- شروع کننده موضوع
- #21
salary
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 331
- امتیاز
- 466
پاسخ : خنده بر هر درد بی درمان دواست
لطیفه های اینترنتی 1
ایست بازرسی
غضنفر با دوست دخترش تو ماشین بودن میبینه جلوتر ایست بازرسیه! قبل از ایست بازرسی به دوست دخترش میگه: تو از ماشین پیاده شو، بعد از ایست بازرسی بگو مستقیم تجریش که من دوباره سوارت کنم. بعد از ایست بازرسی دختره یادش میره بگه تجریش، میگه: ونک! غضنفر هم میگه: شرمنده!
صندلی
معلم فلسفه یک صندلی می ذاره وسط کلاس و به شاگردانش میگه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد! یکی از شاگردان دو کلمه می نویسه و ورقه شو میذاره رو میزش. بعد از اینکه معلم ورقه ها را تصحیح می کنه اون بهترین نمره رو می گیره! می دونید چی نوشته بوده؟ نوشته بود: کدوم صندلی؟
سر و پا
اولی: من وقتی روی سرم می ایستم، خون توی سرم جمع می شه، ولی وقتی روی پاهام می ایستم، خون توی پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا این جوریه؟ دومی: خوب معلومه دیگه، چون پاهات مثل کلهات تو خالی نیستند!
یه دسته چوب
یارو داشته میمرده، بچه هاشو جمع میکنه تا طبق معمول نصحیتشون کنه و جملههای گهربار به یادگار بذاره. تا بچههاش نشستن یه دسته چوب از زیر تشکش بیرون آورد و گفت: ببنین بچهها! شماها مثل این یه دسته چوب هستین. بعد دسته چوب رو داد دست اولی و گفت: ببین میشکنه؟ اول خیلی راحت همه رو یه جا شکوند! باباهه شاکی شد و گفت: پاشین برین گم شین. شماها لیاقت ندارین نصیحتتون کنم!
نردبان
یارو می خواسته از همسایه شون نردبون قرض بگیره. با خودش فکر می کنه، می گه: الان اگه برم بگم نردبونتون رو بدین، شاید همسایه بگه نردبون ما کوتاهه، یا بگه نردبون ما شکسته، یا بگه نردبون رو به یکی دیگه قرض دادیم. خلاصه میره دم خونه همسایه در میزنه، همسایه میاد دم در می گه: جانم؟ یارو میگه: برو بابا تو هم با این نردبونتون!
من آدم نیستم!
یه آدم هیز یه پری دریایی میبینه، بهش میگه: وااااای، زن من میشی؟ پری میگه: آخه من که آدم نیستم! یارو میگه: فکر کردی من هستم؟!
کاروان
به یارو میگن: با کاروان یه جمله بساز. یارو میگه: توی حمام هیچوقت دوش کاروان رو نمیکنه.
مردونه
یارو میره جوراب بخره، فروشنده بهش میگه: مردونه؟ یارو دست میده، میگه: مردونه!
پشت سر نون نداره
یارو تو صف نونوایی وایساده بود. نانوا بهش گفت: هر کی اومد پشت سرت، بگو نمونه. نون گیرش نمیاد. یارو هر کی اومد بهش گفت: بیا جلو من وایسا. پشت سر من نون گیرت نمیاد.
شوهر دادن
به غضنفر میگن: دخترت رو به کی دادی ؟ میگه : غریب نیست. به دامادم.
هیز بازی
یارو توی خیابون زل زده بوده به یه دختره، یه پیرمردی بهش میگه: مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟ طرف میگه: چرا، ولی به این خوشگلی نیستند!!
سبقت مجاز
با موتور داشته میرفت که یه بنز ازش سبقت گرفت. بعد موتوریه هی سبقت گرفت و هی بر می گشت پشت بنز و همش برای بنز دست تکون داد. هر چی بنز سرعتش رو بالا برد باز هم موتوریه ازش سبقت گرفت. بنزیه شاکی شد که چطوریه موتور ازش سبقت میگیره؟ توی جاده زد کنار و موتوریه اومد بهش گفت: هی آقا! کش شلوارم به آینه بغل ماشینت گیر کرده. چرا هرچی بال بال میزنم نگه نمی داری؟
گلهای همسایه
پدر: پسرم این گلها را از کجا آوردی؟ پسر: از خونه همسایه. پدر: اون میدونه که تو گلهاشونو چیدی؟ پسر: پس چی که میدونه، تا همین پشت در خونه دنبالم دوید!
