارزشمند ترین چیزی ک اینجا بدست اوردن رفع اعتیادم ب تلگرام بود=|
البت عوضش معتاد اینجا شدم=|
:)):)):)):))
منم یک انسان متمدن غیر معتاد بودم که از بد روزگار الان به اینجا معتاد شدم و :-" ارزشمند ترین چیزی که از دست دادم اینه ولی درباه ی ارزشمندترین چیزی که به دست آوردم نظر خاصی ندارم :-"
 
دوستام
اعتقادات جدید
تجربه های جدید
 
مشاوره و کمک گرفتن از بچه های بزرگتر از خودم درباره مسایل مختلف;)

باعث شد برای اولین بار عبارت «خانواده ی سمپاد» رو باور کنم
 
Back
بالا