مجتبی کاشانی

nahid

violet
ارسال‌ها
1,604
امتیاز
5,951
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1388
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

بیا از ابر دل شبنم بسازیم
بیا از درد دل مرهم بسازیم
نگو گشتیم آدم را ندیدم
خدایی کن بیا آدم بسازیم

مجتبی کاشانی-کتاب پل
 
  • شروع کننده موضوع
  • #22

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

كاشاني، شاعري است كه مي توان او را در عين لمس واقعيت تلخ مثبت انديش دانست، شاعري است كه در فضاي شعري سپهري تنفس مي كند و بر آن است تا در كشش هاي صرفاً عاشقانه نپوسد و توصيه سهراب را كه شاعران وارث آب وخــرد و روشني اند را جامه عمل بپوشاند و افق از لاي شعرش سرك بكشد، سخنش از طلوع فرداها باشد و شاعر آب و گل آينه باشد. او تلاش مي كند به مخاطباني كه عمدتاً مديران فناوراني هستند كه در لابــه لاي چرخهاي صنعت وارداتي گير كرده اند درودي گرم بفرستد:

* شعر باران

از میان کبود آهن و دود
می فرستم به اهل عشق درود
و به هر کس که اهل آزادی است
اهل شور آفرینی و شادی است
و به هرکس که شعر می خواند
شعر را شهر عشق می داند
حیف شد عاشقی ولی گم شد
خشکسالی نصیب مردم شد
باز باید به فکر عشق افتاد
هدیه شعر را به مردم داد
سخنم راه چشمه می پوید
و برای دل تو می گوید
سخنم از طلوع فرداهاست
افق از لای شعر من پیداست
رعد و برق دلم خراسانی ست
شعرهایم همیشه بارانی ست
گاه اشک است مایه سخنم
تا نگریم ز درد دم نزنم
گاهی از شعر اگر گریزانم
باز می گیرد او گریبانم
سخنم هر کجا کمی گیر است
رد پای دل شما و خداست
هر کسی دل به کار مردم داد
شعرهایم نثار ایشان باد​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #23

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

قصیده ای از مرحوم کاشانی

نيوتن مي آسود
در پناه سايه در زير درخت
ناگهان سيبي افتاد زمين
نيوتن آن را ديد
سپس از خود پرسيد
كه چرا سوي هوا پرت نشد

اكتشافات جهان
اتفاقات بود كه چنين مي‌افتاد
كه كسي مي فهميد
و به ما مي فرمود كه چه چيز چه پيامي دارد
و چه رازي دارند آيات خدا
راز و اسرار جهان
كشف مي شد يك روز
درپي گم شدن كشتي در يك دريا
يا كسي در صحرا
يك كسي مي فهميد كه كجا آمريكاست
يا كجا غار عليصدر، يا كجا قطب شمال
يك كسي مي فهميد
كه بخار قدرتي دارد، نيز
و كسي مي فهميد چه گياهي چه شفايي
و چه دردي چه علاجي دارد

يك كسي مي خوابيد در زير درخت
نيوتن يا داود
گيو يا گاليله،
ترزا يا مريم
و علي يا عيسي
از عدن يا نروژ
اهل ايران يا هند
مصر يا گرجستان
از پرو يا گينه
و فرو مي افتاد
يك گلابي يا سيب
و ترنج و انار...
راز و اسرار جهان
كشف مي شد يك روز

ما نبينيم كسي مي بيند
ما نگوييم كسي مي گويد
يكي كسي در جايي
كه زمين مي چرخد
به جهاني مي گفت
گرد خورشيد و بر محور خويش
و اگر گاليله توبه كند
و بگويد كه ـ با تهديد ـ نخواهد چرخيد
باز خواهد چرخيد
آري و زمين توبه نخواهد كرد
خواهد چرخيد