عمه نقرهای
زن: این یکدست قاشق و چنگالی که عمه ات به ما کادوی عروسی داده، حتما ازجنس نقره نیست. مرد: مگه تو نقره شناسی؟ زن: نقرهشناس نیستم، ولی عمه ات رو خوب میشناسم.
شوهر مرده
دو شوهر قبلی زن مرده بودن و شوهر سومش هم رو به مرگ بود. حسابی گریه میکرد و میگفت: کجا میری؟ منو به کی میسپاری؟ مرد گفت: به چهارمی
خبر مرگ
ملانصرالدین به یكی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟ دوستش گفت: نه! علت مرگش چه بود؟ ملا گفت: علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!
لوبیا
به یکی ميگن با لوبيا جمله بساز، ميگه: كوچولو بیا!
دونت شوت
يه جشنواره شكار بوده تو جنگل های آمازون. يه آمريكاييه بوده، يه انگليسيه با يه غضنفر. آمريكاييه ميره چند تا خرگوش و گوزن ميزنه، انگليسيه هم ميره چند تا آهو و خرگوش و يه چند تا حيوون ديگه ميزنه. نوبت یکی از هموطنهای ما ميرسه، ميره دو تا خرگوش مياره، بهش ميگن: چی شد، فقط همين دو تا رو زدي؟! ميگه: نه، والله من چند تا دونتشوت هم زدم اما خيلی بزرگ بودن نتونستم بيارمشون . ميگن : دونشوت ديگه چيه؟ اين چه نوع حيوونيه؟! ميگه: والله منم نميدونم، امايه حيوونايی وايساده بودن هی اينجوری ميكردن: DON'T SHOOT! DON'T SHOOT!
آرزوی محال
یه بابایی چراغ علاالدين پيدا ميكنه، شروع ميكنه تميز كردنش كه يه دفعه غوله از توش در مياد و ميگه: من غول چراغم هر چی ميخوای آرزو كن تا برات برآورده كنم! این بابا هم ميگه: برو یه اتوبان چهار بانده برای شهرهای ما درست كن! غوله ميگه: بابا دمت گرم! سر جدت يه چيز ديگه بگو ! طرف يه كم فكر ميكنه، ميگه: باشه، بيا با زن بنده کمی صحبت کن این قدر مارو اذیت نکنه! يهو غوله شروع می كنه بند و بساطش رو جمع جور ميكنه كه بره، غضنفر بهش ميگه: هوي! كجا داری ميري؟! ميگه: قربونت! ميرم همون اتوبان ها رو درست كنم!
عجب خری
روزی یکی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت. ملانصرالدین گفت: خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست. از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن. همسایه گفت: شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند. ملا عصبانی شد و گفت: عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری.
عوضی
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید:کی بود؟ دختر گفت: شماره رو عوضی گرفته بود!
فقیر بیچاره
پسرک دوان دوان به خانه آمد و به مادرش گفت: مامان پنجاه تومن بهم بده تا به یه مرد فقیر بدم. مادر پنجاه تومان به پسرک داد و پرسید: حالا اون مرد فقیر کجاست؟ پسرک گفت: سرکوچه است. داره بستنی میفروشه.
آقاهه بخوره
توی یه تاکسی زنی با بچهاش و یه مرد تنها نشسته بودن. زن میخواست به بچهاش شکلات بده! هی میگفت: میخوری یا بدم این آقاهه بخوره؟ میخوری یا بدم این آقا بخوره؟ 5 دقیقه همین جوری گذشت . آخرش مرده شاکی شد و به بچه گفت: عزیزم تکلیف ما رو روشن کن. اگه میخوری من پیاده شم. سه تا کوچه از خونمون گذشته!
