تجربتون از گشت ارشاد

.Dorsa

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
36
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1406
تو بابل همیشه چهارشنبه غروبا حدودا ساعت ۷ ، حدود ده نفر زن و ۶ تا مرد تو خیابونا دسته جمعی راه میرن و بیشتر به کسایی که مردی همراهشون نیست یا تنهان و دو یا چند نفره نیستن گیر میدن بعدم دیگه سوار ون نمیکنن.
یه سری ماشین های شخصی همراهشونه سوار اونا میکنن.
واقعا بده. هیچکی نمیتونه تنها تو این تایما بره بیرون یا میگیرنش یا تذکر میدن ازت عکس میگیرن
 
ارسال‌ها
636
امتیاز
7,388
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اشباح
سال فارغ التحصیلی
1405
با یکی رفته بودم دیت اول
منم همین‌طور ((((((:
اینجوری بود که من و دختره از مترو که اومدیم بیرون شال دور گردنمون بود و پا که گذاشتیم تو خیابون یه ون گشت از پشت سر اومد گفت وایسید خانوم، شالمون رو سر کردیم و واینسادیم پس دنبالمون کردن که کجا میری، یه مرده با دوربین اومد فیلم گرفت ازمون ((: چند نفر بودن زن و مرد و گفتن بیاید توی ون استعلام‌تون رو بگیریم. گفتیم ما که دیگه شال سرمون کردیم و خواستم مقاومت کنم ولی چون هیچ تجربه‌ای نداشتم و دیدم دختره هم مقاومت نمی‌کنه گفتم اوکی دیگه ببینیم چی میشه و رفتیم سوار ون شدیم. ون راه افتاد ولی خیلی «گشت» بود و هدفش گشت زدن بود صرفا و نمی‌خواستن ببرنمون جایی. گفتن گوشیاتون رو بدین و باز دعوا گرفتم که گوشیو چیکار دارین زنه هم هی می‌گفت من پلیس هستم بلابلابلا خلاصه باز چون دیتم گوشیش رو تسلیم کرد منم بیخیال شدم. گفت سیگار ندارین؟ گفتیم نه (داشتیم خخخ) متوجه شدم تنها نبودن تو این شرایط خیلی کمک‌کننده‌ست. با اینکه با دیتم چندان آشنا نبودم ولی باعث میشد آرامش داشته باشم و این آرامش باعث میشد موقعیت‌مون رو زیادی کمیک ببینم. جدی تلاش می‌کردم نخندم بهشون ((((: یکم گذشت بهشون گفتم استعلامو نگرفتین؟ گفتن نه هنوز. تو خیابون می‌رفتن و دختر بی‌حجاب می‌دیدن می‌گفت اون اون بزن کنار. بعد پیاده شدن که یه دختر دیگه رو بگیرن. راننده گفت این دوتا رو پیاده کنید، گفتیم گوشیامون رو بدید ولی زنک که گوشی ما پیشش بود رفته بود دختره رو اذیت کنه پس مجبور شدن بیشتر نگه‌مون دارن. این دختر بیچاره خیلی ترسیده بود و گریه می‌کرد اگه درست یادم باشه. بهش گفتم بیاد پیش من بشینه. نمی‌خواست گوشیش رو بده به زنیکه و می‌گفت مادرش قراره زنگ بزنه نگران میشه. اونم هی گیر می‌داد که شلوارت زاپ داره و بی‌حجاب بودی بلابلا. اینجا دیگه کمدی تموم شد برام و ناراحت دختره بودم. یکم چرخیدن و شکار بعدی رو پیدا کردن و دوباره راننده اصرار کرد ما دوتا رو بندازن بیرون جا باز شه. امیدوارم بعد دختره خیالش راحت شده باشه که اونم ول می‌کنن :‌<
پ.ن: نفهمیدم الان با اون فیلمه استعلام می‌کردن؟ وا؟ چون هیچ اطلاعات دیگه‌ای نخواستن.
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,057
امتیاز
39,668
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
من این قضیه رو معمولا جایی بازگو نمی‌کنم چون شامل مقدار زیادی کله‌خری‌ خودمه. ۱۵ سالم بود و اواسط سال که با مامانم سر انتخاب رشته دعوامون شد، و منم نه گذاشتم نه برداشتم فاز این تینیجرای هالیوودی رو گرفتم که می‌خوان از خونه برای چند روز فرار کنن تا پدر مادرشون به رفتار بدشون فکر کنن :‌))) ولی بعد از اینکه دو ساعت پیاده رفتم خسته شدم و رسیدم به پارک ملت. گوشی هم نداشتم به دوستی زنگ بزنم که حداقل بیان با هم دورهم باشیم، خلاصه توی محوطه زیر یه درختی روی کوله‌م دراز کشیدم تا اینکه دم دمای غروب گفتم خب دیگه پا شیم بریم که یهو چشم باز کردم دیدم چند تا زن چادری دارن به زور چند تا دختر و پسر که همین چند متر اونورتر داشتن بدمینتون بازی می‌کردن رو می‌برن سوار کنن. یکیشون منو دید و اومد سمتم، ازم پرسید اون دختر پسرا رو می‌شناسم یا نه، و اینکه چرا زیر درخت خوابیدم :‌))) با اینکه از لحنش خوشم نیومد سعی کردم آروم باشم و بهش گفتم منتظر مامانمم که منو سوار کنه ولی گوشیم رو خونه جاگذاشتم، ازم پرسید خونمون کجاست و گفت می‌تونم باهاشون تا یه جایی برم ولی من اینجوری بودم که نه مامانم نگران میشه اگه منو اینجا پیدا نکنه و ازش گوشیشو قرض کردم که به مامانم زنگ بزنم :)) مامانم هم از پشت تلفن نامردی نکرد جوری عصبانی شد و داد و بیداد که کجایی هر جا هستی بمون دارم میام که طرف برگاش ریخت و به چند تا نصیحت بسنده کرد و رفت. اون موقعی که این اتفاق افتاد به مراتب تعدد و شدت سخت‌گیری‌شون کمتر بود، ولی خدای نکرده اگه براتون پیش اومد، سعی کنید ارامش خودتونو حفظ کنید اما ابدا سوار ون نشید.
 
بالا