راز و اسرار جهان
كشف مي شد يك روز
ما نبينيم كسي مي بيند
ما نفهميم كسي مي فهمد
هيچ كس منتظر مهلت خميازه ما نيست
گلم
هيچ كس منتظر خواب تو نيست
كه به پايان برسد
لحظه ها مي آيند
سالها مي گذرند
و تو در قرن خودت مي خوابی

قرن آدم ها هر لحظه تفاوت دارد
قرن ها گاه كوتاهتر از ده سالند
گاه صدها سالند
قرن ها مي گذرند
و تو در قرن خودت مي ماني
ما از اين قرن نخواهيم گذشت
ما از اين قرن نخواهيم گريخت
با قطاري كه كسان دگري ساخته اند
هيچ پروازي نيست
برساند ما را به قطار دو هزار
و به قرن دگران
مگر انگيزه و عشق
مگر انديشه و علم
مگر آيينه و صلح
و تقلا و تلاش

قرن ها گرچه طلبكار جهانيم ولي
ما بدهكار جهانيم در اين قرن چه بايد بكنيم
هيچكس گاري ما را به قطاري تبديل نكرد
هيچكس ذوق و انديشه پرواز نداشت
هيچكس از سر عبرت به جهان خيره نشد
هيچكس از سفري تحفه و سوغات نداشت

من در اين حيرانم
كه چرا قافله علم از اين جا نگذشت
يا اگر آمد و رفت
پدرانم سرگرم چه كاري بودند؟
بر سر قافله سالار چه رفت
و اگر همراه اين قافله گشتند گهي
برنگشتند چرا؟
ما چه كرديم براي دگران
و چرا از خم اين چنبره بيرون شديم
نازنين
زندگي ساعت ديواري نيست
كه اگر هم خوابيد
بتواني آن را تنظيم كني
كوك كني
برساني خود را به زمان دگران
كاميابي صدفي نيست كه آن را موجي
بكشد تا ساحل
و در او مرواريدي باشد
غلطان،
ناياب
هيچ صياد زيردستي نيز
باز بي تر و تقلا
ماهي كوچكي از درياي صيد نكرد
بخت از آن كسي است
كه به كشتي رود و به دريا بزند
دل به امواج خطر بسپارد
و بخواهد چيزي را كشف كند

و بداند كه جهان پر آيات خداست
بشنود شعر خداوندي را در كار جهان
و ببندد كمرش را با عزم
و نمازش را در مزرعه
در كارگهي بگذارد
و مناجات كند با كارش
و در انديشه يك مسئله خوابش ببرد
و كتابش را بگذارد در زير سرش
و ببيند در خواب
حل يك مسئله را
باز با شادي درگيري يك مسئله بيدار شود
ابن سينا
پاستور
گراهام بل
رازي
و اديسون

بشود

بخت از آن كسي است
كه چنين مي بيند
و چنين مي فهمد
و چنان جام پري مي نوشد
و چنين مي كوشد
بخت از آن سيبي است
كه در آن لحظه فتاد
و از آن نيوتن
كه به آن انديشيد
و در آن راز بزرگي را ديد
خوش به حال آن سيب
خوش به حال نيوتن​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #24

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

رمز موفقیت و پیشرفت ژاپن

رمــز پيروزي ژاپن بسـته پنـج عامل است

گرچه آن در دين ما داراي شرح كامل اسـت

ليك آنها در عمل آن را عبارت گشــته اند

رتبه اول به توليـد و تجـارت گشـــته اند

رمـز اول، هر چه زائد را بـرون بردن ز كار

Seiri

رمـز دوم، هر چه را در جاي خود دادن قرار

Seiton

رمز ســوم، هرچه در جايش نهادن بعد كار

Seiso

رمز چهـارم، شــيوه آموزش زنجـيره وار

Seiketsu

رمز پنجـم، در نظافت شــهره دوران شدن

Shitsuke

در حقيقـت پاسـدار نيمي از ايمان شــدن

آنچه ژاپن آزمــوده جمله در احكام ماست

همـتي بايد كه اين شايســتگي انعام ماست​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #25

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

به استقبال بهار

با سپري شدن زمستان و نزديك شدن بهار طبيعت، به ياد زنده ياد مجتبي كاشاني، چند قطعه از اشعار اين شاعر زنده‌دل و محقق و نويسنده تواناي مديريت را كه متناسب با شرايط و دگرگوني طبيعت گزينش شده است، در اين پست ارائه می شود.


