خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

خیلی جالبه . روبات ما که تا شب برنامه الگوریتم و برنامه اصلی نداشت! 3 صبح تا 6 صبح روز مسابقه برنامش نوشته شد !! و نمیدونم چجوری جلوی اسپادانا اونطوری دفاع میکرد..... خفن ....
 
پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

جالب ترین خاطره رباتیکم که هیج وقت یادم نمیره شاید دردناک ترین خاطره ام هم هست!
ایران اپن پارسال بود ۲۰۰۹ که اومدیم رباتیکو شروع کردیم
قرار بود رسکیو بسازیم و ساختیم و مدیر قبلیمون با کلی بحث گفت که حمایت میکنه و حدود ۱۵۰ هزار تومن هم حمایت کرد (گرچه حدود ۲۰۰ هزارتومن خودمون اون موقع خرج کردیم) چون اولین تجربه بود خیلی هم چیزی بلد نبودیم خوب خلاصه ربات اواخر سال حدوداْ آماده بود و همین موقع بود که مدیر یهو گفت که خودتون پول ثبت نامو می دید و مدرسه هیچ حمایتی از شما نمی کنه در این حد که حتی مسئول آزمایشگاهمون هم حاضر شد که مارو با هزینه خودش برسونه ولی مدیر برگه ی ماموریت براش امضا نکرد.
خلاصه گفتیم حداقل بذار که عید بمونیم کارو تکمیل کنیم اینم نذاشت! ما هم اعصابمون حسابی خورد شده بود مجبور شدیم که پول مسابقه رو هم خودمون بدیم و تمام تجهیزاتم بردیم توی پارکینگ خونه ی یکی از بچه ها! شده بود مثل این خونه تیمیا که توش مواد پواد جابه جا می کنن!!! (غذا خوردنش که من نبودم خیلی جالب بوده فرض کنید با دست پلو خورش می خوردن بچه ها!) اینقد اوضاع خرابی داشتیم که نمی دونید حتی تا صبح روز از مسابقه هم دنبال لیدر می گشتیم! به یه بنده خدایی گفتیم بیا گفته باشه میام یه مشکلی براش پیش اومد نتونست! یکی دیگه از افرادی که می تونستیم روش حساب کنیم عروسی یکی از اقوامش بود نمی تونست بیاد! موند نفر آخر که ساعت ۱۱ شب قبل از مسابقه گفت باشه باهاتون میام فقط یه چیزی رو چک باید بکنم اگه اون OK بود کله سحر اینجام وگرنه هیچی! خلاصه اون قضیه OK شد و ما رفتیم مسابقه و خدا رو شکر تا فینال مسابقه اومدیم ولی متاسفانه توی فینال من یه شرط منطقی رو برعکس نوشتم این شرط طوری بود که اگه برعکس می شد ربات وامیستاد و بخاطر همین سر شیب کلی امتیاز از دست دادیم و با رتبه هفت برگشتیم شهر خودمون! ولی در کل خیلی توی ایران اپن بهمون خوش گذشت البته با شیوه مرتاز پروری لیدرمون تا آخرین روز یه سر بیدار بودیم! تازه فرض کنید که به جای لپ تاپ پی سی برده بودیم کلی تجهیزاتم داشتیم از اوسیلوسکوپ گرفته تا فانکشن! با یه منبع تغذیه عترت تاریخی که کمر همه رو توی حمل و نقلش می شکست!
آخرشم وقتی برگشتیم بساطمونو بقل میدون شهر مثل این دست فروشا پهن کرده بودیم!
قدر موقعیتی رو که بدست آوردین بدونین! من الآن خیلی اوضاعم خوب شده تا بخوام بودجه هست یه لیدر خیلی خوب داریم و خیلی چیزای دیگه ولی میدونم کسای دیگه ای هم هستن که وضعشون خیلی خرابه مثل پارسال ما یا حتی بدتر!
 
پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

البته خیلی هم خوب نشده . سره بودجه گرفتن باید سگ دو بزنیم و با این و آن باید دعوا کنیم ! یا باید التماس کنیم جون مادرت شب جمعس برا خیر امواتتم که شده یه پولی به ما بده بریم پی کارمون !!
 
پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

پش با این حساب ما توی هزینه ها اوضاعمون از شما ها بهتره چون فاکتور ها (نه به آسانی و خیلی سخت هم نه)امضا میشن و پول ها را میگیریم
 
پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

ما می خواستیم واسه مسابقه بابل ثبت نام کنیم، به لیدرمون گفتیم شما مدرک تحصیلیتون چیه گفت بتوچه! البه شوخی کرد. گفتیم واسه ثبت نام می خوایم بازم گفت بتوچه! ;Dدیدم داره پررو میشه گفتم حالا که اینطوره میریم می نویسیم بتوچه. اونم از خدا خواسته گفت اشکال نداره برو بنویس. حالا بچه ها میرن ثبت نام کنن واسه شوخی می نویسن آخرش یادشون میره پاک کنن! ثبت نام می کنن و ...
خلاصه استادمون فهمید اول باورش نمی شد، بعد دید راست میگیم گفت از شما بیشتر انتظار نمی ره!
موندم به کمیته مسابقه زنگ زدن چی گفتن! :))
 
پاسخ : جالب ترین خاطره رباتیک

تلخ ترین خاطره روباتیک برای من و هم تیمی هام =>> لحظه ای که محمد شمالی گفت نه . 140 امتیاز رسکیوتون صفر میشه. خیلی گریه کردم . خیلی . تیم رسکیومون یه قدمی سنگاپور بود اما .....
 
پاسخ : خاطرات رباتیکی

سلام بچه های خب من که خاطره زیاد دارم اول خاطره اولین بازی امسالمونو بگم . خب بازی ها که ساعت سه قرار بود شروع بشه بازی ما ساعت 3:40 بود ساعت یازده لپ تاپ مخصوص پروگرامرون سوخت :(( ( گرافیکش 64 بود روش ویندوز سون نصب کردیم تازه کار هم می کرد عالی :P ;D) . لپ تاپ مال سرپرستمون بود لپتاپ های من و دوستام هم پروگرامر رو نمی شناختن :o خلاصه این سرپرست اومد پیشمون لپ تاپشو درست کنه این داوره هم هی می گفت برو بیرون سرپرستمون هم ماجرا رو براش تعریف کرد وقتی از کنارمون رد می شدن داورا گریه می کردن می گفتن اخی لپ تاپشون سوخت :))
خلاصه کل ایران اپن رو رفتم گشتم همه نوع پروگرامر گرفتم اما خدا هیچ کدوم رو نمی تونستیم بشناسونیم ( قسمته دیگه ) تا ساعت سه و نیم داشتم دنبال پروگرامر می گشتم . تا یکی لپ تاپشو همراه پروگرامر داد . بازیمون با اسپادانا بود B-) ده ده مساوی شد خیلی حال داد :-\ . از یکی هم پرسیدم گفت به جز تیم ما اسپادانا با هیچ کس مساوی و باخت نکرده ^-^ خلاصه اولین بازی با کلی خنده تموم شد البته همه قبل از بازی نا امید بودن به جز من ;D . نتیجه می گیریم امید همیشه به درد می خوره ;)
 
پاسخ : خاطرات رباتیکی

قشنگترین لحظه رباتیکیم اون موقعی بود که ربات اسپادانا تو دستای ... آتیش گرفته بود و حلی ها به حمایت از م میگفتن
"الو الو 115 قلبه ... گرفته"
 
درود بر روباتیک کاران بزرگ!
مسلما روباتیک کارا خاطرات قشنگی از ساخت روبات و .. دارن. خاطرات روباتیکی قشنگ اینجا خریدار داره =D>
 
