رادیو گلها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Iridium
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • تگ‌ها تگ‌ها
    موسیقی

روزانه چند پست در رادیو گلها اپلود کنم؟

  • 1

    رای‌ها: 9 40.9%
  • 2

    رای‌ها: 2 9.1%
  • 3

    رای‌ها: 11 50.0%
  • نظرات انتقادات و پیشنهادات خود را با ما در اینجا👇👇👇 به اشتراک بگذارید

    رای‌ها: 0 0.0%
  • https://www.sampadia.com/forum/members/39098/

    رای‌ها: 0 0.0%

  • رای‌دهندگان
    22
  • Poll closed .
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست...
اخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش ...
دکتر محمد اصفهانی
 
خانه دل تنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود بر خواهد گشت
ابری هست به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمین دل آن کودک خرد ؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه
 
http://srv.artmusics.top/Music/2019/April/18/Iraj -Aghde Asemani-(128).mp3
زپس پرده این شب غم افزا
شد عیان روی سحر چو نقش رویا
بر شد از دیده نهان مه و ثریا
مه افسونگر من شود هویدا
شد نهان جادوی شب دگر ز دیده
رنگ ظلمت ز رخ افق پریده
بوسه بر کلبه من زند سپیده
شب تنهایی من به سر رسیده
زین پس من از او جدا نباشم
شاد از نگهش چرا نباشم؟
ای فتنه بیا که مرغ دل پر زد
شب شد سپری سپیده دم در زد
خورشید مرادم از افق پر زد
عقد من وتودرآسمان بسته
دانی که خدای عاشقان بسته
 
چه محفل آرائی چه شیرین سخنی
نمی کنم باور که مهمان منی
نمی کنم باور که با خنده خود
سکوت سنگین را چنین می شکنی
قدم نهادی در خانه من
شد تاز تو روشن کاشانه من
سبو بی افکن پیاله بشکن
که باده مستی ندهد
خوشا به حالی که خود مجالی
به می پرستی ندهد
تو نور چشمانه منی بر دو چشمم قدمت
مرو از این خانه مرو تا نمیرم زغمت
به کنارم تو بمان به شام تارم تو بمان
 
دلبرا ! پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
 
ناظری هنگام سپیده دم
https://m.soundcloud.com/jessicaunder/uedntvftvltc
هنگام سپیده دم خروس سحری. دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
یعنی که نمودند در آیینه ی صبح کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری!...
 
http://player.iranseda.ir/music-player/?g=309470&w=4&VALID=TRUE
پیام عاشق
بنان
ای شانه اگر دیدی شکنج مویش را رسان سلامی
از این عاشق مسکین به ان بت شیرین بده پیامی
قصد من بگو ای کمند جانم اشفتی از شوق اشیانم
جان فدای تو، جان فدای تار رسای تو، بر سرمه بود جای تو
تو بودی رهزن ازادیم، بر هم زن شادیم، روز جوانی
کنون بده ز راه وفا از او نشانی
شب تنهایی ای رشک پری
من و پروانه مرغ سحری
ستاره در حیرت ز چشم گریان من
ببین که مه سوزد ز قلب سوزان من
ز آه شبانه سیه کرده خانه
خدا داند و بس این افسانه
 
https://m.soundcloud.com/ebrahim-pasbani/zfxhhp90w57f
دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند
طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟
تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مُدَّعی خدا بکند
ز بختِ خفته ملولم، بُوَد که بیداری
به وقتِ فاتحهٔ صبح، یک دعا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد
مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند
 
Back
بالا