بهار با يك گل

مي‌شود شعله بود با يك شعر
مي‌شود شب شكست با يك شمع
مي‌توان باغ بود با يك سرو
مي‌شود سايه داشت با يك برگ
باز دارد بهار مي‌آيد
خبر آورده‌اند چلچله‌ها
باغ بيگانه از شكوفه پر است
گل من با بنفشه بيرون آي
نازنين باغ را به وجد آور
همه جا از نياز سبزه پر است
باز دارد بهار مي‌آيد
خبر آورده‌اند چلچله‌ها
كاش ما هم جوانه مي‌بوديم
كاش ما هم جوانه مي‌داديم
از گلوي كوير ميخوانم
از سكوت كوير مي‌آيم
از نياز كوير مي‌گويم
مي‌شود سبز بود با يك برگ
مي‌شود شد بهار با يك گل
از دل يك شكوفه شادي كرد
دل به سوداي يك شقايق داد
يك بنفشه
يك اطلسي
آري
از زبان كوير مي‌گويم
يك شقايق براي من باغيست
باز دارد بهار مي‌آيد
خبر آورده‌اند چلچله‌ها
نازنين با بنفشه بيرون آي
 

sa20

کاربر فعال
ارسال‌ها
38
امتیاز
2
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
شهر
قم
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

چه سروده های قشنگی !!!
من که خیلی خوشم اومد
 
  • شروع کننده موضوع
  • #27

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

حُسن باران

حسن باران اين است
كه زميني‌ست، ولي
آسماني شده است
و به امداد زمين مي‌آيد
حسن باران اين است
كه مرا مي‌برد از خويش به عشق
و مرا برمي‌گرداند از عشق به خويش
شعر مي‌خواند در گوش من
آرام
آرام
هيچ مي‌داني اين قطره كه بر گونه زيباي تو ريخت
از كجا آمده بود؟
از كجا رفت هوا؟
از كدام اقيانوس؟
از كجاي عالم؟
و چه راهي پيموده‌ست در هودج ابر؟
هيچ مي‌داني
اين قطره كه بر گوشه لبخند تو ريخت
آه و اندوه كدامين ماهي‌ست
كه به تور افتادست؟
اشك لبخند كدامين ماهي‌ست
كه رها شد از تور؟
پيك و پيغام كدامين گهرِ
در صدف زنداني‌ست؟
از كنار باران
سهل و آسان مگذر
ابر اقيانوسي است
كه سفر مي‌كند از غرب به شرق
باز از شرق به غرب
و تمام عالم را مي‌پيمايد؛
با همت باد
هيچ مي‌داني آيا
ابر كالسكه نوزاد همين بارانست
كه به ما مي‌بارد در لحظه خويش؟
حسن باران اين است
كه تبسم دارد
گرد غم از همه چيز
از همه جا مي‌گيرد
همه جا بر همه كس مي‌بارد
و تعلق دارد به جهاني از عشق
حسن باران اين است
كه ترنم دارد
و قُرق مي‌كند عالم را با آمدنش
و درِ پنجره دل‌ها را مي‌كوبد
و به ما مي‌گويد برخيز بيا
و به ما مي‌گويد برخيز ببين
و به ما مي‌گويد منشين و برو
و به من مي‌گويد بنشين بنويس
امشب از عالم عشق باز مهمان دارم
در دل تيره شب
در دل خسته من
باز هم مهماني‌ست
چون هوا باراني‌ست​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #28

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

ذهن ما...

ذهن ما باغچه است
گل در آن بايد كاشت
و نكاري گل من
علف هرز در آن مي رويد
زحمت كاشتن يك گل سرخ كمتر از زحمت برداشتن هرزگي آن علف است.​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #29

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

ضرب المثل های دور ریختنی!

