موزه

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع taraneh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : شعر های من....

به نقل از clever :
به نفس ها سوگند...

به نفس ها سوگند
که مرا از تو به تو می رسانند
به نفس ها سوگند
که هر لحظه مرا به دیدار تو می خوانند
به نفس ها سوگند
که شروع زندگی اند
به نفس ها سوگند
که واجه(zh)ی غلط روز مرگی اند
به نفس ها سوگند
که با هر لحظه بی جان شدن...وعده ی تو را فریاد می زنند
به نفس ها سوگند
اری به نفس ها سوگند
که تویی مونس جان و هر لحظه نفس هایم
تو را در بین نفس هایم یافتم
مرا در میان نفس هایم بیاب
...
اینم قشنگه ولی فکر کنم اگر جای چند تا بندش را عوض کنین بهتر باشه. ترتیب معنایی خیلی خوبی نداره.
چی شد شاعر شدین؟
یه + دادم.

دیگران لطفا اسپم ندین!
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

به نقل از Yasi.R :
قشنگ بود یه +
حالا چرا تو اینقدر نارو می خوری
یه بار خوردم ولی چند بار درد کشیدم
 
پاسخ : شعر های من....

به نقل از mira :
خب شعر قشنگیه؛ ساده، روان و نسبتا شاعرانه. ولی یه سوال بند آخر: می رقصند استعاره از چیه؟
منظورم این بود که:
با این که از دوری تو دارم رنج می برم....و اشک میریزم....با این که عشقت داره ذره ذره ی وجودم رو اتیش میزنه...اما یادتم برام لذت بخشه...منو میبره توی رویا...حتی این که یادت رو از دست ندادم برام یه دنیاست...
و این که از عشق زیادم به جنون رسیدم و دیگه عقلم سخت جلوی قلبم باخته و دیگه قلبمه که عشق و اشک توی من به وجود اورده و منو به جنون رسونده....
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

به نقل از lahe€ :
woooooooooooooooooooooooooooow!!!!!
نه بابام ..آفرین خوب گفتیااااا
مرسی
 
پاسخ : شعر های من....

به نقل از mira :
اینم قشنگه ولی فکر کنم اگر جای چند تا بندش را عوض کنین بهتر باشه. ترتیب معنایی خیلی خوبی نداره.
چی شد شاعر شدین؟
یه + دادم.

دیگران لطفا اسپم ندین!
شاید خندتون بگیره...ولی یک شب که با خانواده رفته بودم گردش و شب اونجا مونده بودیم...ستاره هاش خیلی خوشکل بودن...اسمون صاف صاف بود...یه اهنگ ملایم هم داشت پخش میشد و همه دور اتیش بودیم...اون موقع یک صحنه ای بود که منو برای اولین بار تا حد مرگ به وجد اورد...منم از فرط ذوق زدگی یهو شعر گفتم البته نه اینو چند تا شعر دیگه که مال دوران طفولیته...
تاریخ دقیقش از روی دفترم اینه :
14/3/1384 ...... (فکر کنم ساعت12 شب)....
 
پاسخ : شعر های من....

لطفا از بحث های حاشیه ای کناره بگیرید
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

نگار نازنینم ناز هم اندازه ای دارد
شراب از ساقی طناز هم اندازه ای دارد
اگر دیوانه ای آغوش من را حد و مرزی نیست
اگر پروانه ای پرواز هم اندازه ای دارد
نمی دانم چرا درد دل من را نمی فهمی
علاقه در حضور ما نه که اندازه ای دارد
اگر عاشق تویی عشاق را بی حد و مرزی است
با من از محدودیت گفتن همی اندازه ای دارد
کلام موجز آرمان شنیدم با خودم گفتم
که در کوته سخن ایجاز هم اندازه ای دارد
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

عالی بود
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

به نقل از Arman.Z :
نگار نازنینم ناز هم اندازه ای دارد
شراب از ساقی طناز هم اندازه ای دارد
اگر دیوانه ای آغوش من را حد و مرزی نیست
اگر پروانه ای پرواز هم اندازه ای دارد
نمی دانم چرا درد دل من را نمی فهمی
علاقه در حضور ما نه که اندازه ای دارد
اگر عاشق تویی عشاق را بی حد و مرزی است
با من از محدودیت گفتن همی اندازه ای دارد
کلام موجز آرمان شنیدم با خودم گفتم
که در کوته سخن ایجاز هم اندازه ای دارد
ظاهرا گرگ از هیچ چیز نمی ترسد.
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

آفرين =D> ;)
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

عشق و عشق ئ عشق صدها بار دیگر می نویسم
باز هم منتظر نظرهای سازنده ی شما هستم
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

ااااااااااااااااخییییییییییی
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

+!!
کاشکی میذاشتن بیشترم بدم!!!!
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

بسه مرسی
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

دیگه کسی حرف هنری نداره بزنه؟
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

دلم درد تو داره نازنینم
دلم شب بی قراره نازنینم
دمم گرما نداره ارمانم
دلم پروا نداره نازنینم
آه...
 
پاسخ : دیدی ای مه ...

دامن کشان ز دیده ی من میروی به ناز
اما به دوستی قسم...از دل نمی روی
با سرگردانی از بر من می روی ولی
دانم ز یار غمزده...غافل نمی روی
 
Back
بالا