مولانا

  • شروع کننده موضوع
  • #1

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
به نام یگانه استاد دانشگاه عشق
مستقیم می رم سر اصل مطلب: غزلیات شمس تبریزی اثر مولاهم جلال الدین محمد بلخی؛ بازم اگر خواستین نظر بدین یا + بدین یا انتقاد کنین خوشحال می شم. نقدشون را هم می زارم؛ البته اگر وقت کنم.

این یکی چند وقته دوباره به جونم افتاده به خاطر اتفاقی که توی شعر بهش اشاره می کنه؛ برای همین گفتم در ابتدا این شعر را بزارم:

رو سر بنه به بالین، تنها مرا راها کن * ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها * خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی * بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده * بر آب دیده ی ما صد جای آسیا کن
خیره کشیست مارا، دارد دلی چو خارا * بکشد، کسش نگوید تدبیر خون بها کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد * ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد * پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم * با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرّد
از برق این زمرّد، هین دفع اژدها کن
 

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
342
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد * ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد * پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم * با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
اینجاش واقعا جالب بود!
خوب و پر محتوا بود!
فقط سوال چه اتفاقی؟
 

desiree

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
62
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم


ديده سيرست مرا ، جان دليرست مرا
زهره شيرست مرا ، زهره تابنده شدم

گفــت که : ديوانه نه اي، لايق اين خانه نه اي
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفــت که : سرمست نه اي، رو که از اين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم

گفــت که : تو کشته نه اي، در طرب آغشته نه اي
پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفــت که : تو زير ککی ، مست خيالی و شکی
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شدم

گفــت که : تو شمع شدی ، قبله اين جمع شدی
جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شدم

گفــت که : شيخی و سری ، پيش رو و راه بری
شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم

گفــت که : با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم

گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشيد توئی ، سايگه بيد منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان يافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم ، دشمن اين ژنده شدم

صورت جان وقت سحر ، لاف همی زد ز بطر
بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو
کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم
کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم

شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه برديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
يوسف بودم ز کنون يوسف زاينده شدم

از توام ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از lahe€ :
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد * ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد * پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم * با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
اینجاش واقعا جالب بود!
خوب و پر محتوا بود!
فقط سوال چه اتفاقی؟
همین سه بیتی که نقل قول کردی. + بعضی دیگر از ابیات از جمله آخریش که واقعا آخره.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از desiree :
مرده بدم زنده شدم ، گريه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم


ديده سيرست مرا ، جان دليرست مرا
زهره شيرست مرا ، زهره تابنده شدم

گفــت که : ديوانه نه اي، لايق اين خانه نه اي
رفتم و ديوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفــت که : سرمست نه اي، رو که از اين دست نه اي
رفتم و سرمست شدم و ز طرب آکنده شدم

گفــت که : تو کشته نه اي، در طرب آغشته نه اي
پيش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفــت که : تو زير ککی ، مست خيالی و شکی
گول شدم ، هول شدم ، وز همه بر کنده شدم

گفــت که : تو شمع شدی ، قبله اين جمع شدی
جمع نيم ، شمع نيم ، دود پراکنده شدم

گفــت که : شيخی و سری ، پيش رو و راه بری
شيخ نيم ، پيش نيم ، امر ترا بنده شدم

گفــت که : با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش بی پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو
زانک من از لطف و کرم سوی تو آينده شدم

گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن
گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشيد توئی ، سايگه بيد منم
چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان يافت دلم ، وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم ، دشمن اين ژنده شدم

صورت جان وقت سحر ، لاف همی زد ز بطر
بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو
کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم
کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم

شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه برديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم
يوسف بودم ز کنون يوسف زاينده شدم

از توام ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر
کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان
کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم.
اینم ازون اشعار ملس مولویه که منم می خواستم بزارم.
ممنون
 

desiree

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
62
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

این شعرم به نظرم خیلی قشنگه

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم


که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم

رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم

یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد

به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از desiree :
این شعرم به نظرم خیلی قشنگه