  • لایک
امتیازات: Dizzy
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

اخ يه خاطره جالب
چه احساسي بتون دس ميده اگه برين مسابقه به خاطر يه بلبرينگ مسخره و يه اشتباه كوچيك چهارم بشيد
تابستون مسابقات نطنز بود تقريبا يكي از اون چند تا بهترين تيمي بوديم كه مسير خوب ميرفتيم اما قبل از فينال تصميم گرفتيم يه ذره رو برنامه بيشتر كار كنيم
تقريبا يك ساعت مونده بود كه فينال برگزار بشه
برنامه روباتو عوض كرديم گفتيم تستش كنيم.گذاشتيمش رو پيست تست روبات مسير رو گم كرد و از دست كنترل ما هم دراومد و افتاد و بعدش بلبرينگ چرخ جلوش شكست
داش نوبتمون ميشد بريم رو پيست كه گفتيم بلبرينگ با چسب123ميچسبونيم
خب همين كار هم ساده ترين بود ما هم چسبونديم
خوب كار كرد تا وقتي كه رفتيم رو پيست خواستيم محكمش كنيم چسب رفت تو بلبرينگشو....
كه حذف شديم واقعا دلم سوخت
حيف شد :((
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

كلا اين قدوسيا شانس ندارن تو هر مسابقه اي يه چيزيشون ميسوزه
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

قشنگ ترین خاطره های روبوتیکیه من برد 11-1 از فرزانگان و 16-6 از c-palb بود!!!
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از آبجي مرضيه :
كلا اين قدوسيا شانس ندارن تو هر مسابقه اي يه چيزيشون ميسوزه

تو جدیدی ندیده بودمت!! در ضمن من شدید antifemenistama
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از Mohammad Shirazi :
تو جدیدی ندیده بودمت!!
وات؟
من روبوتيكي نيستم
به خاطره اين گفتم بدشانسن چون تو مسابقاته هوافضا هم موتورشون سوخت
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از آبجي مرضيه :
وات؟
من روبوتيكي نيستم
به خاطره اين گفتم بدشانسن چون تو مسابقاته هوافضا هم موتورشون سوخت

من کاری ندارما ولی اینا بجز بدشانسی یه مشکلاته دیگه هم دارن که من میکم گوش نمیکنن حالال برن قسمتایه مختلفشون بسوزه
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از Mohammad Shirazi :
تو جدیدی ندیده بودمت!! در ضمن من شدید antifemenistama
هستي كه باش
عددي نيستي
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از آبجي مرضيه :
هستي كه باش
عددي نيستي

از ترس دارم به خودم میلرزم!!!!
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

یه بار امدیم یه چوب رو با مته سوراخ کنیم ;D مته سرش رو که عوض کردیم محکمش نکردیم زیاد همین طور کردیم تو چوب یهو مته درامد ;D وما جا خالی دادیم ;D
خیلی وحشتناک بود ;D
دهنمون وا موند ;D
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

به نقل از Mohammad Shirazi :
از ترس دارم به خودم میلرزم!!!!
من نگفتم بترسي
حالا ترسيدي
...
 
پاسخ : خاطرات تلخ و شیرین روباتیک!!

ااااااا ببین دو روز نیومدم چه کل کلی میکنن!!
راست میگه ما تو هوافضا شریف هم موتورامون سوخت
امیر آقا یکی از تلخ ترین خاطراتو گفت واقعا اونجا بود که بد حرص خوردم . قهرمان شاید از ما بهتر بود اما دوم و سوم چهار تا اسکل بودن X-( X-(
مشکل بد شانسی ما یه طرفه ما یه مشکل دیگه هم داریم که فهمیدیم و اصلاحش میکنیم و اون اینه که ما همیشه از چیزای غیر مهم الکی ضربه خوردیم یکیش همینه !!!یه بلبرینگ مسخره که اگه براش بست زده بودیم درست میشد .هوافضا هم همین بود اومدم یه کاری کنم که سرعت بره بالا به موتوری که قدرتش زیاد نبود بلیدهایی زدم اندازه کف دستم خب سوخت !!! ;D ;D
فکرشو بکنید موتور 125000 آرپی ام با بلید گنده چی میشد خودمو از زمین بلند میکرد ;D
 
Back
بالا