منبع: اینترنت
لطیفه های اینترنتی 1
ایست بازرسی
غضنفر با دوست دخترش تو ماشین بودن میبینه جلوتر ایست بازرسیه! قبل از ایست بازرسی به دوست دخترش میگه: تو از ماشین پیاده شو، بعد از ایست بازرسی بگو مستقیم تجریش که من دوباره سوارت کنم. بعد از ایست بازرسی دختره یادش میره بگه تجریش، میگه: ونک! غضنفر هم میگه: شرمنده!
صندلی
معلم فلسفه یک صندلی می ذاره وسط کلاس و به شاگردانش میگه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد! یکی از شاگردان دو کلمه می نویسه و ورقه شو میذاره رو میزش. بعد از اینکه معلم ورقه ها را تصحیح می کنه اون بهترین نمره رو می گیره! می دونید چی نوشته بوده؟ نوشته بود: کدوم صندلی؟
سر و پا
اولی: من وقتی روی سرم می ایستم، خون توی سرم جمع می شه، ولی وقتی روی پاهام می ایستم، خون توی پاهام جمع نمی شه، می دونی چرا این جوریه؟ دومی: خوب معلومه دیگه، چون پاهات مثل کلهات تو خالی نیستند!
یه دسته چوب
یارو داشته میمرده، بچه هاشو جمع میکنه تا طبق معمول نصحیتشون کنه و جملههای گهربار به یادگار بذاره. تا بچههاش نشستن یه دسته چوب از زیر تشکش بیرون آورد و گفت: ببنین بچهها! شماها مثل این یه دسته چوب هستین. بعد دسته چوب رو داد دست اولی و گفت: ببین میشکنه؟ اول خیلی راحت همه رو یه جا شکوند! باباهه شاکی شد و گفت: پاشین برین گم شین. شماها لیاقت ندارین نصیحتتون کنم!
نردبان
یارو می خواسته از همسایه شون نردبون قرض بگیره. با خودش فکر می کنه، می گه: الان اگه برم بگم نردبونتون رو بدین، شاید همسایه بگه نردبون ما کوتاهه، یا بگه نردبون ما شکسته، یا بگه نردبون رو به یکی دیگه قرض دادیم. خلاصه میره دم خونه همسایه در میزنه، همسایه میاد دم در می گه: جانم؟ یارو میگه: برو بابا تو هم با این نردبونتون!
من آدم نیستم!
یه آدم هیز یه پری دریایی میبینه، بهش میگه: وااااای، زن من میشی؟ پری میگه: آخه من که آدم نیستم! یارو میگه: فکر کردی من هستم؟!
کاروان
به یارو میگن: با کاروان یه جمله بساز. یارو میگه: توی حمام هیچوقت دوش کاروان رو نمیکنه.
مردونه
یارو میره جوراب بخره، فروشنده بهش میگه: مردونه؟ یارو دست میده، میگه: مردونه!
پشت سر نون نداره
یارو تو صف نونوایی وایساده بود. نانوا بهش گفت: هر کی اومد پشت سرت، بگو نمونه. نون گیرش نمیاد. یارو هر کی اومد بهش گفت: بیا جلو من وایسا. پشت سر من نون گیرت نمیاد.
شوهر دادن
به غضنفر میگن: دخترت رو به کی دادی ؟ میگه : غریب نیست. به دامادم.
هیز بازی
یارو توی خیابون زل زده بوده به یه دختره، یه پیرمردی بهش میگه: مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟ طرف میگه: چرا، ولی به این خوشگلی نیستند!!
سبقت مجاز
با موتور داشته میرفت که یه بنز ازش سبقت گرفت. بعد موتوریه هی سبقت گرفت و هی بر می گشت پشت بنز و همش برای بنز دست تکون داد. هر چی بنز سرعتش رو بالا برد باز هم موتوریه ازش سبقت گرفت. بنزیه شاکی شد که چطوریه موتور ازش سبقت میگیره؟ توی جاده زد کنار و موتوریه اومد بهش گفت: هی آقا! کش شلوارم به آینه بغل ماشینت گیر کرده. چرا هرچی بال بال میزنم نگه نمی داری؟
گلهای همسایه
پدر: پسرم این گلها را از کجا آوردی؟ پسر: از خونه همسایه. پدر: اون میدونه که تو گلهاشونو چیدی؟ پسر: پس چی که میدونه، تا همین پشت در خونه دنبالم دوید!