روز ها فکر من این است و همه شب سخنم


که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

آنچه از عالم عِلوی است من آن می گویم

رخت خود باز بر آنم که همانجا فکنم

مرغ باغ ملکوتم نِیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

کیست آن گوش که او می شنود آوازم

یا کدام است سخن می کند اندر دهنم

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد

یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

یک دم آرام نگیرم نفسی دم نزنم

می وصلم بچشان تا در زندان ابد

به یکی عربده مستانه به هم درشکنم

من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم

آنکه آورد مرا باز برد تا وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
بله اینم شعر پر معناییست که من خیلی دوست داشتم بزارم؛ ممنون + یه +
این شعر را فکر کنم اکثرا تا حالا شنیدین؛ شعرش سرشار از معانی عارفانست و مرجع ضمیرش تغییر می کنه توی شعر:


من مست تو دیوانه، ما را که برد خانه؟
صد بار تو را گفتم: کم خور دو سه پیمانه
***
در شهر یک کس را هشیار نمی بینم
هر یک بتر از دیگر، شوریده و دیوانه
***
جانا به خرابات آ، تا لذّت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه؟
***
هر گوشه یکی مستی، دستی زده بر دستی
وان ساقی هر هستی، با ساغر شاهانه
***
تو وقف خراباتی، دخلت می و خرجت می
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
***
ای لولی بربط زن، تو مست تری یا من؟
ای پیش چو تو مستی، افسون من افسانه
***
از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمل صد گلشن و کاشانه
***
چون کشتی بی لنگر، کژ می شد و مژ می شد
وز حسرت او مرده، صد عاقل و فرزانه
***
گفتم: "ز کجایی تو؟" تسخر زد و گفت: " ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
***
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمیم همه دردانه"
***
گفتم: " که رفیقی کن با من، که منم خویشت"
گفتا: "که بنشناسم من خویش ز بیگانه
***
من بی دل و دستارم، در خانه خمّارم
یک سینه سخن دارم، این شرح دهم یا نه؟"
***
در حلقه لنگانی می باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه علیانه
***
سر مست چنان خوبی، کی کم بود از چوبی؟
برخاست فغان آخر، از استن حنّانه
***
شمس الحق تبریزی، از خلق چه پرهیزی؟
اکنون که درافکندی، صد فتنه فتّانه


اگر کسی حوصله داشت شعر آرزوست مولوی را بزاره، لطف کنه بزاره؛ من حوصله تایپ ندارم.
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به رغم عشق و علاقه ی بدوی هر آدم شعر دوستی با حافظ، شاعر مورد علاقه ی من همیشه مولانا بوده...شاعر و عارف!
همه ی شعراش بی نظیرن... ملمع، پارسی و عربی ... همش بی نظیره؛ اصلا نمی تونم بگم کدومش رو بیشتر دوست دارم... اما اینا چند تا از بهترین هاش هستن
جان و جهان دوش کجا بوده​ی ×× نی غلطم، در دل ما بوده​ای
دوش ز هجر تو جفا دیده​ام ×× ای که تو سلطان وفا بوده​ای
آه که من دوش چه سان بوده​ام ×× آه که تو دوش که را بوده ای
رشک برم کاش قبا بودمی ×× چونکه در آغوش قبا بوده​ای
زهره ندارم که بگویم ترا ×× بی من بیچاره چرا بوده​ای؟
یار سبک روح! به وقت گریز ×× تیزتر از باد صبا بوده​ای
بی​تو مرا رنج و بلا بند کرد ×× باش که تو بنده بلا بوده​ای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست ×× در حرم لطف خدا بوده​ای
رنگ تو داری، که زرنگ جهان ×× پاکی، و همرنگ بقا بوده​ای
آینه​ی رنگ تو عکس کسیست ×× تو ز همه رنگ جدا بوده​ای

---

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم...
که شعرش همین جا هست؛ واقعا بی نظیره!