... ما در ادبيات روزمره ضرب المثل هايي را مرتبا تكرار مي كنيم و مورد استفاده قرار مي دهيم كه هيچ كدام به تنهايي كارايي خود را ندارند بلكه با دستاوردها و يافته هاي دانش امروز در مورد امكان و ظرفيت رشد و خلاقيت و تربيت پذيري انسان نيز منافات دارد و در واقع اينگونه ضرب المثل ها ارزش ها و پارادايم هاي ضد رشد و اصلاح و توسعه منابع انساني امروز هستند از اينرو در صدد اين امر برآمديم تا در طوفان هاي ذهني كه در جلسان عمومي و آموزشي و سمينارهاي مديريتي برگزار مي كنيم تعدادي از آنها را شناسايي و تحت عنوان ضرب المثل هاي دور ريختني و تاريخ گذشته از باغچه فرهنگي ذهن جامعه خارج كنيم .تا اين لحظه ليست مختصري از آنها بشرح زير است:


-خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شود
-تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است
-اصل بد نکو نگردد چونكه بنيادش بد است
-تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر
-نرود ميخ آهنين در سنگ
-گليم بخت كسي را بافتند سياه به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد.
-هنر نزد ايرانيان است و بس
-اگر شريك خوب بود خدا براي خودش انتخاب مي كرد
-با يك گل بهار نمي شود
-يك دست صدا ندارد
-آب كه از سر گذشت چه يك ني چه صد ني
-چو فردا شود فكر فردا كنيم
-هرآنكس كه دندان دهد نان دهد
-ترك عادت موجب مرض است
-هركسي را بهر كاري ساختند
-كار هر بز نيست خرمن كوفتن -گاو نر مي خواهد مرد كهن

اما جالب اين است كه در مقابل مفاهيم سنتي مثل يك گل بهار نمي شود و يا يك دست صدا ندارد، چرا براي مقابله با آنها به ياد پيام هاي زيباي مولانا و سعدي و ديگران نمي افتيم مثلا حضرت مولانا مي گويد:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آيد
تو يكي نه اي هزاري تو چراغ خود برافروز

و يا اين شعر زيبا كه :
تو برگ به آب انداز كوچك مشمار آنرا
شايد كه نجات افتد زنبور غريقي را

يا سعدي كه به زيبايي سراييده است
طريق باديه رفتن به از نشستن باطل
كه گر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم

يا اين پيام مثبت و زيبا كه مي گويد " به جاي لعنت كردن بر تاريكي ، شمعي روشن كنيد".

"از نوشته های مهندس کاشانی"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #30

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

یا علی...

نامتان عالی و اعلا یا علی
نامتان نور دل ما، یاعلی

حیف باشد بردن نام شما
گر نباشد شعر زیبا، یاعلی

نامتان رنگین کمان دشت عشق
نامتان خورشید و دریا یا علی

من چه گویم مثنوی ها گفته اند
گفتنی نا گفتنی ها، یاعلی

بهر یاری در کویر و کوره راه
می برم نام شما را، یاعلی

قدرت بازو و زانوی همه
هر که خواهد خیزد از جا، یاعلی

عارفان را، عاشقان را، می کِشید
در پی جانانه بالا، یاعلی

زاهدان را در عبادت می برید
در مسیر زهد و تقوا، یاعلی

پهلوانان را به همت می دهید
زور بازو خلق والا، یاعلی

لوطیان سرمشقشان درس شماست
در سخاوت در مدارا، یاعلی

حاکمان را در عدالت رهنما
گر بود قلبی پذیرا، یاعلی

در صفای باطن ایرانیان
نقش بسته مهر مولا، یاعلی

سالک سرمست و بیدار شما
میرود راه شما را، یاعلی

هر که را مهر شما در دل بود
نورتان دارد به سیما، یاعلی

ما اطاعت پیشه خود کرده ایم
در عبور از دور دنیا، یاعلی

از شفاعت هم بگیرید عاقبت
دستمان روز مبادا یا علی

سالک از شور شما شعر آفرید
این جسارت را ببخشا، یاعلی​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #31

