خدا چیه؟!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع پرنیان.ک
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
این هو هو خان چقدر تأثیر گذار بوده واسه این نسل :))
لازم به ذکره تصور منم هوهو خان بوده =)
الانم فکر کنم اگه بر فرض بخوام یه تصویر از خدا بسازم یه چیزی مثل همون هوهو خان میشه
خیلی مثال خوبیه،نامرئیه،مهربونه،صدای همه رو می شنوه و به همه کمک می کنه،همه جا هست،همه رو دوست داره...شکل انسانی هم نداشت بجز چهره ش
مگه یه بچه تصور دیگه ای غیر اینا از خدا داره؟
همینم اگه باشه خیلی خوبه،ینی بچه در حد فهم خودش،نمیدونه که خدا دقیقا چیه،ولی میفهمه که«خدا چیز خوبیه»
 
تو این محدوده سنی نمیشه از بچه انتظار درک حرفامونو داشته باشیم بچه باید خدا رو حس کنه این حس کردن از این چیزای کو چیک و اشتباهی مثل خدا دشمن دروغگوهاس کار بد کنی خدا میسوزونه تو رو شروع میشه متاسفانه!
اگه من بخوام ب بچه ای از وجود خدا صحبت کنم
میگم بهش دوستاتو میبینی خدا هم دوست توعه ی دوست ک یواشکی داره بهت کمک میکنه هر وقت دلت عروسک خواست یا هر چیزه دگه ب این دوستت یواشکی تو دلت بگو این دوست هر چی بخوای بهت میده لواشک پاستیل دوچرخه ...
دوست دارم با اون دنیای کودکانش خدا رو بهش نشون بدم:)
 
بهش حقیقتو میگم . میگم خدا چیزیه فراتر از درک تو عزیزم هرگز قادر به درکش نخواهی بود تا زمانی که با تمام وجو باورش داشته باشی و بهش میگم هرگز خدارو یک انسان فرض نکنه یه دیالوگ تو فیلم زندگی زیباست شنیدم واقعا زیبا بپد این بود: خدا همیشه به ادما کمک میکنه اما برده اونا نیست:RedHeart8->
وقتی کلاس ششم بودم معلممون دقیقا همینا رو می گفت و وقتی درباره خدا می پرسیدیم می گفت فکر کنین خدا یه اقیانوسه و مغز شما یه کاسه شما نمی تونین درکش کنین چون اقیانوس توی کاسه جا نمیشه و الان من واقعا ایمانم اون قدری که باید قوی نیست چون از هر کس پرسیدم وجود خدا رو اثبات کن یا گفت عقلت قد نمیده یا اثباتی گفت که منطقی نبود پس به جای پاس کاری بیاین بچه ها رو حداقل به اندازه ی فهمشون با خدا آشنا کنیم (اگه خودمون اعتقادی بهش داریم)
 
هنوزم بعد 23 سال دقیقا تصور خاصی از خدا ندارم و هر وقت یاد خدا میافتم به اسمونا نگاه میکنم انگار مثل بچگیام فکر میکنم خدا اونجاست.
خب دقیقا نمیدونم ولی خدارو با یه سری صفت میشناسم تو ذهنم مثلا رئوف، کریم، یکتا، قاضی، جبار، سریع الحساب....
و خب ارتباط با خدا یجور خاصیه بهترین توصیفش اینه وقتی تو تنگنا قرار بگیری از خدا کمک میخوای......یا خدا به آدما راه درست زندگیشونو نشون میده :)
 
من میگم خدا یه برنامه نویسه (باید برنامه نویس هم تعریف کنم براش:D مثلا این کار رو کردم:D:D:D)
این دنیا یه سروره
موجودات زنده هوش مصنوعی کدنویسی شده ان
ما همه تو یه شبیه سازی زندگی می کنیم
در نهایت با توجه به عملکردمون گزینش میشیم
اونایی که موفق عمل کنن از سرور خارج میشن و کد هاشون به بدن سایبری وارد میشه
اونایی که موفق نباشن داخل کامپیوتر می مونن و نمی تونن ازش بیان بیرون
و بهترین و زیباترین راه موفقیت در این دنیای مجازی ارتقای کد های دیگه اس.
بخشش :)
خدایا بچه هام رو خودت نجات بده که پدرشون منم :))