---
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا ×× یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی ××سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی ×× مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی ×× قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی ×× روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی ×× آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی ×× پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی ×× راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

این لیست ادامه داره تا چندین شعر...
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود...
در هوایت بی قرارم روز و شب ...
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما ...
شد ز غمت خانه سودا دلم ...
و...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از Lorca :
به رغم عشق و علاقه ی بدوی هر آدم شعر دوستی با حافظ، شاعر مورد علاقه ی من همیشه مولانا بوده...شاعر و عارف!
همه ی شعراش بی نظیرن... ملمع، پارسی و عربی ... همش بی نظیره؛ اصلا نمی تونم بگم کدومش رو بیشتر دوست دارم... اما اینا چند تا از بهترین هاش هستن
جان و جهان دوش کجا بوده​ی ×× نی غلطم، در دل ما بوده​ای
دوش ز هجر تو جفا دیده​ام ×× ای که تو سلطان وفا بوده​ای
آه که من دوش چه سان بوده​ام ×× آه که تو دوش که را بوده ای
رشک برم کاش قبا بودمی ×× چونکه در آغوش قبا بوده​ای
زهره ندارم که بگویم ترا ×× بی من بیچاره چرا بوده​ای؟
یار سبک روح! به وقت گریز ×× تیزتر از باد صبا بوده​ای
بی​تو مرا رنج و بلا بند کرد ×× باش که تو بنده بلا بوده​ای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست ×× در حرم لطف خدا بوده​ای
رنگ تو داری، که زرنگ جهان ×× پاکی، و همرنگ بقا بوده​ای
آینه​ی رنگ تو عکس کسیست ×× تو ز همه رنگ جدا بوده​ای

---

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم...
که شعرش همین جا هست؛ واقعا بی نظیره!

---
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا ×× یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی ××سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی ×× مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی ×× قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی ×× روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی ×× آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی ×× پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی ×× راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

این لیست ادامه داره تا چندین شعر...
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود...
در هوایت بی قرارم روز و شب ...
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما ...
شد ز غمت خانه سودا دلم ...
و...
بله اشعاری هستند بس بی نظیر. و باید اضافه کنم که مولانا هم جزو چهار شیعه شاعران ماست و هم مرجع تقلید بوده. و حافظ هم یکی از بیش ترین تاثیرات خود را از شعر او درس گرفته است.
ولی در عرفان حافظ همین بس که بزرگانی چون امام خمینی در بین کتب ادعیه و قرآنی که نیمه های شب مطالعه می کردند، دیوان حافظ شیرازی هم بوده!
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از mira :
بله اشعاری هستند بس بی نظیر. و باید اضافه کنم که مولانا هم جزو چهار شیعه شاعران ماست و هم مرجع تقلید بوده. و حافظ هم یکی از بیش ترین تاثیرات خود را از شعر او درس گرفته است.
ولی در عرفان حافظ همین بس که بزرگانی چون امام خمینی در بین کتب ادعیه و قرآنی که نیمه های شب مطالعه می کردند، دیوان حافظ شیرازی هم بوده!
از کی تا حالا مولوی شیعه شده؟!
یا حافظ؟!
کلا از بین شعرای مطرح شیعه خیلی کم داریم...
 

S@ra

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
96
امتیاز
10
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

اول سلام!
دوستای مهربونم :D میتونید تمامی اشعار مولوی رو از اینجا مشاهده کنید.(رایگان)


http://mowlavi.recent.ir/

همچنین اشعار حافظ ، مولوی ، سعدی ، شاهنامه فردوسی و کل قرآن در این سایت قرار داده شده است.

http://mowlavi.recent.ir/
 

S@ra

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
96
امتیاز
10
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از Sigma :
از کی تا حالا مولوی شیعه شده؟!
یا حافظ؟!
کلا از بین شعرای مطرح شیعه خیلی کم داریم...
به نقل از Sigma :
از کی تا حالا مولوی شیعه شده؟!
یا حافظ؟!
کلا از بین شعرای مطرح شیعه خیلی کم داریم...



