در طول تاریخ بار ها چیزایی که آدما بدیهی و شهودی میدونستن زیر سوال رفتن و مردم مجبور به بازبینی توی اعتقاداتشون شدن.
من می اندیشم پس هستم :)
پاسخ این گفته شما همین مباحثه من و شماست!
ماکس پلانک حرف زیبایی دارد که ما نمی توانیم از آگاهی سبقت بگیریم.
آگاهی و هوشیاری ما بر همه چیز مقدم است.
مثلا جهان مادی ما ممکن است واقعا وجود نداشته باشد و اصالت نداشته باشد یا درک ما از محیط پیرامون لزوما واقعی نباشد و یا به صورت دیگری واقعیت برای ما تفسیر شود.
اما موردی که با اطمینان و یقین به آن به تفکر و اندیشه می پردازیم همین شخصیت قائل شدن برای خود و اطمینان نسبت آگاهی و هوشیاری ماست.
و همین بحث ما نیز با تکیه برهمین به پیش می رود.
منظور از شهود قوی این است.
پردازش اطلاعات مبتنی بر شبکه های عصبی در چهارچوب الگوریتم های کامپیوتری سنتی قرار نمیگیره. ضمن این که هیچ اثباتی نداریم که ذهن انسان کاملا خلاقه. طبق رویکرد تجربه گرایانه (empiricistic) آدم ها هر چیزی که میدونن رو از دنیای اطراف بدست آوردن و همینطور هر چیزی که بوجود میارن ترکیبی از چیزهایی هست که توی دنیای بیرون دیدن. اگر از یه نفر بخوان که یه هیولای ترسناک رو نقاشی کنه، هرچقدر هم خلاق باشه کارش ترکیبی از جانوران و پدیده های واقعی دنیای بیرون و یا نقاشی های گذشته ست (که اونا خودشون از طبیعت یا نقاشی ها قبلی الهام گرفتن).
حتی اگه تجربه گرایی رو نپذیریم و (مثل کانت) فرض کنیم قسمتی از معلومات ما از پیشینی هستن (یعنی از بدو تولد به صورت پیشفرض تو مغز وجود دارن و از دنیای بیرون آموخته نمیشن) باز هم نمیتونیم اثبات کنیم هوش مصنوعی نمیتونه مثل انسان اطلاعات رو پردازش کنه. چون به هوش مصنوعی هم معلومات از پیشینی میدیم (مثلا قواعد پردازش تصویر و ...).
مسئله هم همینجاست که ذهن انسان به مانند کامپیوترها و حتی قوی ترین هوش مصنوعی هم عمل نمی کند.
راجر پنروز فیزیکدان مطرح در کتاب سایه های ذهن به این ایده می پردازه که آگاهی انسان الگوریتم پذیر نیست و با هیچ دستگاه کامپیوتری نمی توان شبیه سازی کرد. و ذهن انسان قابلیت هایی داره که هیچ کامپیوتری نداره چون بر اساس محاسبات فیزیکی نیست.
https://ui.adsabs.harvard.edu/abs/1996shmi.book.....P/abstract
یا یکی از نتایج فلسفی از برهان گودل و قضایای ناتمامیت گودل همین است که کامپیوتر یک دستگاه محاسباتی و الگوریتیمک است و قادر به خلاقیت نیست.
همچنین نگفتیم که هوش مصنوعی قادر به پردازش اطلاعات نیست بلکه در مواردی از هوش انسان هم دقیق تر و کارآمد تر هست ولی هوش مصنوعی مانند انسان قادر به درک و فهم و آگاهی و خودآگاهی نیست.
یعنی نمی تواند به مرحله ای برسد که برای خود شخصیتی قائل شود و سوالات بنیادین مثل ز کجا آمده ام و به کجا می روم بپرسد!
استدلال جان سرل در آزمایش فکری اتاق چینی در این باره راهگشاست.
یا میشه گفت اون چیزی که در انسان ها بهش میگیم اختیار در واقع نتیجهی فرآیند های تصادفی در مغزه که به ظاهر اختیاری به نظر میان.
طبق چیزی که بالا گفتم این درست نیست.
علوم مبنای محکمی ندارن و بر پایهی تکرار و تجربه و استقرا بنا شدن. ما به علم اعتماد میکنیم چون چیز بهتری نداریم.
این تعریف شما از محدوده علم و توضیح چرایی اینکه به علم اعتماد می کنیم.