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

لحظه ها

من پر از شعرم، پرم از شعر ناب
من پر از نورم، پرم از آفتاب
من پر از مهرم، پر از آيينه ام
عشق مي كارد كسي در سينه ام

من پرم از ابر، شبنم چشمه سار
من پر از باران، پرم از آبشار
من پر از باغم، بهارم،بودنم
من پر از پويايي و پيمودنم

من پرم از رنگ و بوي اطلسي
من پرم از آرزوي هر كسي
من پرم از هاي هوي زندگي
من پرم، پر، من پر از آكندگي

من كويرم، من به خشكي زاده ام
دل به سوداي شقايق داده ام
من پرم از چشم، پر از ديدنم
من نسيم مژده روييدنم

من خود بادم، خود آزادي ام
من خود آبم، خود آبادي ام
لحظه اي دارم پر از دريا و موج
لحظه اي دارم پر از پرواز و اوج

لحظه اي دارم پر از غوغاي رود
لحظه اي دارم پر از شعر و سرود
لحظه اي دارم پر از فرزانگي
لحظه اي دارم پر از ديوانگي

لحظه اي دارم شرابي، شوخ، شاد
لحظه اي دارم كه دور از من مباد
لحظه اي كه آرزوي لحظه هاست
لحظه اي كه هر چه مي بينم خداست

لحظه اي كه من رها هستم ز "من"
من جدايم از "تن" و از "خويشتن"
اين تويي، اين "من"ضميري بيش نيست
"من"در اينجا جلوه اي از خويش نيست

با دل سودايي سر گشته ام
من به دنبال خدا مي گشته ام
در زمين، در آسمان، در كهكشان
ليك او نزديك تر از جسم و جان

او به هر فصلي خودش را مي نمود
او به دست خود افق را مي گشود
او به ما از نور خود تابيده است
عطر خود را بين ما پاشيده است

او بهار آورد بعد از فصل سرد
او نشاط آورد بعد از رنج و درد
سبزه و گل را به ما تقديم كرد
عشق را در بين ما تقسيم كرد

در خلوص و خلوت پنهاني ام
من پر از موسيقي روحاني ام
اي خداي لحظه هاي دلپذير
شادي اين لحظه را از ما مگير

مي شود "سالك" به بالا پر گشود
در بهار از ساحل زاينده رود

"مجتبي كاشاني"​
 
  • شروع کننده موضوع
  • #32

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

خاک ما تشنه باریدن ماست

گل آن گلدانيم
سرو آن سامانيم
كه در او ريشه ي ماست
ما غريبيم در اين آبادي
چند گاهيست كه از راه دراز
به تماشاي نسيم آمده ايم
به تماشاي كويري كه
ز همت سبز است
ز تكاپو سرشار
و ز انديشه
بها ر
ما غريبيم در اين آبادي
دل ما اينجا نيست
دل ما آنجاييست
كه در او ريشه ي ماست
راستي؟
ما به چه كار آمده ايم؟
پي بيداري
شبنم
نور
پي پر بار شدن
باريدن
پي خورشيد شدن
تابيدن
پي آبادي و ويراني خويش
پي آزادي زنداني خويش
پي سامان پريشاني خويش
پي جبران پشيماني خويش
ما غريبيم در اين آبادي
ما اسيريم در اين آبادي
جاي ما اينجا نيست
جاي ما آنجائيست
كه در او ريشه ي ماست
باز بايد برويم باز كاشانه ي خود را
بايد آباد كنيم
خاك ما تشنه ي باريدن ماست
ما سزاوار تقلاي خوديم
رستگاري صدفي نيست
كه آن را موجي
بكشد تا ساحل
و در او مرواريدي باشد
غلطان
ناياب
هيچ صياد زبردستي نيز
باز بي تور و تقلا حتي
ماهي كوچكي از دريايي صيد نكرد
ما سزاوار تقلاي خوديم
هر چه ويراني از تيشه ي ماست
رستگاري
شادي
آبرو
آبادي
آرزو
آزادي
همه از رويش انديشه ي ماست
باز بايد برويم.........
خاك ما تشنه ي باريدن ماست

