Analia
کاربر فوقحرفهای
- ارسالها
- 909
- امتیاز
- 2,520
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- مشهد/تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1392
- دانشگاه
- صنعتی شریف
- رشته دانشگاه
- مهندسی عمران
پاسخ : شعر از سعدی
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را ناله و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود چو فرهاد دودم به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دریدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
نرفته ز شب همچنان بهره ای که ناگه بکشتش پرچهره ای
همی گفت و می رفت دودش به سر که اینست پایان عشق ای پسر
ره اینست اگر خواهی آموختن به کشتن فرج یابی از سوختن
اگر عاشقی سر مشوی از مرض چو سعدی فرو شوی دست از غرض
مکن گریه بر گور مقتول دوست قل الحمد لالله که مقبول اوست
فدایی ندارد ز مقصود چنگ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار و گر میروی تن به طوفان سپار
شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را ناله و سوز باری چراست؟
بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من به در می رود چو فرهاد دودم به سر می رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دریدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت
نرفته ز شب همچنان بهره ای که ناگه بکشتش پرچهره ای
همی گفت و می رفت دودش به سر که اینست پایان عشق ای پسر
ره اینست اگر خواهی آموختن به کشتن فرج یابی از سوختن
اگر عاشقی سر مشوی از مرض چو سعدی فرو شوی دست از غرض
مکن گریه بر گور مقتول دوست قل الحمد لالله که مقبول اوست
فدایی ندارد ز مقصود چنگ وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار و گر میروی تن به طوفان سپار