سرکار گذاری!

Toobiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
940
امتیاز
6,151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
تهران
مدال المپیاد
شیمی
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سرکار گذاری !

این دیروز یهو یادم اومد:
چند سال پیش,برادر و پسرخاله و دخترخالم رفته بودن حیاط بازی کنن,منم داشتم از پشت پنجره نگاشون میکردم,یهو یه فکر شیطانی یه ذهنم رسید (<
آروم لای پنجره رو باز کردم,جوری که از بیرون معلوم نبود پنجره بازه
بعد بلند گفتم "هوووووووووو"
بیچاره ها از جاشون پریدن و دور و ورشونو نگاه کردن,ولی چیزی ندیدن,دوباره بازیشونو ادامه دادن
دوباره گفتم "هوووووووووو!! برید خونه تون"(البته با صدای کلفت شده!)
چند بار اینکارو کردم,آخرش با جیغ و داد برگشتن خونه...
همینجور که داشتن با وحشت واسه مامانم و خالم تعریف میکردن من داشتم تو اتاق از خنده میمردم,خالم اینا هم هی میگفتن توهمی شدید... :)) =)) (<
خیلی قیافه هاشون خنده دار بود! :D (<
 

Magnetic

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
120
امتیاز
587
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
مدال المپیاد
ریاضی.شیمی و فیزیک در حد بسیار مقدماتی
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار یه خانمی مزاحم تلفنی مون شده بود. :D
هی زنگ می زد میگفت:قطاره؟ :D
همش مادرم برمی داشت می گفت اشتباه گرفتین.
یه بار من برداشتم بازم گفت قطاره؟
من با لحن خیلی رسمی :D:بله قطاره.بفرمایید خانم.بلیط می خواین؟ :D
خانمه: :O :O
من:Dگه زنگ نزن! X-(
بیچاره هنگ کرد. =))
دیگه هم زنگ نزد. =))
 

pardis 78

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
216
امتیاز
272
نام مرکز سمپاد
فرزانگان قم
شهر
قم
پاسخ : سرکار گذاری !

اول مدرسه ها یه اس دادم به دختر عموم گفته بودم این گوشی پیدا شده صاحب آن را می شناسید؟
بعد هم اون باور کرد واینا منم گفتم نوی مغازه ی پاپکو(یه لوازم تحریری که من همه چیزامو از اون جا می خرم خیلی هم شلوغ است احتمال افتادن وسایل هم زیاده)افتاده بود و من هم صاحب آن مغازه ام
اونم باور کرده دادشش رو فرستاده بود بره گوشی منو بگیره =))
بعد که بهش زنگ زدم گفتم می خواست بکشتم
انقدر ضایع شد =))
 

elahe17

کاربر فعال
ارسال‌ها
50
امتیاز
91
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر خودمون:-&quot;
پاسخ : سرکار گذاری !

یکی از پسرهای تیزهوشان که بدجور گیر داده بود رو تو خبابون با دوستاش دیدیم.منم با دوستام بودم.اینا افتادن دنبال ما،ما ام هر کدوم رفتیم یه طرف بیچاره ها مونده بودن که دنبال کی برن :)) بعد دوباره جمع شدیم.بعدشم من رفتم سمتشون اسم همونیو که گیر داده بود بلند گفتم اونم با کلی ذوق و شوق اومد طرفمون.یکی از بجه ها رفت بش یه چی گفت وقتی برگشت پرسیدیم چی گفتی؟گفت بهش گفتم بگو بقیه دوساتم بیان اونا ام باید بشنون(دوستاش دو تا 4راه اونورتر بودن) وقتی رسیدن گفت بعدا میگم =))
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سرکار گذاری !

اونروز گوشی دوستم زنگ زد داداشش بود خودش برداش:
دوستم:سلام
داداشش:سلام گوشی را بده به مامان
دوستم:مامان بالاس اینجا نیس
داداشش:بده گوشی را به مامان میگم
دوستم:اه نیستشه
دیدم داداشش رو اعصابه در گوش دوستم گفتم بگو: اِاِاِ مامان اومد!!!
اونم گف
گوشی را از دستش گرفتم صدامو تغییر دادم!!!
بعد گفتم:سلام مامان جان کاری داشتی؟؟
داداش دوستم:میخوام برم گیم نت میذاری؟
من:اصلا حرفشو هم نزن الان بابات میاد بعدشم گیم نت خوب نیس
اون:ترو خدا بزار برم
من:گفتم نه دیگه زنگ نزن کار دارم

طفلی نرفت گیم نت ;))بعد بهش گفتم که چجوری سر کار رفته میخواست منو بزنه :Dبهش گفتم:تا تو باشی رو اعصاب من راه بری :P
 

petrus

کاربر فعال
ارسال‌ها
20
امتیاز
101
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
مدال المپیاد
داریم میخوانیم!
پاسخ : سرکار گذاری !