مجتبي كاشاني
يوكوهاما –ژاپن 1371.9.23
 

Natanaiel

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
مدال المپیاد
از بچه های المپیاد ادبیات بودم ولی...
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

فوق العاده بود
خالق عشق نگهدار شما
 
  • شروع کننده موضوع
  • #34

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

تصویر عشق

اي‌ كه‌ مي‌پرسي‌ نشان‌ عشق‌ چيست،‌ عشق‌ چيزي‌ جز ظهور مهر نيست‌

عشق‌ يعني‌ مهر بي‌اما، عشق‌ يعني‌ رفتن‌ با پاي‌ سر

عشق‌ يعني‌ دل‌ تپيدن‌ بهر دوست،‌ عشق‌ يعني‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌

عشق‌ يعني‌ مستي‌ از چشمان‌ او، بي‌لب‌ و بي‌جرعه، بي‌مي، بي‌سبو

عشق‌ يعني‌ عاشق‌ بي‌زحمتي،‌ عشق‌ يعني‌ بوسه‌ بي‌شهوتي‌

عشق‌ يار مهربان‌ زندگي،‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگي‌

عشق‌ يعني‌ دشت‌ گلكاري‌ شده،‌ در كويري‌ چشمه‌اي‌ جاري‌ شده‌

يك‌ شقايق‌ در ميان‌ دشت‌ خار، باور امكان‌ با يك‌ گل‌ بهار

در خزاني‌ برگ ريز و زرد و سخت،‌ عشق تاب‌ آخرين‌ برگ‌ درخت‌

عشق‌ يعني‌ روح‌ را آراستن‌، بي‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌

عشق‌ يعني‌ زشتي‌ زيبا شده،‌ عشق‌ يعني‌ گنگي‌ گويا شده‌

عشق‌ يعني‌ ترش‌ را شيرين‌ كني،‌ عشق‌ يعني‌ نيش‌ را نوشين‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ اينكه‌ انگوري‌ كني،‌ عشق‌ يعني‌ اينكه‌ زنبوري‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ مهرباني‌ درعمل،‌ خلق‌ كيفيت‌ به‌ كندوي‌ عسل‌

عشق، رنج‌ مهرباني‌ داشتن،‌ زخم‌ درك‌ آسماني‌ داشتن‌

عشق‌ يعني‌ گل‌ بجاي‌ خار باش،‌ پل‌ بجاي‌ اين‌ همه‌ ديوار باش‌

عشق‌ يعني‌ يك‌ نگاه‌ آشنا، ديدن‌ افتادگان‌ زير پا

زيرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن،‌ بر لب‌ غمگين‌ تبسم‌ كاشتن‌

عشق، آزادي، رهايي، ايمني،‌ عشق، زيبايي، زلالي، روشني‌

عشق‌ يعني‌ تنگ‌ بي ‌ماهي‌ شده،‌ عشق‌ يعني‌ ماهي‌ راهي‌ شده‌

عشق‌ يعني‌ مرغهاي‌ خوش‌ نفس،‌ بردن‌ آنها به‌ بيرون‌ از قفس‌

عشق‌ يعني‌ برگ‌ روي‌ ساقه‌ها، عشق‌ يعني‌ گل‌ به‌ روي‌ شاخه‌ها

عشق‌ يعني‌ جنگل‌ دور از تبر، دوري‌ سرسبزي‌ از خوف‌ و خطر

آسمان‌ آبي‌ دور از غبار، چشمك‌ يك‌ اختر دنباله‌دار

عشق‌ يعني‌ از بديها اجتناب،‌ بردن‌ پروانه‌ از لاي‌ كتاب‌

عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند، عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند

در ميان‌ اين‌ همه‌ غوغا و شر، عشق‌ يعني‌ كاهش‌ رنج‌ بشر

اي‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌

پورياي‌ عشق‌ باش‌ اي‌ پهلوان،‌ تكيه‌ كمتر كن‌ به‌ زور پهلوان‌

عشق‌ يعني‌ تشنه‌اي‌ خود نيز اگر، واگذاري‌ آب‌ را بر تشنه‌تر

عشق‌ يعني‌ ساقي‌ كوثر شدن،‌ بي‌پر و بي‌پيكر و بي‌ سرشدن‌

نيمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش،‌ در به‌ در انبان‌ خرما روي‌ دوش‌

عشق‌ يعني‌ خدمت‌ بي‌منتي،‌ عشق‌ يعني‌ طاعت‌ بي‌جنتي‌

گاه‌ بر بي‌احترامي‌ احترام‌، بخشش‌ و مردي‌ به‌ جاي‌ انتقام‌

عشق‌ را ديدي‌ خودت‌ را خاك‌ كن،‌ سينه‌ات‌ را در حضورش‌ چاك‌ كن‌

عشق‌ آمد خويش‌ را گم‌ كن‌ عزيز، قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ كن‌ عزيز

عشق‌ يعني‌ مشكلي‌ آسان‌ كني،‌ دردي‌ از درمانده‌اي‌ درمان‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ خويشتن‌ را گم‌ كني،‌ عشق‌ يعني‌ خويش‌ را گندم‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ خويشتن‌ را نان‌ كني،‌ مهرباني‌ را چنين‌ ارزان‌ كني‌

عشق‌ يعني‌ نان‌ ده‌ و از دين‌ مپرس،‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئين‌ مپرس‌

هركسي‌ او را خدايش‌ جان‌ دهد، آدمي‌ بايد كه‌ او را نان‌ دهد

در تنور عاشقي‌ سردي‌ مكن،‌ در مقام‌ عشق‌ نامردي‌ مكن‌

لاف‌ مردي‌ مي‌زني‌ مردانه‌ باش،‌ در مسير عاشقي‌ افسانه‌ باش‌

دين‌ نداري‌ مردي‌ آزاده‌ شو، هر چه‌ بالا مي‌روي‌ افتاده‌ شو

در پناه‌ دين‌ دكان داري‌ مكن،‌ چون‌ به‌ خلوت‌ مي‌روي‌ كاري‌ مكن‌

جام‌ انگوري‌ و سرمستي‌ بنوش‌، جامه‌ تقوي‌ به‌ تردستي‌ مپوش‌

عشق‌ يعني‌ ظاهر باطن‌نما، باطني‌ آكنده‌ از نور خدا

عشق‌ يعني‌ عارف‌ بي‌خرقه‌اي‌، عشق‌ يعني‌ بنده‌ بي‌فرقه‌اي‌

عشق‌ يعني‌ آن‌ چنان‌ در نيستي،‌ تا كه‌ معشوقت‌ نداند كيستي‌

عشق‌ باباطاهر عريان‌ شده،‌ در دوبيتي‌هاي‌ خود پنهان‌ شده‌

عاشقي‌ يعني‌ دوبيتي‌هاي‌ او، مختصر، ساده، ولي‌ پر هاي‌ و هو

عشق‌ يعني‌ جسم‌ روحاني‌ شده،‌ قلب‌ خورشيدي‌ نوراني‌ شده‌

عشق‌ يعني‌ ذهن‌ زيبا آفرين،‌ آسماني‌ كردن‌ روي‌ زمين‌

هر كه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد، وارد يك‌ راه‌ بي‌ بن‌بست‌ شد

هر كجا عشق‌ آيد و ساكن‌ شود، هر چه‌ ناممكن‌ بود ممكن‌ شود

در جهان‌ هر كار خوب‌ و ماندني‌ است‌، ردپاي‌ عشق‌ در او ديدني‌ست‌

«سالك» آري‌ عشق‌ رمزي‌ در دل‌ست،‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ كاري‌ مشكل‌ست‌