ویرایش: برگشتم کامل ترش کنم.
بهش میگم بخوای با موفقیت از کامپیوتر خارج بشی باید اخلاقت خیلی خوب باشه. همیشه راستش رو بگی. همیشه متعهد باشی. همیشه هم دست به کمک داشته باشی و این رو بدون که تو چه موفق به خروج بشی چه نشی هر چی تو این سرور بدست آوردی مثل پول و خونه و مقام و اینا همه اش تو همین سرور می مونه. پس اولویت اولت همون راه های موفقیت باشه و بعدش اگر اولویت هات رعایت میشن برو سراغ اونا (چون به هر حال نیازن)
 
آخرین ویرایش:
درباره خدا نه بهش میگم نه دربارش حرف میزنم تا وقتی یکم بزرگ شه خودش میفهمه خدا چیه
 
نه تصور من هوهو خان نبود
یه پیرزن بود
مث این مامان بزرگ مهربونا تو کارتونا
با یه چادر سفید با گلای آبی ریز
همیشه ام چارزانو نشسته بود چادرشو پیچیده بود دور کمرش
وقتی میگفتن خدا همه جاس
همین آیکونو کوچولو کوچولو تصور میکردم و هوا رو پر میکردم از خدا :)
البته جوابشون همیشه به این که خدا چیه این بود که مث آدما نیست و ما نمیدونیم چطوریه
در واقع شکل انسانی نداره
 
من میگم خدا یه برنامه نویسه (باید برنامه نویس هم تعریف کنم براش:D مثلا این کار رو کردم:D:D:D)
این دنیا یه سروره
موجودات زنده هوش مصنوعی کدنویسی شده ان
ما همه تو یه شبیه سازی زندگی می کنیم
در نهایت با توجه به عملکردمون گزینش میشیم
اونایی که موفق عمل کنن از سرور خارج میشن و کد هاشون به بدن سایبری وارد میشه
اونایی که موفق نباشن داخل کامپیوتر می مونن و نمی تونن ازش بیان بیرون
و بهترین و زیباترین راه موفقیت در این دنیای مجازی ارتقای کد های دیگه اس.
بخشش :)
خدایا بچه هام رو خودت نجات بده که پدرشون منم :))

ویرایش: برگشتم کامل ترش کنم.
بهش میگم بخوای با موفقیت از کامپیوتر خارج بشی باید اخلاقت خیلی خوب باشه. همیشه راستش رو بگی. همیشه متعهد باشی. همیشه هم دست به کمک داشته باشی و این رو بدون که تو چه موفق به خروج بشی چه نشی هر چی تو این سرور بدست آوردی مثل پول و خونه و مقام و اینا همه اش تو همین سرور می مونه. پس اولویت اولت همون راه های موفقیت باشه و بعدش اگر اولویت هات رعایت میشن برو سراغ اونا (چون به هر حال نیازن)
به نظر نمیاد هیچ ایده ای راجع به ذهن بچه ی 5 6 ساله داشته باشی. اصلا تاحالا با بچه ی تو این سن حرف زدی؟ من تو پستای اول اشاره کردم که اینا تفکر انتزاعی ندارن به اون صورت بعد شما میخوای راجع به دنیای سایبری باهاش حرف بزنی؟هوش مصنوعی؟ بابایی ینی ما رباتیم؟ پس چرا آهنی نیستیم؟
+ این چیزی که تو گفتی رو اگه درک هم کنه میاد میگه اصن چرا باید از دنیا خارج شد؟ خارج شدن از دنیا مساوی مرگه...آدم چرا باید بخواد بمیره؟ پس همون تلاش کنه خارج نشه بهتره...حالا باید بیای براش توضیح بدی که نه به هر حال تهش خارج شدنه. حالا بابایی آدما که خارج میشن بعدش چی میشه؟
درباره خدا نه بهش میگم نه دربارش حرف میزنم تا وقتی یکم بزرگ شه خودش میفهمه خدا چیه
بهش بگی یا نگی اون می پرسه چون بالاخره کلمه ی "خدا" رو می شنوه از اطرافیان. مگر اینکه بخوای گوشاشو بگیری.