تو راهنمایی یه دختره بود خیلی از من خوشش میومد اصلا تو مدرسه پیچیده بود! یه روز تصمیم گرفتم بزارمش سرکار با یکی از بروبچ هماهنگ کردم یه روز نرفتم مدرسه اومده بود سراغمو از دوستم بگیره اونم نه گذاشته بود نه ورداشته بود گفته بود قلبش مشکل پیدا کرده تو بیمارستان بستریه!!!!!!!!! :))
دوستم که رسید خونه زنگ زد بهم گفت با امبولانس بردنش!!!!!!
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال یکی از بچه های مدرسه رو سر کار گذاشتم،بعدش پشیمون شدم بدجور،دلم براش سوخت! :|
خیلی طول کشید و کلا بد جور وابسته شد! :-"منم ناچار گفتم آدرس مدرستونو بده و اینا .میام دنبالت ساعت فلان. بگو داییمه! :>اونم قبول کرد و من 10 دقیقه قبل از زمانی که مثلا باهاش قرار داشتم رفتم پیشش و بهش گفتم جریانو! (<
خب خیلی بد رفت سر کار،آخرم منو نبخشید!کوفتم شد هرچی خندیده بودم!

--------------------------------------------------
امسال یکی از دوستام اس داد،منم خیلی عادی داشتم ج میدادم به سبک خودم،اونم تا حالا به جز در مورد تکلیف ها و چیزای درسی بهم s نداده بود،بعد برگشت گفت ببخشید انگار اشتبا گرفتم! #-oمنم دنبال فرصت، سر کار گذاشتمش بد جور!روانی شد!تو مدرسه برگشته به من میگه تو چند شخصیته ای؟من نمیتونم درکت کنم! :)) :D

---------------------------------------------------
یه بارم با دوستم با هم یکی رو سر کار گذاشتیم خیلی چسبید!بیچاره فک کرده بود چقد یهو دوست پیدا کرده! (<
 

amir abbasi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
894
امتیاز
4,125
نام مرکز سمپاد
دبیرستانِـــ CNIHS یا همون CIHS سابق
شهر
مـــشـ CO
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
UWO
پاسخ : سرکار گذاری !

یه بار یکی از بچه های هالو رو سرکارگذاشتم. =))
فردای اون روز معلوم نبود تعطیله یا نه. بعد من بهش گفتم برو روزنامه ی رسولی بخر توش نوشته. =))
بعد فرداش اومد گفتم چی شد گفت 2 ساعت تمام دکه ها و سوپری ها رو گشتم ولی هیچ کدوم روزنامه رسولی نداشت. =))
 

smart girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
839
امتیاز
2,033
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسفراین
مدال المپیاد
المپیاد ادبی
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سرکار گذاری !

آقا پارسال یه روز کارما این شده بود که افرادو سرکار بزاریم...
مثلن اینجوری که سرصب یکی از در میومد داخل کلاس،مام شروع میکردیم به دست زدن و اینا...
میرفتیم بغلش میکردیم کلی بش تبریک میگفتیم!اون طفلکم هاج و واج به ما نیگا میکرد.
کساییم که منتظر نتیجه ای چیزی بودن جو گیر میشدن کلی خوشالی اینا... :)) :))
 

dokhtar-e-tanha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
4,609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : سرکار گذاری !

من یه بار داشتم با یه پسره میچتیدم بعد گفت چن سالته گفتم زیاده :Dگفت رشتت چیه گفتم دکترای مایکروسافت دارم :D
 

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سرکار گذاری !