عمه نقرهای
زن: این یکدست قاشق و چنگالی که عمه ات به ما کادوی عروسی داده، حتما ازجنس نقره نیست. مرد: مگه تو نقره شناسی؟ زن: نقرهشناس نیستم، ولی عمه ات رو خوب میشناسم.
شوهر مرده
دو شوهر قبلی زن مرده بودن و شوهر سومش هم رو به مرگ بود. حسابی گریه میکرد و میگفت: کجا میری؟ منو به کی میسپاری؟ مرد گفت: به چهارمی
خبر مرگ
ملانصرالدین به یكی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟ دوستش گفت: نه! علت مرگش چه بود؟ ملا گفت: علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!
لوبیا
به یکی ميگن با لوبيا جمله بساز، ميگه: كوچولو بیا!
دونت شوت
يه جشنواره شكار بوده تو جنگل های آمازون. يه آمريكاييه بوده، يه انگليسيه با يه غضنفر. آمريكاييه ميره چند تا خرگوش و گوزن ميزنه، انگليسيه هم ميره چند تا آهو و خرگوش و يه چند تا حيوون ديگه ميزنه. نوبت یکی از هموطنهای ما ميرسه، ميره دو تا خرگوش مياره، بهش ميگن: چی شد، فقط همين دو تا رو زدي؟! ميگه: نه، والله من چند تا دونتشوت هم زدم اما خيلی بزرگ بودن نتونستم بيارمشون . ميگن : دونشوت ديگه چيه؟ اين چه نوع حيوونيه؟! ميگه: والله منم نميدونم، امايه حيوونايی وايساده بودن هی اينجوری ميكردن: DON'T SHOOT! DON'T SHOOT!
آرزوی محال
یه بابایی چراغ علاالدين پيدا ميكنه، شروع ميكنه تميز كردنش كه يه دفعه غوله از توش در مياد و ميگه: من غول چراغم هر چی ميخوای آرزو كن تا برات برآورده كنم! این بابا هم ميگه: برو یه اتوبان چهار بانده برای شهرهای ما درست كن! غوله ميگه: بابا دمت گرم! سر جدت يه چيز ديگه بگو ! طرف يه كم فكر ميكنه، ميگه: باشه، بيا با زن بنده کمی صحبت کن این قدر مارو اذیت نکنه! يهو غوله شروع می كنه بند و بساطش رو جمع جور ميكنه كه بره، غضنفر بهش ميگه: هوي! كجا داری ميري؟! ميگه: قربونت! ميرم همون اتوبان ها رو درست كنم!
عجب خری
روزی یکی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت. ملانصرالدین گفت: خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست. از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن. همسایه گفت: شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند. ملا عصبانی شد و گفت: عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری.
عوضی
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید:کی بود؟ دختر گفت: شماره رو عوضی گرفته بود!
فقیر بیچاره
پسرک دوان دوان به خانه آمد و به مادرش گفت: مامان پنجاه تومن بهم بده تا به یه مرد فقیر بدم. مادر پنجاه تومان به پسرک داد و پرسید: حالا اون مرد فقیر کجاست؟ پسرک گفت: سرکوچه است. داره بستنی میفروشه.
آقاهه بخوره
توی یه تاکسی زنی با بچهاش و یه مرد تنها نشسته بودن. زن میخواست به بچهاش شکلات بده! هی میگفت: میخوری یا بدم این آقاهه بخوره؟ میخوری یا بدم این آقا بخوره؟ 5 دقیقه همین جوری گذشت . آخرش مرده شاکی شد و به بچه گفت: عزیزم تکلیف ما رو روشن کن. اگه میخوری من پیاده شم. سه تا کوچه از خونمون گذشته!
منبع: اینترنت