+ببینید یه نمونه از ذهنیت یه بچه درباره ی خدا از 3 تا حدود 5 سالگیش بخوام بگم این بود که: حدود سه سالگی طبق شنیده هاش مبنی بر اینکه خدا تو آسمونه، شبایی که ماه کامل رو که میدید اشاره میکرد و میگفت اون خداست. 4، 5 سالگیشم من نفهمیدیم دقیقا بر چه اساسی این برداشت رو کرده بود ولی خامنه ای رو تو تلویزیون میدید میگفت اون خداس...جفت عقایدش هم منطقی بود بچه ((: خلاصه که این موجودات همیشه یه جوری متعجبتون میکنن...منتظرش باشید.
 
به نظر نمیاد هیچ ایده ای راجع به ذهن بچه ی 5 6 ساله داشته باشی. اصلا تاحالا با بچه ی تو این سن حرف زدی؟ من تو پستای اول اشاره کردم که اینا تفکر انتزاعی ندارن به اون صورت بعد شما میخوای راجع به دنیای سایبری باهاش حرف بزنی؟هوش مصنوعی؟ بابایی ینی ما رباتیم؟ پس چرا آهنی نیستیم؟
+ این چیزی که تو گفتی رو اگه درک هم کنه میاد میگه اصن چرا باید از دنیا خارج شد؟ خارج شدن از دنیا مساوی مرگه...آدم چرا باید بخواد بمیره؟ پس همون تلاش کنه خارج نشه بهتره...حالا باید بیای براش توضیح بدی که نه به هر حال تهش خارج شدنه. حالا بابایی آدما که خارج میشن بعدش چی میشه؟

بهش بگی یا نگی اون می پرسه چون بالاخره کلمه ی "خدا" رو می شنوه از اطرافیان. مگر اینکه بخوای گوشاشو بگیری.

+ببینید یه نمونه از ذهنیت یه بچه درباره ی خدا از 3 تا حدود 5 سالگیش بخوام بگم این بود که: حدود سه سالگی طبق شنیده هاش مبنی بر اینکه خدا تو آسمونه، شبایی که ماه کامل رو که میدید اشاره میکرد و میگفت اون خداست. 4، 5 سالگیشم من نفهمیدیم دقیقا بر چه اساسی این برداشت رو کرده بود ولی خامنه ای رو تو تلویزیون میدید میگفت اون خداس...جفت عقایدش هم منطقی بود بچه ((: خلاصه که این موجودات همیشه یه جوری متعجبتون میکنن...منتظرش باشید.
والا من یک سالم بود رمز کامپیوتر می زدم :D
یه مقدار بعدشم بازی رو از فلش کپی می کردم رو کامپیوتر بازی می کردم پدرم پاکش می کرد دوباره از اول انجام می شد همه اینا :D:D
دقت کنید سوال راجع به بچه خودمون بود وگرنه همه بچه ها یکی نیستن و حرف شما در مورد عموم بچه ها درست هست.
 
والا من یک سالم بود رمز کامپیوتر می زدم :D
راستش جواب سوال به نظرم واضحه ولی خب این پستات رو خوندم خنده‌م گرفت. مطمئنی «یک» سالت بود «رمز کامپیوتر» میزدی؟
دقت کن که
کودک در ۱۲ ماهگی می‌تواند اشیای کوچکی به اندازه‌ی کشمش را بین انگشت اشاره و انگشت شستش نگه دارد. بیشتر کودکان در ۱۶ تا ۱۷ ماهگی راه می‌روند و تا ۱۸ ماهگی می‌توانند توپی را بالای سرشان پرتاب کنند و سعی کنند آن را بگیرند.
 