چند شب پيش به داداشم گفتم:فردا نميشه بري سر كامپيوتر ها... [-(فلشم رو ميخوام ببرم مدرسه(درست فكر كرديد هيچ ربطي نداره (< (<)
- فلش كه كاري به كامپيوتر نداره :> :>
- نه كي گفته؟ من بايد فلشم رو ببرم مدرسه فردا كامپيوتر اشكال پيدا ميكنه بشيني سرش.
- حالا نميشه فردا نبريش؟ :-s :(
- نه بايد بدمش به دوستم خيلي وقته بهش گفتم و براش نبردم ;))(البته اين يكي راست بود)
- خو حالا نبرش...
- نه نميشه بايد ببرم...راستي تو اينقدر پا كامپيوتر ميشيني معتاد شديا....
- معتاد شدم؟! :-s :-s
- اره مگه نميبيني نميتوني يه روزم بازي رو ولش كني و بازي نكني؟ فكر ميكني معتاد شدن چه شكليه؟(حالا بدبخت روزي يه ساعت فقط ميشينه ها...)
- اره راست ميگي...فردا نبايد برم سر كامپيوتر...معتاد شدم... :(
- اره ... پس فردا نشين سر كامپيوتر...
- باش... :)
*
*
*
فردا ظهر كه برگشتم خونه به مامانم گفتم چي شد رف سر كامپيوتر؟
- اره
- :-\ :-\ :O چرا؟!!
- رفت بشينه سرش بهش گفتم مگه اجي نگفت نرو؟ گفت حالا ميرم امتحان ميكنم شايد طوري نشد...

بله ديگه اومديم سركار بذاريم سركار رفتيم :-w
 

haniiii

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
430
امتیاز
2,029
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سرکار گذاری !

نزدیکای المپیاد بود و همه استرس داشتیم و سعی میکردیم خیلی از تایم هامون استفاده کنیم
یه روز کلاس داشتیم همه به جز یکیمون میدونستیم.زنگ زد کلاس داریم؟گفتیم اره چرا نمیای زود باش داره سینتیک درس میده)دوستم سینتیکش ضعیف بود)بیچاره اومد
اما با چه وضی
مقنعه برعکس.دکمه های یه درمیون نبسته.موهاش که اصن نگو
بعد همون موقه پسرای المپیاد شیمی تعطیل شده بودن
دوستم :-w
دیگه تا نمیرفتیم دمبالش نمیومد کلاس =))
 
ارسال‌ها
3,304
امتیاز
12,643
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
علوم اجتماعی (انسان‌شناسی)
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سرکار گذاری !

آقا ما شنبه صُب تو قطار بودیم ، بعد ساعت 6 اینای صب بود .
تو اردو ـُ اینائم که دیدین ، کسی نمیخوابه اصولا ! بعد ما یه ساعت بود خوابیده بودیم تازه !
خلاصه با صدای در بیدار شدیمُ اینا ، دیدیم یه چَن تا از سوما پشت درن ! ( دیدیم که نه ! شنیدیم ! مثه جغد بودیم همه ! :D )

فک کنین تو حالته خواب که ما اصن حالیمون نبود چی میشنویم چی میگیم برگشتن به حالته :-w گفتن :
" بچه ها دیزل ( شایدم دیزول حتی ! :-" ) قطار تموم شده ، سریع اون دیزلایی که قرار بود بیارینُ بدین . X-( "
بعد مائم همینجوری خواب آلودهُ اینا : " ما دیزل نیوردیم با خودمون که ! :-s "
بعد بسیار جدی : " خجالت نمیکشین ؟! خب چه وضشه ؟! 60 تا دانش آموز ، یه نفر دیزل نداره ! ~X( "
ما رسما اینجوری بودیم که : " وااای ببخشید ! X_X جا گذاشتیم دیزلا رو با خودمون ! :(( :-ss"
جدا حالیمون نبود چی میشنویم !! :))

اصن یه وضی !
بعد از خواب بلند شدم به بچه ها میگم : " بچه ها دُرُس من داشتم میشنیدم ؟! دیزلُ میگفتن چرا ندارین ؟! =)) "
البته دیزل تموم شده بودا ! ولی دیگه بقیشُ زسما سرکار بودیم ! :))
 

آتوسا

کاربر فعال
ارسال‌ها
41
امتیاز
346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : سرکار گذاری !