تعریف شما از شیعه چیه؟؟؟
اول اینو تعریف کنین.بعد معلوم کنید که مولوی شیعه نبوده؟
خود شما چقدر از حضرت علی (ع) میدونین؟
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از S@ra :
تعریف شما از شیعه چیه؟؟؟
اول اینو تعریف کنین.بعد معلوم کنید که مولوی شیعه نبوده؟
خود شما چقدر از حضرت علی (ع) میدونین؟
تعریف من از شیعه بعنی کسی که امیرالمومنین و 11 فرزندش رو به عنوان امام و رهبر قبول داشته باشه و از اونا پیروی کنه!!
یعنی شما اینو نمی دونستید؟
گیرم که هیچی از علی(ع) نمی دونم،اما این چه ربطی داره به شیعه بودن مولوی؟!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از Sigma :
تعریف من از شیعه بعنی کسی که امیرالمومنین و 11 فرزندش رو به عنوان امام و رهبر قبول داشته باشه و از اونا پیروی کنه!!
یعنی شما اینو نمی دونستید؟
گیرم که هیچی از علی(ع) نمی دونم،اما این چه ربطی داره به شیعه بودن مولوی؟!
اینی که مشا میگین شیعه دوازده مامیه. ما شیعه های دیگه هم از جمله زدی و... داریم. لطفا از بحث منحرف نشین.و
همونطور که گفتم شاعران شیعه توی ایران باستان فقط چهار تا بودن که یکیشون همین مولاناست.
 

Moha

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
295
امتیاز
269
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی(ره)
شهر
فقط قم!
مدال المپیاد
المپیاد ادبیات...دیدم همه دارن یه چیزی می رن ما هم برین ادبیات! شانس زد و مرحله اول قبول شدیم...مرحله دوم به اسم المپیاد خوندن تو نمازخونه می خوابیدم!...که خب مسلما قبول نشدم دیگه!
__________________________________
دانشگاه
علامه طباطبایی(ره)
رشته دانشگاه
اقتصاد بازرگانی
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از mira :
اینی که مشا میگین شیعه دوازده مامیه. ما شیعه های دیگه هم از جمله زدی و... داریم. لطفا از بحث منحرف نشین.و
همونطور که گفتم شاعران شیعه توی ایران باستان فقط چهار تا بودن که یکیشون همین مولاناست.
مگه حرف شما اثباته؟!
مولانا به هیچ وجه شیعه نبوده...
شما حتا یه نگاه سرسری به مثنوی بکنید اینو می فهمید!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نقل از Sigma :
مگه حرف شما اثباته؟!
مولانا به هیچ وجه شیعه نبوده...
شما حتا یه نگاه سرسری به مثنوی بکنید اینو می فهمید!
من بیشتر از یک نگاه به مثنوی انداختم؛ ولی با این حال اون تیکه مورد نظرتون را برام پ.خ. کنین؛ زیادی بحث منحرف شده.


شعر جدید:
هر کی درو نیست ازین عشق رنگ
نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ
***
عشق برآورد زهر سنگ آب
عشق تراشید ز آیینه زنگ
***
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح
عشق بزد آتش در جنگ و صلح
***
عشق گشاید دهن از بحر دل
هر دو جهان را بخورد چون نهنگ
***
عشق چو شیرست، نه مکر و نه ریو
نیست گهی روبه و گاهی پلنگ
***
چونک مدد بر مدد آید زعشق
جان برهد از تن تاریک و تنگ
***
عشق ز آغاز همه حیرت است
عقل درو خیره و جان گشته دنگ
***
در تبریز است دلم ای صبا
خدمت ما را برسان بی درنگ
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

mira

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
983
امتیاز
284
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
المپیاد نجوم
دانشگاه
دانشگاه تحصیلات تکمیلی در ع
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

کسی شعر قبلی را نخوند؟

شعر جدید: این شعر که رابطه دقیقی بین قسمت اول و دومش پیدا نکردم، بسیار زیبا و سرشار از پندهای قشنگ است. البته درک و حتی خواندن صحیحش کار دشواریست.