اما بحثی که مطرح شد مبنایی تر از این موارد است اگر آگاهی را ناشی از توهم بدانیم موارد برگرفته از آن مانند علم و شناخت ما هم ارزشی ندارند و خود توهم اند و از نظر منطقی زیرسوال می روند و اعتماد به علم نیز منطقی نیست.
این که روح و جهان فرامادی وجود داشته باشن و خداوند قواعد اخلاقی رو مقرر کرده باشه توجیه نمیکنه که چرا یه سری کارا خوبن و یه سری کارا بد. در نهایت سوال میشه این که چرا خدا گفته یه سری کارا خوبن و یه سری کارا بد.
ضمن این که برای توجیه اخلاقیات نیازی به رجوع به روح و ... نیست. نظریه های مختلفی هست مثل واقع گرایی اخلاقی، نسبی گرایی اخلاقی، نظریهی قرارداد اجتماعی و یا فایده گرایی که هیچ رجوعی هم به روح و قیامت نمیکنن.
مفهوم روح یک مفهوم کلی است که ممکن است نظرات متفاوتی درباره آن وجود داشته باشد و در این بحث هم به روح از نظر دینی نپرداختیم و صرفا چنین استدلال کردیم که ذهن چیزی جدا از ماده است و انسان علاوه بر بعد مادی،بعد غیرمادی دیگری هم دارد(و ضرورت دارد که داشته باشد) حالا می خواهیم اسمش را روح و آگاهی و...بگذاریم. (برخی افراد هم که به نظریات آنها استناد می کنیم خود خداباور نیستند یا ندانم گرا هستند)
پس موضوع این نبود که روح و قیامت و خدا ضامن اخلاق باشند(البته اینکه چگونه بدون اتصال به منبع الهی به اخلاقیات الزام آور و مطلق برسیم و اینکه جهان بینی آتئیستی توان توجیه اخلاقیات(و اینکه چرا خوب و بد داریم) را ندارد و تبیین های فرگشتی هم نواقص دارند مسئله دیگری هست که مجال دیگر می طلبد)
حرف من اینه که اگر اختیار را توهم بدانیم و جبرگرا باشیم دیگر نمی توانیم مسئول اعمال خود باشیم،مسئول اعمال خود بودن از اختیار و اراده آزاد نشات می گیرد و کسی که از خود اختیاری ندارد مسئول اعمال خود نیست و الزامات اخلاقی و مواردی مثل مجازات و عدالت و انسانیت و...زیر سوال می رود.
(فرقی بین هیتلر و گاندی نیست هردو مجبور بوده اند یکی جنایت کند و یکی انقلاب برای آزادی)
تا جایی که میدونم علم اینطوری کار نمیکنه
هر وقت تعداد زیادی آزمایش
تکرار پذیر و
کنترل شده چیزی که میگی رو نشون دادن اون وقت میتونی چنین ادعایی کنی.
بله حرف شما درست است.
این مورد علم محتمل بر شواهد است.
تجارب شخصی افراد در إن دی إی و امثالهم، اگر تعدادشان بسیار اندک و همچنین صحت شان غیرقابل راستی آزمایی علمی باشند، نمیتوان آنها را منبع و سند استدلال قرار داد و فاقد ارزش-اعتبار علمی هستند. ولی اگر: 1_تعداد شواهد و تجارب زیاد و از 85% بیشتر شد. 2_میزان صحت شان با معیارهای سخت گیرانهٔ علمی مورد تحقیقات، آزمایشات و راستی آزمایی های دقیق قرار گرفت. 3_بین تجارب شخصی متعدد پارامترهای بنیادی "مشترک" پیدا شد ، درجه اطمینان «confidence level» شان نیز بسیار بالا خواهد رفت به طوری که این تجارب تکرار پذیر و تکرار شونده از حالت شبه علم به علم مُحتمل بر شواهد زیاد تبدیل خواهد شد. در این حالت با مکانیزم روش استقرایی «Inductive» میتوان از آنها نتایج جهان شمول «statement universal» یا «generalisation» گرفت.
و این تجربیات توسط بسیاری از افراد متخصص نوروساینس مورد بررسی قرار گرفته اند مانند فازهای تحقیقاتی پروفسور سام پرنیا،دکتر ایبن الکساندر،دکتر گریسون و...
با شهود سازگار نیست که زمان در سرعت های بالاتر کندتر میگذره ولی اتفاق میفته.
بیشتر دم و دستگاه کامپیوتر/موبایلی که باهاش این متن رو نوشتی و قابلیت های مختلفشون با شهود باهوش ترین و با سواد ترین آدمای صد سال پیش و حتی بعد از اون غیر ممکن به حساب میان.