sara-s
panda^^
- ارسالها
- 398
- امتیاز
- 5,168
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- بوشهر
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
خب
اول بحث چاقیم. من همیشه بجز نوزادیم و یه تایم کوتاه یکساله. جزو افراد تپل و چاق تلقی میشدم. همیشه حس بدی داشتم نسبت به خودم و مدتیه بخاطر گیر دادن های بیشتر بقیه این حس بدم چندین برابر شده. حس میکنم بخاطر این قضیه خیلیا ممکنه طرفم نیان و در برخورد اول مایل نباشن دوست بشیم. یادمه یکی یه جایی نوشت توی جمع افراد چاق محبوبیت کمتری دارن و کلی ادم تایید کردن=) نمیدونم چقدر بابتش سرخورده شدم ولی خب خیلی زیاد بود. حتی الانم تو کتابخونه تا جای ممکن سعی میکنم لباسای گشاد بپوشم. وقتی دوستام نباشن اکثرا میرم یه گوشه و خجالت میکشم برم تو جمع. قصد دارم باز ارادمو جمع کنم و رژیم بگیرم. نمیدونم چقدر قراره موفق بشم.
بحث دوم بینیم. همیشه خانواده پف بودنش رو یادآوری میکردن. همیشه وقتی قصد داشتم عکسی رو جایی بذارم اولین نظر مامانم این بود که بینیت خیلی بزرگه پس نه. حتی وقتی لاغر شدم میگفتن باید به فکر عملش باشیم=) از نیم رخ دوستش دارم ولی. البته الان با کمتر شدن پفش حس بدم کمتر شده ولی باز هم.
سومین مورد جای برآمده زخم رو یک جای بدنمه که حس میکنم از نظر دیگران اگر دیده بشه قراره خیلی بنظرشون زشت باشه=)
چهارمین مورد زیاد حرف زدنمه. بعضی وقتا از خودم متنفر میشم که اینقدر حرف میزنم و دوست دارم لال بشم. از برونگراییم تنفر دارم.
به عنوان آخرین مورد میخوام در مورد چیزی بگم که تا یکسال پیش ازش متنفر بودم و الان عاشقشم. موهام. همیشه از بچگی بخاطر فر و وز بودنشون خجالت میکشیدم. فقط بعد از حمام قبل از اینکه شونش کنم دوستش داشتم. ارایشگاه میرفتم بخاطر حجم موهام نمیدونست چه مدلی بزنه که مو اضافه نیاد. اینا همش برام ناراحت کننده بود. تو خانواده اکثرا لقب شیر و این چیزارو میدادن بهم=) گاهی گریم میگرفت ولی برای کسی اهمیتی نداشت. در اولین فرصت موهامو صاف کردم. اما اسفند با موهام اشتی کردم. هر چی کراتین بود رو کوتاه کردم و قسمت فر موهام موند. الان یاد گرفتم مراقبشون باشم و دوستشون داشته باشم و حتی اگر کسی هم مسخره کنه برام اهمیتی نداره.
اول بحث چاقیم. من همیشه بجز نوزادیم و یه تایم کوتاه یکساله. جزو افراد تپل و چاق تلقی میشدم. همیشه حس بدی داشتم نسبت به خودم و مدتیه بخاطر گیر دادن های بیشتر بقیه این حس بدم چندین برابر شده. حس میکنم بخاطر این قضیه خیلیا ممکنه طرفم نیان و در برخورد اول مایل نباشن دوست بشیم. یادمه یکی یه جایی نوشت توی جمع افراد چاق محبوبیت کمتری دارن و کلی ادم تایید کردن=) نمیدونم چقدر بابتش سرخورده شدم ولی خب خیلی زیاد بود. حتی الانم تو کتابخونه تا جای ممکن سعی میکنم لباسای گشاد بپوشم. وقتی دوستام نباشن اکثرا میرم یه گوشه و خجالت میکشم برم تو جمع. قصد دارم باز ارادمو جمع کنم و رژیم بگیرم. نمیدونم چقدر قراره موفق بشم.
بحث دوم بینیم. همیشه خانواده پف بودنش رو یادآوری میکردن. همیشه وقتی قصد داشتم عکسی رو جایی بذارم اولین نظر مامانم این بود که بینیت خیلی بزرگه پس نه. حتی وقتی لاغر شدم میگفتن باید به فکر عملش باشیم=) از نیم رخ دوستش دارم ولی. البته الان با کمتر شدن پفش حس بدم کمتر شده ولی باز هم.
سومین مورد جای برآمده زخم رو یک جای بدنمه که حس میکنم از نظر دیگران اگر دیده بشه قراره خیلی بنظرشون زشت باشه=)
چهارمین مورد زیاد حرف زدنمه. بعضی وقتا از خودم متنفر میشم که اینقدر حرف میزنم و دوست دارم لال بشم. از برونگراییم تنفر دارم.
به عنوان آخرین مورد میخوام در مورد چیزی بگم که تا یکسال پیش ازش متنفر بودم و الان عاشقشم. موهام. همیشه از بچگی بخاطر فر و وز بودنشون خجالت میکشیدم. فقط بعد از حمام قبل از اینکه شونش کنم دوستش داشتم. ارایشگاه میرفتم بخاطر حجم موهام نمیدونست چه مدلی بزنه که مو اضافه نیاد. اینا همش برام ناراحت کننده بود. تو خانواده اکثرا لقب شیر و این چیزارو میدادن بهم=) گاهی گریم میگرفت ولی برای کسی اهمیتی نداشت. در اولین فرصت موهامو صاف کردم. اما اسفند با موهام اشتی کردم. هر چی کراتین بود رو کوتاه کردم و قسمت فر موهام موند. الان یاد گرفتم مراقبشون باشم و دوستشون داشته باشم و حتی اگر کسی هم مسخره کنه برام اهمیتی نداره.