من اون موقع خواب بودم چون خواب رو به هر چيزي ترجيح ميدم. بابام نتيجه ها رو ديد و من قبول شده بودم. مي خواست من رو اذيت كنه من رو بيدار كرد گفت بلند شو قبول نشدي!! من هم گفتم فداي سرم و دوباره گرفتم خوابيدم.
والله من خودم میدونستم قبول میشم به خانواده هم همین که آزمون رو دادم اومدم بیرون گفتم قبول میشم بابام هم گفت میدونم نرفتم سایت رو هم ببینم دوستان تماس گرفتن تبریک گفتن
من تو حرم امام رضا بودم ک دوستم زنگید گفت نتیجه ها اومدن بعد فورا رفتیم بیرون ک برم هتل رمزمو بش بدم ولی از شانس بدمون تاکسی گیر نمیومد.دگ من و مامانم در حالی ک هر دومون گریه میکردیم ب طرف هتل دویدیم من تو راه هی یا امام رضا میگفتم و...اصلا یه وضعی بودا...خلاصه رسیدیم و منم رمزمو دادم ب دوستم واسم نتیجمو نگا کرد وقتی گفت قبولیدی دوباره با مامانم زدیم زیر گریه ولی اون شب خیلی شب خوبی بود...
مدیر به بابام زنگ زده بود و بهش گفته بود که من قبول شدم و اینا .
ولی بابای ما فک کرده بود مدیرمون بهش گفته برید تو سایت و ببینین من قبول شدم یا نه. [-( [-( [-(
ما هم تا 15 شهریور از هیچی خبر نداشتیم.
ولی در کل خیلی خوشحال شدم.
من داشتم با دوستم می حرفیدم! زن داییم زنگید به گوشی مامانم! گفت قبول شدی :) منم جیغ و داد !!!! دوستم یادم رفت! بدبخت پشت گوشی پرپر زده بود :) خلاصه رفتم مامانم رو بیدار کردم،(نمیدونم با این همه سر و صدا که کردم چرا بیدار نشده بود!!!! )
حالا بیدار شده میگم ماماااااااااااااااااااااااااان قبول شدم! میگه خوب که چی؟ حالا هم انقدر شلوغ نکن من خسته ام ! نمیذارین آدم بخوابه درست و حسابی!!!!!
اینم قیافه من:
منم به زور رفتم سر جلسه
آخه راهنمایی نمونه بودم(اون موقع قوچان راهنمایی تیزهوشان نداش اما نمونش همین الانشم زده رو دست تیزهوشان ینی 5 ستارس B-))
اونجا خیلی بهمون سخ میگرفتن بیشتر روزا از صب تا ساعت6 مدرسه بودیم
دیگه از هرچی نمونه و تیزهوشان بود زده شده بودم
به خاطر همین وقتیم که فهمیدم قبول شدم فقط بابامو خواهرم خوشحالیدن!
من که وقتی صفحه سایت باز شد دیدم خیلی استرس دارم اومدم بیرون ...
بعد خواهرم رفت ...
یهو داد زد خاک برسرت قبول نشدی
منم با عجله دویدم تو اتاق ...
یهو دیدم صدای دست و جیغ و اینا میاد ...
بعد دیدم قبول شدم
گریه ام گرفته بود
اشک شوق بود
اون روز نحس که ای کاش هیچ وقت نبود...موقعی بود که داشتم تو اینترنت میگشتم بعد رفتم تو سایت دیدم قبول شدم...
بقیه دیدن که دارم گریه میکنم!
اما گریه من از شوق قبول شدن توی این خجسته مکان(!)نبود...
کلاس فوتبال ثبت نام کرده بودم با دوستم داشتیم زیر آفتاب داغ فوتبال میزدیم
بعدش که تموم شد داشتم از خستگی میمردم، حتی حال راه رفتن هم نداشتم
مامان دوستم اومد گفت هردوتامون قبول شدیم
منم که دیگه خستگی و اینا یادم رفته بود از خوشحالی، از باشگاه تا خونمون یه ربع دویدم
خب خوشحال بودم دیگه
مرحله اول رو دوستم بهم خبر داد که تو سایت اعلام کردن ساعت 9 شب بود از خونه هر کاری می کردم به سایت وصل نمی شد و خواهرم رو محبور کردم تا باهام بیاد تا کافی نت تا من نتیجه رو ببینم
مرحله دوم رو هم بازم همین دوستم خبر داد منتها این دفعه اون قبول نشد منم که تازه از خواب بیدار شده بودم(ساعت 11) با این قیافه ( رفتم کافی نت با مامانم ( (
تو راه یکی بهم گفت می خوای بادت رو خالی کنم ؟؟؟؟؟؟؟
منم چون شدیدن خوشحال بودم اصن بهش محل ندادم و یه راس اومدم خونه تا به بابام خبر بدم
مرحله اول قبولی اول راهنمایی رفتیم مدرسه تو مدرسه یه زمزمه هایی بود که نتایج اومده بعدش فهمیدیم گروهمون قبول شدیم به جز بهترین دوستم. خیلی ناراحت شدیم ولی یه روز مونده به مرحله دوم دوباره نتایج اعلام شده بود و اونم قبول شده بووود!
من همکار بابام به بابام مسیج داد (مسیج رو حفظم!) : نتایج تیزهوشان اعلام شد< تبریک میگم!
بعد بابام اومد گفت بیا این مسیج رو بخون . گوشی رو پرت کردم هوا! (قبول شدن اول راهنمایی مرحله دوم)
ورودی دبیرستانم به سلامتی آزمون حذف شد! سرمون پایین انداختیم رفتیم دبیرستان!