- ارسالها
- 4,002
- امتیاز
- 19,417
- نام مرکز سمپاد
- شهید مدنی
- شهر
- تبریز
- سال فارغ التحصیلی
- 1404
روزی روزگاری سنبل و تیرکمون داشتن باهم بازی میکردن که یهو سنبل به تور عنکبوت گیر میکنه . تیرکمون اهالی زمین رو خبردار میکنه و اونا میگن اگه سیگار نکشه تو تور گیر نمیکنهروزی از روزها پیتر کوچولو توی باغچهی خونشون در حال قدم زدن بود، هوا آفتابی بود و رنگین کمون قشنگی توی آسمون به چشم میخورد.همونطور که داشت وسط حیاط جست و خیز میکرد، ناگهان پای پیتر روی صابونی که کنار استخر بود رفت و پرت شد توی آب.همونطور که تقلا میکرد تا بتونه از استخر بیرون بیاد، روی سنگ لبهی استخر یه کِرم عجیب و بزرگ جثه دید، پیتر تصمیم گرفت کرمه رو بکشه، اول با مشت محکم زد روی کرم و وقتی دید هنوز نمرده، تصمیم گرفت دمپایی پاش رو در بیاره و محکم بکوبه توی سر کرمه، اما باز هم نتیجه نداد.
از استخر بیرون اومد و تصمیم گرفت از قیچی کاردستیهاش برای قطعه قطعه کردن کرمه استفاده کنه، بوی سوختگی خورش بادمجونی که مامانش برای ناهار پخته بود تو خونه پخش شده بود، اما پیتر اصلا متوجه بوی سوختگی نشد، با اینکه مامانش بهش زنگ زده بود تا راس ساعت مقرری زیر کاز رو خاموش کنه، اما تنها چیزی که در اون لحظه بهش فکر میکرد،تیکه کردن کرم بیچاره بود.
🕸
پس تیرکمون هم بیخیال سنبل میشه و میره از نیمرو خواستگاری میکنه و حلقه رو میندازه رو انگشتش
☯