هر آن کو صبر کرد ای دل، ز شهوت های این منزل
عوض دیدست او حاصل، به جان زان سوی آب و گل
***
چو شخصی کو دو زن دارد، یکی را دل شکن دارد
بدان دیگر وطن دارد، که او خوشتر بدش در دل
***
تو گویی کاین بدین خوبی، زهی صبر وی ایّوبی
وزین غبن اندر آشوبی، که این کاریست بی طایل
***
و او گوید ز سر مستی که: "آن را تو بدیدستی
که آن علوست و تو پستی، که تو نقصیّ و آن کامل"
***
بدو گر باز رو آرد، و تخم دوستی کارد
حجابی آن دگر دارد، کزین سو راند آن محمل
***
چو باز آن خوب کم نازد، و با این شخص در سازد
دگر بار او نپردازد، ازین سون رخت دل، حاصل
***
سررشته ی صبوری را ببین، بگذار کوری را
ببین تو حسن حوری را، صبوری نبودت مشکل
***
همه کدیه از این حضرت به سجده و وقفه و رکعت
برای دید آن لذّت کزو شهوت شود حامل
***
بفرما صبری یاران را، به پندی حرص داران را
بمشنو نفس زاران را، مباش از دست حرص آکل
***
کسی را چون دهی پندی، شود حرص ترا بندی
صبوری گرددت قندی پی آجل در این عاجل
***
ز بی چون بین که چون ها شد، ز بی سون بین که سون ها شد
ز حلمی بین که خون ها شد، ز حقّی چند گون باطل
***
حروف تخته ی کانی، بدین تاویل می خوانی
خلاصه ی صبر می دانی، بر آن تاویل شو عامل
***
صبوری کن مکن تیزی، ز شمس الدّین تبریزی
بشر خسپی، ملک خیزی، که او شاهیست بی مفضل
 

niloofar_al

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
100
امتیاز
20
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
بچه بودم المپیاد ریاضی دوست داشتم ولی الان فقط ادبیااااااااااااات :دی
رشته دانشگاه
فلسفه / علوم اجتماعی / علوم س
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

ای یوسف خوش نام ما خوش می​روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می​شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می​دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما



مولانا عارفترین شاعر فارسیه
 

clever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
512
امتیاز
59
نام مرکز سمپاد
Kerman's Farzanegan high school
شهر
Kerman
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

به نام خدا...

تو خورشیدی و یا زهره یا ماهی نمیدانم
وزین سرگشته ی مجنون چه می خواهی نمیدانم

درین درگاه بی چونی همه لطفست و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم

بخرمنگاه گردونی که راه کهکشان دارد
چو ترکان گرد تو اختر چه خر گاهی نمیدانم

ز رویت جان ما گلشن بنفشه و نرگس و سوسن
ز ماهت ماه ما روشن چه همراهی نمیدانم

زهی دریای بی ساحل پر از ماهی درون دل
چنین دریا ندیدستم چنین ماهی نمیدانم

شهی خلق افسانه محقر همچو شه دانه
بجز ان شاه باقی را شهنشاهی نمیدانم

زهی خورشید بی پایان که ذراتت سخن گویان
تو نور ذات اللهی تو اللهی تمیدانم

هزاران جان یعقوبی همی سوزد ازین خوبی
چرا ای یوسف خوبان درین چاهی نمیدانم

خمش کن کز سخن چینی همیشه غرق تلوینی
دمی هویی دمی هایی دمی اهی نمیدانم

خمش کردم که سرمستم از ان افسون که خورد دستم
که بی خویشی و مستی را ز اگاهی نمیدانم
*************
 

cactus

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
404
امتیاز
167
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1(مشهد)
شهر
مشهد
دانشگاه
رشت
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اشعار شاعر توانمند همیشه پارسی، مولوی

ای رستخيز ناگهان وی رحمت بی منتها
ای آتشی افروخته در بيشه ی انديشها
امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدي
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشيد را حاجب تويی، اميد را واجب تويي
مطلب تويی، طالب تويی، هم منتها، هم مبتدا
در سينه ها برخاسته، انديشه را آراسته
هم خويش حاجت خواسته، هم خويشتن کرده روا
ای روح بخش بی بدل وی لذت علم و عمل
باقی بهانه ست و دغل، کين علت آمد وان دوا
ما زان دغل کژ بين شده، با بی گنه در کين شده
گه مست حورالعين شده، گه مست نان و شوربا
اين سُکر بين هل عقل را وين نقل بين هل نقل را
کز بهر نان و بقل را چندين نشايد ماجرا
تدبير صد رنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکني
وندر ميان جنگ افکنی فی اصطناع لايُري
می مال پنهان گوش جان، می نه بهانه بر کسان
جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کيا
خامش که بس مستعجلم، رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم، ساقی در آمد الصلا
 
بالا