میپرم تو کوچه و خیابون غریبه و آشنا همه رو بغل میکنم |:
بس که این مدت کمبود بغل پیدا کردم ) :
بعدشم میرم تو هرکدوم از کافه ها چند ساعت میشینم همه این خونه نشینیا جبران بشه ((((:
با خیال راحت بدون ماسک میرم بیرون و همه دوستامو دعوت میکنم که بریم کل شهرو بگیردیم، یه تولد درست حسابی میگیرم و فکر کنم تا مدتها به خونه برنگردم بعدشم نقل مکان میکنم به تهران و میرم دانشگاهمو می بینم *_*
در کل انقدر بیرون میرم که جونم دراد.
از صبح وقتی هنوز آفتاب نزده بدون ماسک و الکل و با خیال راحت از خونه میزنم بیرون و تا شب ساعت ۱۲ بیرون میمونم
و هر جا دلم خواست دست میزنم و از هر جا دلمخواست غذا و خوراکی میگیرم و وقتی میرم سوار مترو بشم اگه جا نبود میشینم کفه مترو :___(((
این چند وقت عمق تنهاییمو فهمیدم و مهم تر ازون پذیرفتمش... چون دقیقا زمانایی که باید می بودن...IDK
یاد گرفتم هیچکی به جز خودم حال خودمو خوب نمی کنه و به هیچ چیز یا کس دیگه ای برای حال خوب نیاز ندارم
کلا با تنهاییم اوکیم
در کل کار خاصی نمی کنم به همون روند روزمرگی ادامه میدم.
برای کنکوریا چیز دیگه ای جز این هست؟ چون شخصا تا وقتی که این سایه سنگین از روی سرم نیوفته نمی تونم درست نفس بکشم...چه برسه به زندگی...
میرم استخر کوچمون
نرده های راهرو رو با دستام قشنگ پاک میکنم
میرم شمال
یه مهمونی بزرگ میگیریم
همه اونایی ک دوسشون دارم دعوت میکنم
ذرت مکزیکی میخرم
دلیمانجو
میرم کلاس زبان
همگرو بغل میکنم
بهار رو میبینم @^^bahar
البته با اینکه الان الکی قهر کرد سر اینکه بش گفتم خودشیرین :/
حالا زیادم خودشیرینی نبود ولی خب تا حدودی بود
بگذریم...
میبینمش بالاخره با دوستای دیگم
بالاخره میفهمم سمپاد اصن چیه چجوریه!
مدرسه رو میبینم
هعیییی ما ورودی های امسال خیلی بدبختیم @Asal_sh
اول از همه میرم یه ساندویچ کثیف تو میدون نیلوفر می خورم...
بعد میرم همه پولامو خرید می کنم.... خصوصا کتاب و خودمو ورشکست می کنم.
قولم میدم دیگه غر کلاسای حضوریو نزنم...
اکانت اینستامو دیلیت می کنم...
و مثل تابستون پارسال دوباره هر هفته میرم زمین اسکیت با رفیقم...
اجازه هم نمیدم هیچ کس بغلم کنه..
سعیم میکنم حواسمم به آرزوهایی که میکنم باشه..