آخرین ویرایش:
راستش جواب سوال به نظرم واضحه ولی خب این پستات رو خوندم خنده‌م گرفت. مطمئنی «یک» سالت بود «رمز کامپیوتر» میزدی؟
دقت کن که
خب مثل این که مادربزرگ من این چیزا رو متوجه نبود قبل یک سالگی من رو به مرحله دویدن رسوند :D
در ضمن اطرافیانم میگن از همون روز تولد با دستام اجسام رو می گرفتم

کلا من خیلی، خیلی استثنام.
 
خب مثل این که مادربزرگ من این چیزا رو متوجه نبود قبل یک سالگی من رو به مرحله دویدن رسوند :D
در ضمن اطرافیانم میگن از همون روز تولد با دستام اجسام رو می گرفتم

کلا من خیلی، خیلی استثنام.
دودول طلای کی بودی تو؟ :))))
ایشالا پزشکی ناسا قبول شی.
 
بچه که بودم اولین ختم یکی از فامیلامون که یادمه رفته بودیم و عکس متوفی اون گوشه بود...خیلی عجیبه که اون بنده خدا تا مدت ها تصور من از خدا بود....ولی اگه یک بچه اینو ازم بپرسه شاید حرف خانم صامتی خیلی قشنگ و بجا باشه که گفتن تو این دنیا یه عالمه چیز قشنگ و خوب هست که ما دوستشون داریم و خدا خالق اونهاست..پس خدا هم دوست داشتنی و خوبه .....توی وجود بچه ها باید به دنبال کیفیت های گمشده ی دنیای بزرگسالی گشت....
 
خب مثل این که مادربزرگ من این چیزا رو متوجه نبود قبل یک سالگی من رو به مرحله دویدن رسوند :D
در ضمن اطرافیانم میگن از همون روز تولد با دستام اجسام رو می گرفتم

کلا من خیلی، خیلی استثنام.
خدایا خودت ظهور کن...
 
طبق روش خودم میگم خدا وجود نداره
تا بعد ها خودش تصمیم بگیره که به ایمان همچین چیزی باور داشته باشه یا نه
خودم خدا و موجودیتشو درک نکردم
چطور به یه بچه چیزی رو بفهمونم که خودم از درکش عاجزم
 
نمیدونم انیمیشن هوهوخان باد مهربانو دیدین یا نه ولی خدا برای من اینطوری بوده و سفید مثه ابرا
من قشنگ یادمه تا 7 سالگی تو ذهنم یه همچین تصویری از خدا داشتم:D
 
برام جالب شد که اگه خودمون به خدا اعتقاد نداشته باشیم باید چه جوابی بدیم؟ یعنی اگه بخوایم بی طرفانه باشه جوابمون؟ اصلا میتونیم جوابی بدیم که رو اعتقادات آینده بچه بی تأثیر باشه؟ اگه یه روز بچه‌ام از خودم بپرسه احتمالا بهش میگم خدا یه کسیه که همه چی رو به وجود آورده/ساخته. تهش اینه که یه ساعت قاط میزنه بعد هم یادش میره تا یه مدت. یعنی امیدوارم.
جالبه که یادم نمیاد خودم هیچ وقت تصویری از خدا داشته باشم. ولی فکر کنم براش جنسیت مرد قائل میشدم.
 
وقتى چهار سالم بود اينو از بابام پرسيدم و گفت مطلق ترين مطلقات.تعريف زيبايى بود اما خيلى براى يه بچه چهار ساله مناسب نبود:)
و اما اگه بخوام خودم بگم،خدا خداوند عشق است و بس.تعاريف عرفانى بهترين تعاريف خدان.
 
خدا همون چیزیه که اگه به سوالت جواب بدیم حکم اعداممون رو میده.
 
Back
بالا