داستان های شما و کتابهای مورد علاقتون

ارسال‌ها
1,127
امتیاز
20,441
نام مرکز سمپاد
یه جایی بود دیگه!
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
کتاب عقاید دلقک رو چندبار خوندم و دوسش دارم
چون از موضوعات مختلف صحبت میکنه و تمرکز داستان روی یه چیز نیست. هربار بعد از خوندنش هم یه غم و سنگینی خاصی رو دلم میزاره. برای من یه چیزی تو مایه های مزه زندگی واقعی هس.
 

lopho28

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
478
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1406
خب راستش من از طریق کتاب سپید دندان با کتاب خوندن آشنا شدم و از اونجا تصمیم گرفتم که رمان بخونم
اینکه چطور سپید دندان شد رو راستش دقیق یادم نیست فکر کنم خودم کنجکاو بودم بخونم، نمیدونم:)😁
اما بعد از اون خیلی یه دفعه ای علاقه مند به ادبیات ایران شدم
محمود دولت آبادی: جای خالی سلوچ
دلیلش هم اینه که باعث میشه خودتون رو داخل یک زندگی متفاوت تر از الان تون تصور کنید
 
  • شروع کننده موضوع
  • #83

Miniall

سیسیِ عثل
ارسال‌ها
127
امتیاز
2,598
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1405
مدال المپیاد
قسمت نشد شرکت کنم :(
خب راستش من از طریق کتاب سپید دندان با کتاب خوندن آشنا شدم و از اونجا تصمیم گرفتم که رمان بخونم
اینکه چطور سپید دندان شد رو راستش دقیق یادم نیست فکر کنم خودم کنجکاو بودم بخونم، نمیدونم:)😁
اما بعد از اون خیلی یه دفعه ای علاقه مند به ادبیات ایران شدم
محمود دولت آبادی: جای خالی سلوچ
دلیلش هم اینه که باعث میشه خودتون رو داخل یک زندگی متفاوت تر از الان تون تصور کنید
جای خالی سلوچ رو من جلد اولشو از کتابخونه مدرسه خوندم واقعا عالیهههه
 
ارسال‌ها
400
امتیاز
588
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کرمانشاه
سال فارغ التحصیلی
1945

Arm.Karimi

کاربر فعال
ارسال‌ها
36
امتیاز
265
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
یکی از نویسنده های مورد علاقه ام توی دوران کودکی ار.ال.استاین بود. انگار همه ی کتاب های ترسناک کتابخونه مال همین نویسنده بود. هر دفعه که میرفتم کتابخونه حداقل ۲ تا از اینجور کتابا میگرفتم‌.
زیاد کتابی رو به عنوان کتاب مورد علاقه توی خاطرم نیست چون که هر کتاب به آدم یه چیزی یاد میده و انصاف نیست که تاثیر کتابی رو توی زندگیم کمرنگ بدونم.
ولی یک کتاب خوندم به نام مومو. توی این کتاب مردم زمان خودشون رو میدادن به اشخاصی که ادعا میکردند که میتوانند وقت آنها را بگیرن و در آینده به آنهاپس بدهند. پس با این روند مردم سعی میکردند کار هایی که به نظرشون بی اهمیت بود رو کمتر کنند. مثل آب دادن به گل ها، لذت از مسیر، خوش و بش با بقیه و ... که به من یاد داد که خیلی چیز ها توی زندگی مهم هستن و اگه نباشن زندگی حوصله سر بر میشه‌.
یک کتاب دیگه هم کتابخانه نیمه شب بود. این کتاب به من یاد داد که شاید اگه از یه مسیر دیگه زندگی رو طی میکردیم از الان اوضاع بد تری داشتیم.
 
بالا