خاله اینام تازه خونشون رو عوض کرده بودن خط تلفن جدید بهشون دادن بعد من زنگ زدم به خونشون به پسر خالم(۱۱سالشه)گفتم: از مخابرات زنگ میزنم شماره تلفن شما عوض شده و یه شماره ی الکی دادم به جاش اون بچه ی بیچاره هم بدون گفتن به مامان وباباش به همه ی فک و فامیل اون شماره الکیه رو داده بود :Dحتی به منم داد
 

tezar

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
633
امتیاز
5,345
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6 سابق
شهر
تهران
دانشگاه
امـیـرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی بـرق
پاسخ : سرکار گذاری !

دوستم اومده بود خونمون بعد بهش میگم شیر سرد و شکلات تلخ میخوری؟
_ آره
_ خب شیر با یخ یا بی یخ؟
_ یعنی چی؟مگه شیر رو با یخ میخورین شما؟ :O
_آره دیگه! ;;) حالا بی یخ یا با یخ؟ (:|
_ مسخره میکنی؟ :-\ :-??
_نه بابا! :D
=)) :))
*مونده بود بیچاره!
 

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سرکار گذاری !

صبح ها به ما اجازه ميدن بريم سالن ولي نميذارن بريم بالا كه بعد بيارنمون سر صف.مام كيفامونو ميذاريم تو همون سالن و بعد ميريم سر صف.
امروز بعد صبحگاه دوستم داشت با يكي ديگه از دوستام حرف ميزد...بعد من اومدم كنار كيفامون منتظر وايسادم تا بياد.چند دقيقه وايسادم ديدم نيومد.گفتم خو حالا كيفشو بر ميدارم ميبرم
بعد مياد ميبينه نيس ميفهمه من برداشتم ميادش.بعد رفتم از پله ها بالا......يوهو ديدم ا....اينكه جلوم داره راه ميره!!هنوزم گرم صحبت بود نفهميده بود اصلا كيف نيوورده.
هيچي ديه....منم يه فكر شيطاني به سرم زد....دنبالش رفتم بعد سريع قبل اينكه منو ببينه رفتم كيفشو گذاشتم تو يه كلاس ديگه.بعد رفتم پيشش حالا اينجا جالبه:
من - شما راحتي؟
-چي؟ :-/
- (در حال اشاره به كيفم)ميگم راحتي تو؟
- ا يادم رف....
هيچي ديه سه طبقه كه برابر باشه با هشتاد و خورده اي پله فرستادمش پايين و دوباره بالا اونم به حالت دو...
ديگه كيفش يادش نميره... (<
 

سیما

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
312
امتیاز
2,830
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
همدان
دانشگاه
ایشالا که شهید بهشتی :)
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سرکار گذاری !

با پسر عمم هماهنگ کردیم داداشمو بذاریم سر کار، اون با یه خط جدید ز میزد داداشم ،واسش آهنگ میزاشت :)) داداش من هی به حالت این: اه این دیگه کدوم دیوانه ایه X-(
و من: :-"مردم مریضن واللا :-" ز زده بود واسش آهنگ تایتانیک گذاشته بود =))
 

kousar73

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
241
امتیاز
1,667
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کاشان
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
پاسخ : سرکار گذاری !

پارسال بود 8-> ( 13 بدر ) :D
به چند تا از دوستام sms زدم ( یه حورده بالا 18 سال بود :D )
بعد ملیکا جواب داده که گوشیش سوخته و منو نمیشناسه ;;)
منم از فرصت استفاده کردم و... :-"
خودم رو یکی از استاد راهنماهامون معرفی کردم و... :-"
بیچاره جدی جدی باورش شده بود ;))

+از اونجا بود که فهمیدم دوست خوبیه x: و از اون روز تا حالا خعـــلی با هم دوستیم ;;)
 

Intellectuel

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
313
امتیاز
1,591
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
l
پاسخ : سرکار گذاری !

به نقل از آتوسا :
خاله اینام تازه خونشون رو عوض کرده بودن خط تلفن جدید بهشون دادن بعد من زنگ زدم به خونشون به پسر عموم (۱۱سالشه)گفتم: از مخابرات زنگ میزنم شماره تلفن شما عوض شده و یه شماره ی الکی دادم به جاش اون بچه ی بیچاره hats be maهم بدون گفتن به مامان وباباش به همه ی فک و فامیل اون شماره الکیه رو داده بود :D
یه سوال فنی پسرعموتونو یعنی همون پسر خاله یا نه؟یا منظور از خاله زن عموست؟ :-/
 
بالا