• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

موزه

طنز؟!

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی
عبید زاکانی
 
  • لایک
امتیازات: tezar
پاسخ : دیوانه نامه..!(طنز نامه عرفان عشوریون!)

چون اتش صوفی به تن لخت تو افتاد
ان صد گنه میکده ات کرد مرا یاد
کم از می فرهاد شدی مست ستمگر؟
امروز به مجنون بدادی همه بر باد...
یک صد اس ام اس ۷۷۰تلت را
من یافته ام در تل این مردک فرهاد
روشن شده ای..مکتب خود ساخته ای تو
ان اصل دهاتت همه را باخته ای تو؟؟
از بهر سر و سینه و ان اتش لعلت
با ام خودت در حرمش تاخته ای تو...
 
لطفا نظر بدين

اين يه تاپيك كوچيكه فقط ميخوام نظرتونو بدونم راجع به اين شعر لطفا
از خودمه


عشق را كي مي توان معنا نوشت بحر را محصور كردن كي رواست
عاشقان را كي توان بيمار خواند هركه عاشق نبود او خود مبتلاست
عشق دريايست طوفاني ولي اندرين دريا شنا كردن خطاست
عشق راه و عاشقان راهي بوند اندر اين بي انتها ره كي لقاست
عشق خود چون بي دوا دردي بود ليك بر هر درد بي درمان دواست
هر كه در دل نيست عشقش بي گمان سوختن آن جان و آن دل را رواست
 
پاسخ : لطفا نظر بدين

لطفا اسم شاعر رو هم بنویس.
تعابیرش تکراری بود.
 
معما

میخوام اشعرم با نام معما رو اینجا بنویسم لطفا در مورد اشعارم دوس داشتید نظر بدید همینجا
 
پاسخ : معما

آغاز سخن



زین گونه سخن آغاز کردم / با یاد علی زبان باز کردم

دل خود از گنه برهنه کردم / از یاد علی سفره عشق پهنه کردم

ره باریک دل بلند کردم /با عشق دلم از ساقی کوثر یاد کردم

سلطان قلوب را صدا کردم / ابلیس را مغلوب ندای خویش کردم

خداوندا اگر علی نبودش / عالی مخلوق جهان پس که بودش؟
 
پاسخ : معما

مشکلی وزنی ندارن؟ :-"
 
پاسخ : معما

کلا وزن واحد داره؟!
 
پاسخ : معما

کاری باوزنش ندارم

عالی مخلوق جهان انسان بوده وهست.
 
پاسخ : معما

نمی خوام تضعیف روحیه کنم ولی به وزن اصن توجه نکردیا..
(;
 
پاسخ : معما

اينجوري بيا جلو :) :

مفعول و مفاعلن مفاعيلن فع

مثلا :
در خواب بدم مرا خردمندي گفت

شعرت به اين وزن نزديك تره
 
پاسخ : موزه

اقا موزه افتتاح شد...
تاپیکای خیلی قدیمی که دیگه شاعراشون نیستن یا تاپیکای تک شعره که البته تا اونجا که شده دقت کردم شعر بچه ها باشه همشون باهم ترکیب شدن البته اسم تاپیکا و پستای مرتبط به هر کدوم حفظ شدن(کار من نبوده از امکانات فرومه :D)


خلاصه که خدارو خوش میاد هر از گاهی هم به این تاپیک سر بزنین ....
به مرور هم بقیه ی تاپیکای با این شرایط میرن توش
>:D<
 
وقتی ک میگم..

سلام دوستان! :)

من شاعر و اینا نیستماااا ولی بعضی وقتا شعر هم میگم.. آدم بعضی وقتا احساساتشو مینویسه
البته زیاد هم رو شعرا وقت نمیذارم و تقریبا فقط میگم.. حالا بعضیاشو مینویسم اینجا اساتید نظر بدن ..
بیشتر غزله...
اینو دیشب گفتم:


آن دل ک بجز دغدغه ی یار ندارد
با چشم خطا کار جهان کار ندارد
آن چشم ک از ندیدن یار شد کور
از کوری خود پیش کسی عار ندارد
عاشق ب جهان کور و رسوا بادا...
بر دوش کسی از غم خود بار ندارد
آن شوریده ک در خاطر او غیر تو ناید
جز روی تو را حاجت دیدار ندارد
قلبی ک ب عشق تو دل و جان بسپرده
جز بوی تنت یاور و غمخوار ندارد...


خسته ام از این نرفتن
کاش میبود پا های رفتن
من میخوام برم از این جا
یا بمیرم من همین جا
برم از پیشت نبودن
برم اونجا جای بودن
هی دلم میره ز دستم
میگه من بی دوست خستم
من براش عاشق و مستم
رو ب سمت اون نشستم
اما این آدما پستن
من میخوام ، راهمو بستن...........



تا ابد با سر گیسوی تو من در گیرم
بسته از دست و دل و پا ب سر زنجیرم
نه تو را تاب و توان کز سر خود باز کنی
نه ک من جز ک ب میخانه ی بین دو لبت میمیرم
تو مپندار ک با غیر تو من باشم و دل
ب خدا از همه دنیا ب جز از لعل لبت من سیرم


ای عشق من با تو سخن ها دارم
ای یار من بی تو نخواهم باشم
ای عشق بیا ک با تو معنا گیرم
ای یار بمان ک در غمت میمیرم


مرا با خود ببر از پیش من ای جان من
دگر من خسته ام با دوریت خنجر مزن
بیا کز بوی تو این مرده را جان آیدش
بیا بشکن قفس ما را ببر سوب وطن
ببین بال و پرم خشکیده شد بی آسمان
ببین نایی ندارم خسته ام زین انجمن
کجا رفتی و کردی دیدنت بر ما حرام
ک هر روزش بپوسد اشتیاقت صد بدن
مگر از حال ما ناید خبر بر سوی تو
مگر شنیده ای حالم درین درد کهن
همه پیری و پاییزی شدن بر جان و دل
همه دلشوره ها هر روز فکر نو شدن
منم اینجا تمامم عشق و در رویای یار
چو مرغی در قفس گویم ز بستانم سخن
نمیخواهم بمیرم من در این عشق و فراق
مرا همراه خود کن پیش آن باغ و چمن
مرو یار و مکن تنها مرا در سیل غم
بیا و زنده کن جان را ب بوی پیرهن


خنجر ز قفا ز دوست خوردن سخت است
در بودن او شکسته بودن سخت است
بیگانه و دشمنی اگر ظلمی کرد
این رنج و جفا ز دوست بردن سخت است..

زیاده..... حالا کم کم بقیشم میذارم
 
Back
بالا