قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
لبت نــــه گــــوید و پیداست مـی‌گــــوید دلــــت آری
که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری ...
محمدعلی بهمنی ...
 
از عکس تو و بغض همین قدر بگویم
دردا که چه شب ها،که چه شب ها،که چه شب ها

×شاعرشو پیدا نکردم متاسفانه ؟-:
 

دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است،
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است،
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.

خیام​
 
بی رخِ جان پرورِ جانان مرا از جان چه حظ
از چنان جانی که باشد بی رخِ جانان چه حظ
وحشی بافقی​
 
هنوز از من روز تولدم را می پرسی ؟
پس آنچه را که نمی دانی ، بنویس
روزی که عاشقم شدی ، روز تولد من است .

"نزار قبانی"
 
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست؟
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز
بر من افتد،چه عذاب و ستمی ست!
دردم این نیست ولی
دردم اینست که من بی تو دگر
از جهان دور و بی خویشتنم
پوپکم! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از این جا که منم...


(اخوان ثالث)
 
گویند ترا بهشت با حور خوشست
من میگویم آب انگور خوشست
این نقد بگیر و دست از نسیه بشوی
که آواز دهل شنیدن از دور خوشست
خیام
 
بگو بناست بیایی، بگو ..دروغ بگو!

به وعده های بعیدت دلم خوش است هنوز

سمیه محمدیان

 
واعظی پُرسید از فرزند خویش

هیچ می دانی مُسلمانی به چیست ؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق

هم عبادت ، هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهر ما

یک مُسلمان هست آن هم ارمنیست! (به قول کتاب عربی پس شد آنچه شد!)

(از بانو پروین اعتصامی )
 
گفت:آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت:در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
می بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
باید حد زند مردم هشیار مست را
گفت:هشیاری بیار اینجا کسی هوشیار نیست
پروین اعتصامی
من پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم
تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم
مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم
کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم
تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم
فاضل نظری
یکی از بچه های کلاسمون هی شعراشو میخوند من هم حفظ شدم با اینکه خوشم نمیاد!
ولی واقعا اولی رو قبول دارم که زیباست
 
آخرین ویرایش:
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را
 
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
....
در رفتن جان از بدن گویند هر گونه سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
 
آن یکی الله می‌گفتی شبی
تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیک کو
می‌نیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله می‌زنی با روی سخت
او شکسته‌دل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خضر را در خضر
گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای
چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای
گفت لبیکم نمی‌آید جواب
زان همی‌ترسم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست

مثنوی - دفتر سوم
 
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است
انگشت وزیر یا سر سلطانی است
خیام
 
آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است تفسیر حرف اول تفسیر حرف دوم
حافظ+ناصر فیض
 
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
 
همین که حوصله شعر خواندنی داریم

غنیمت است در این روزگار بی برکت...

مهدی نوری​
 
Back
بالا