عشق‌ يعني‌ شور هستي‌ در كلام،‌ عشق‌ يعني‌ شعر، مستي،‌ والسلام‌

‌مجتبي‌ كاشاني‌ - «سالك»​
 

f.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,086
امتیاز
435
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
شيمي
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

شعر هاي قشنگي دارن
ممنون
 

hamoon

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ایی2
شهر
اصفهان
دانشگاه
MIT:masachusets institiute of technology
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

خیلی قشنگ بود حتما چند تا از شعراشونو حفظ میکنم من زیاد درباره ی این شاعر ارزشمند نمیدونستم ممنون سعی میکنم ایشان را به بقیه هم بشناسونم.
 

Saam

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
-2
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
مدال المپیاد
برای المپیاد زیست می خونم
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

قشنگ بود,همه هم اینو گفتن اما نمی دونم چرا بهت +ندادن
+1
 
  • شروع کننده موضوع
  • #38

salary

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
331
امتیاز
466
پاسخ : شعرهای مجتبی کاشانی - مدرسه عشق

آخرین برگ

ريشه دارم در خاك كهنم
پرچم عشق است حرفم
سخنم
جنس آتش دارد پيرهنم
باد مي آيد باد
مي فزايد بر افروختنم
بايد مي آيد، باد
مي نوازد او موسيقي پاييزي را
برگ ها را مي رقصاند، مي لرزاند
باد مي تازد با موسيقي خشم
مي زند شلاق بر جان و تنم
من مي ريزم ليك
من نمي افتم ليك
بسته بر عشق دل خويشتنم
هم اگر بايد ريخت
هم اگر بايد رفت
هم اگر مي روبد باد از وطنم
آخرين تن به خزان داده باغ
آخرين سبز در افتاده به مرگ
آخرين برگ منم
منم.​
 

mehrnaz 2613

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مجتبی کاشانی

كاشاني، شاعري است كه مي توان او را در عين لمس واقعيت تلخ مثبت انديش دانست، شاعري است كه در فضاي شعري سپهري تنفس مي

كند و بر آن است تا در كشش هاي صرفاً عاشقانه نپوسد و توصيه سهراب را كه شاعران وارث آب وخــرد و روشني اند را جامه عمل بپوشاند و

افق از لاي شعرش سرك بكشد، سخنش از طلوع فرداها باشد و شاعر آب و گل آينه باشد.

مجتبی کاشانی در سال ۱۳۲۷ در خانواده‌ای معمولی در مشهد به دنیا آمد.

پس از اخذ دیپلم جهت ادامه تحصیل در رشته اقتصاد وارد دانشگاه شیراز شد.

و در سال ۱۳۵۶ فوق لیسانس خود را از مرکز مطالعات مدیریت وابسته به

دانشگاه هاروارد دریافت نمود.

و در سالهای ۱۳۵۶و ۱۳۶۷و ۱۳۶۹، به ترتیب دوره‌های مدیریت صنعتی،

مهندسی صنایع و کنترل کیفیت فراگیر را در ‍ژاپن گذراند .

حس نوع دوستی و عدالت خواهی از مواردی بوده که همیشه او را تحت تاثیر

قرار میداده و این را در همه آثارش می‌توان مشاهده نمود .

مجتبی کاشانی متخلص به سالک از جمله افرادی بود که برای

بلوغ فرهنگ مدیریت در ایران تلاش فراوان کرد.

درگذشت:غروب پاییـزی 23 آذرماه 1383

"روحش شاد"
 

mehrnaz 2613

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
80
امتیاز
268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
پاسخ : مجتبی کاشانـــی...

دیروز، سبز

امروز، قهوه ای

فردا به رنگِ زرد

روزی دگر به رنگِ فراموشی، نیـــستی

اینست سرگذشتِ پُر از رنگ و نقشِ برگ

در روزهایِ مرگ

"مجتبی کاشانی"​
 
بالا