پاسخ : حقیقت، مطلق یا نسبی؟
خب تو این بحثا
یسری سوالات مطرح میشه معمولا ؛ که خوبه بپرسم بعضی هاشو فکر کنم و
بررسی شون کنیم حالا که بحثش شده ؟!
_ _ _
یک دستهی چهارم هم وجود داره که بیان میکنن اگرچه واقعیت داره که نمیشه حقیقت داشتن هیچچیزی رو به طوری ذاتی و قطعی تعیین کرد، حقیقت نداشتنش رو میشه اثبات کرد [ابطال کردن - از راه آزمایش] یا غیرضروری توصیفش کرد [تیغ اُکام[9]] در نتیجه، تئوریها پذیرفته میشن تا زمانی که شواهدی برای رد شدنشون ارائه بشه و رد بشن؛ در حقیقت، پیروان این روش میپذیرن که کسب قطعیت ممکن نیست، بلکه باید تلاش کنید تا جایی که میتونید به حقیقت نزدیک بشید، بدون اینکه فراموش کنید که حقیقت قطعی، غیرقابل وصوله. توضیحاتی که راجع به اصول دستهی چهارم دادم، اصول پذیرفته شدهی فلسفهی علم و روش علمی هستن.
آیا اینکه « حقیقت داشتن هیچ چیزی قابل اثبات نـیست » خودش حقیقت داره و حقیقتش قابل اثبات هست ؟!
1) بله => چیزی وجود دارد که حقیقت دارد و حقیقتش قابل اثبات است => ادعای فوق ، نقض و رد میشود !
2) خیر => ادعای فوق ، نقض و رد میشود !
پ.ن: مشهورترین کاربرد این مدل در رد سوفیسم افراطی بوده. همونکه گفته شد پیشتر :
البته روش يكتا و قانع كننده وجود نداشتن، زيادى قاطع ه.
پذیرش اینکه « کسب قطعیت ممکن نـیست » ؛ آیا خودش، شکلی از قطعیت نـیست ؟! / اینا نشون میده که یا صرف « ابطال پذیری » به تنهایی، پاسخگو و روشی درست نـیست ؛ و یا دامنه اثر و صادق بودن « ابطال پذیری » نامحدود نـیست، بلکه مرزهایی داره (؟!)
_____________________________________________________________________________________________________________
این دیدگاه، درباره موارد و گزاره هایی که در آزمایش بطور فیزیکی - مادی قابل بررسی و به تبع قابل ابطال از این طریق نـیستند ، چی میگه ؟!
آیا روشهایی غیر فیزیکی و حسی برای آزمایش گزاره های این چنینی داره ، یا نه؟! و همه اونها رو طبق متن بالا، «غیر ضروری» میدونه ؟!
_____________________________________________________________________________________________________________
و نظرتون درباره این :
« هدف اصلی پوپر حل مساله استقراء و رهایی یافتن از پارادوكسهای تایید است .. حالتی را فرض كنید كه در آن دانشمندی حدسی جسورانه و بسیار متفاوت از نظریههای علمی موجود و متداول زده است.
در اینجا تایید چنین حدسی به منزله ابطال میزان گستردهای از نظریههای فعلی است. به عبارتی اگر روش پیشرفت علم، ابطال نظریههای موجود و جایگزین كردن آنها با نظریههای ابطالپذیرتر باشد، آنگاه در حالت فرضی مثال ما این روش محقق نمیشود مگر آنكه حدس جسورانه تازه طرح شده بتواند توسط شواهد تجربی به میزان زیادی تایید شود.
به عبارتی
ابطال حجم گستردهای از نظریههای رایج و مقبول تنها به قیمت تایید اولیه حدسهای جسورانه ممكن خواهد بود و این همانا سربرآوردن مجدد اژدهای استقراء و تایید/اثبات از جایی دیگر است !! »
+
گفته شد که دیدگاه ابطال پذیری، در تلاش برای نزدیکی به حقیقته .. فرض کنیم ما تئوری های قدیمی تر رو با تئوری هایی جدیدتر، ابطال میکنیم =>
آیا تئوری های جدید ما، به حقیقت نزدیک ترند ؟! چطوری و با چه ملاکی میشه اینو فهمید؟! شاید هر تئوری جدیدی که میاد، از حقیقت، به یک میزان فاصله داشته باشه و ما عملا در حال در جا زدن باشیم ؟!
« پوپر نظریهای را به حقیقت نزدیكتر میداند كه محتوای صدق آن بیشتر و محتوای كذب آن كمتر باشد .. اما همانگونه كه منتقدان نشان دادهاند، بهسادگی میتوان اثبات كرد كه تمام نظریات كاذب به یك اندازه از حقیقت فاصله دارند.
لذا
پیوند میان ابطالپذیری، نزدیكی به حقیقت و كشف واقعیت به عنوان هدف علم چندان آسان نـیست و كل پروژه فكری پوپر در برقراری این ارتباط ناموفق یا حداقل ناكامل است. »
+
« اگر تئوری/قانونِ ما بسیاری از موارد را بخوبی توضیح دهد، اما در توضیح مواردِ دیگری دچارِ مشکل شود، کدام کار را باید انجام داد؟! (مثلا؛ ابطال کلی یا تصحیح و صبر برای پیشرفت احتمالی بیشتر!؟) ..
دقیقاً چه هنگام وقتِ آن میرسد که بگوییم تئوری/قانونِ ما ابطال شدهاست؟! »
_____________________________________________________________________________________________________________
يه سرى حقايق مثل اين كه كل از جز بزرگ تره ، كه همه ى انسان ها بدون آموزش متوجهش مى شن. و نمى تونيم هم اثباتشون كنيم، ولى اين اثبات نشدنشون، به معناى نادرست بودنشون نيست.
درباره این تصدیقات ذهنی، بدیهیات یا هرچه اسمشو میذاریم هم همیشه یه سوالی داشتم راستش :
+ اینکه « کل از جزء بزرگتر است » یا « اجتماع نقیضین محال است » ؛ چندان هم بدیهی بنظر نمیان! / تصدیق اینها بخاطر تعریفی است که ما خودمون از « کل » ، « جزء » و یا « نقیضین » داریم!! یعنی اینها تصدیق میشن، چون در دل خودشون و تعریف اولیه شون چنین خاصیتی دارن ؛
مثلا .. ما « کل » رو مجموعه ای از « اجزاء » یا « نقیضین » رو دو امر در تضاد مطلق و بدون امکان اجتماع، تعریف میکنم => از این منظر، بدیهیه در پی اون تصدیق کنیم کل از جزء بزرگتر باشه و اجتماع نقیضین محال!
پ.ن: میدونم اصن سوالم شفاف نـیس! الان فعلا میتونم نهایتا بگم این مدل تصدیقاتی که زیربنای منطق و فلسفه قرار میگیرن، یجوری اند خودشون !! / امیدوارم و باید یه متنی رو که خیلی وقت پیش دیدم در این باره، پیدا کنم.
_ _ _
+ همیشه تو بحثای مختلف سایت گفته بودم شناخت شناسی، یکی از مبنایی ترین بحث هاست که وقتی اختلاف در اون باشه، در بحث های روبنایی هم قطعا اختلافات جدی هست که اغلب با بحثِ صرف درباره خودشون، قابل حل نـیست!
اما خب نکته اینه که این مسئله، واقعا وقت و انرژی زیادی میکشه از آدم و دشواری های زیادی داره مسیرش .. #
.