مردم شهمیرزاد به
گویش شهمیرزادی که گویشی از
زبان مازندرانی هست سخن میگویند . مردم شهمیرزاد به شهر خود شامرزا (šâmerzâ) میگویند. یکی از شعرهای معروف به نام «خِدا شامرزایی بَیمه» یا «شامرزا دور» که مردم شهمیرزاد هنگامی که از شهر خود دور و در شهرهای دیگر مازندران مثل ساری
بابل یا
شاهی بودند برای هم مردم آنجا و به یاد دیار خود میخواندند:
نماشون صحرا مه ونگه ونگه خدا شهمیرزادی بیمه
چهار بیدار دشونه صدای زنگه خدا شهمیرزادی بیمه
کدیم چهار بیداره برار بهیرم خدا شهمیرزادی بیمه
دم به دم خبر شه یار بهیرم خدا شهمیرزادی بیمه
خدا شهمیرزادی بیمه شهمیرزاد راهی بیمه
بزن لله ته نالش بلاره خدا شهمیرزادی بیمه
اسا که ته خونش بلاره خدا شهمیرزادی بیمه
بزن لله گسفند چرا بهیره خدا شهمیرزادی بیمه
نیره مه کشه ور رکا بهیره خدا شهمیرزادی بیمه
خدا شهمیرزادی بیمه شهمیرزاد راهی بیمه
پدربزرگ پدرم خیلی پدرم رو دوست داشت یادمه که 8 ده ساله بودم و فوت کردن پیش ما زندگی می کردن همیشه دم غروب این شعر رو می خوند خیلی غمگین و سوزناک هم میخوند این شعر رو گروه عجم هم خوندن منتها خیلی شاد نه انجور که مرحوم میخوندن اشک ادم درمیومد
پیشکش به همه ی هم دیاری های عزیز