قشنگ‌ترین بیت‌هایی که شنیدید

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع radiowavefm
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
چه می گویم دوباره بر مزار آرزوهایم
و باران همچنان می بارد
و من بر قسم هایم که ناگه تیره می گردد شبانم
ولی شادم به صبح آشنایم هنوزم من سپهداری دلیرم
ولیکن کو همان یار و رفیقم
و حالا از تو می پرسم که در خواب است یا بیداری مطلق که دشوار است بر من این فراق و این سکوت آتشینم نگو تنهای تنهایم نگو تنهای تنهایم ..
که من شیدای شیدایم حباب آخرینم جست
و من اندر گریبانم ولی من همچنان شادم ز آهنگ شبانگاهم امیدم همچنان سبز است و می روید ز افکارم نگو تنهای تنهایم...
 
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر می شکنیم باز نمک ها دارد …

“علی شهابی”
 
به جان و سر که نگردانم از وصال تو روی

و گر هزار ملامت رسد به جان و سرم

مرا مگوی که سعدی چرا پریشانی

خیال روی تو بر می‌کند به یک دگرم

شیخ اجل سعدی فرای زبان ها
 
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
 
چشممان خورد به هم صاعقه زد پلکم سوخت
 
آن کس که تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
 
اگه مسلمونی به ریشه
چرا قیمت بز کمتر از میشه...
 
فرق است میان آن‌که یارش در بر

با آن‌که دو چشم انتظارش بر در...

سعدی.
 
چرا از دوست داشتنم با تو حرفی نزنم / که از این آتش درد داره میسوزه تنم
 
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
 
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فروریخت
ویرانه دل ماست که با هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگربار فروریخت
 
فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت

که شکیب دل من دامن فریاد گرفت

آن که آیینه ی صبح و قدح لاله شکست

خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت

آه از شوخی چشم تو که خونریزِ فلک

دید این شیوه ی مردم کُشی و یاد گرفت

منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی

که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت

شعرم از ناله ی عشّاق غم انگیزتر است

داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت

سایه! ما کشته ی عشقیم ، که این شیرین کار

مصلحت را مدد از تیشه ی فرهاد گرفت

هوشنگ ابتهاج
 

باران که شدی مپرس این خانه ی کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست


کلّ شعرش قشنگه

کاملش اینجا
 
سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم

عبوس زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه دردی کشان خوش خویم

شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست

کشید در خم چوگان خویش چون گویم

گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید

کدام در بزنم چاره از کجا جویم

مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی

چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم

تو خانقاه و خرابات در میانه مبین

خدا گواه که هر جا که هست با اویم

غبار راه طلب کیمیای بهروزیست

غلام دولت آن خاک عنبرین بویم

ز شوق نرگس مست بلندبالایی

چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم

بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک

غبار زرق به فیض قدح فروشویم


حضرت حافظ
 
من بریدم دل ز تو؛
اما خدایی جان من،
سر به بالین مینهی، دردی نداری در دلت؟

#محمد_علوی‌زاده
 
جای مردان سیاست بنشانیم درخت تا هوا تازه شود
مقداری...

ولی تو فکر اینم چه کلمه های دیگه ای هم می شه جای "مردان سیاست" بزاریم.
مثل درس های عمومی فقط بخش اول و آخرش خرابه وگرنه بقیش خیلی خوبه.
یا "شاعران نقطه چین"
 
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
شهریارا غزلت خوانده غزالی زیبا
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
شهریار
(:
 
Back
بالا