خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی نوشته بودما
بعد دیدم زشته پاک کردم :-"

+
لطفا پاک شه :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

من دارم موازی با x و y صحبت میکنم .
من : این کاظم(معلم فیزیکمون) که همش ازینا حمایت میکنه !
y : برو حالشو بگیر بابا !
x : ببین فک کنم بابات فهمید چیکار میخواستی بکنی یه بلایی سر گوشیت آورده اینطوری شده.
من : پس دهنشو سروریس میکنم !
y : باباتو ؟ :o
من : کاظمو میگم ! X-(

x و y : =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خاله م زنگ زده بهم میگه مارک "ساندویج ساز" تون چیه؟
من : دِوُ (daewoo) فک کنم!
خاله: کِنوود(kenwood) منظورتِ دیگه نه!؟
من: بله مثِ این که! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز داشتن از همیار دین و زندگیمون فیلم میگرفتن (مثلا تدریس و اینا!) بعد همیار برگشت گف پیامبر علیه السلام! ما هم جلو دوربین نمی تونستیم صدامونو در آریم برا اینکه زیاد ضایع نشه بلند صلوات فرستادیم.
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز یکی از بچه ها داشت جدی صحبت میکرد یه دفعه گفت:بچه ها قبل ازدواجتون ازدواج نکنین؟!!!!(منظورش قبل دانشگاه بود)
ما: =)) =)) =)) =)) :))
دوستم: :o :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند سال پيش عروسی یکی از فامیلا بود، ما طرف داماد بودیم، عروسی تو یه خونه بزرگ برگزار شده بود ، عصر بود من دستشویی شدید داشتم،یه دستشویی تو حیاط بود.
رفتم جلو دستشویی دیدم یکی داخله منتظر شدم تا بیاد بیرون، وقتی طرف اومد بیرون یه مرد تقریبا 150 کیلویی از خانواده عروس بود،خلاصه رفتم تو دستشویی گلاب به روتون چشمتون روز بد نبینه یه کاری کرده بود به قطر تقریباً 5 اینچ و طول حدوداً 25 الی 30سانتیمتر، طوری که از اون سوراخه پایین نمیرفت.... نزدیک بود حالم به هم بخوره... از دستشویی کردن پشیمون شدم... اومدم بیرون دیدم 2تا دختر منتظر دستشویی هستند... تا من اومدم بیرون، یکیشون زودی رفت تو.منم زود دور شدم.... لامصبا تا آخر عروسی هرجا منو میدیدن با انگشت منو به همدیگه و دوستاشون نشون میدادن... خدا نصیبتون نکنه تهمت ناروا بد چیزیه!!!
=)) =)) =)) =)) =)) :)) :)) :)) :)) :))
---------------------------------------------------
مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن... دوستم هم جو گیر میشه کار کنه... بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست... در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون... خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن... خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه... تازه می فهمه چه گندی زده... زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون :)) X-(... دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو.... همه از آب لوله کشی شفا می خواستن... :)) :))

×ادغام دو پست متوالی...لطفا پست متوالی ارسال نکنین! ممنون : )
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از samira16 :
ی بار زنگ ورزش داشتیم والیبال بازی میکردیم پریدم توپ رو بزنم یهو گوشیم از تو جیبم افتاد پخش زمین شد!! :-s! X_X بچه ها که به شدت می خندیدن. خوشبختانه دبیر ورزشمون خودشو ب ندیدن زد!!!منم با ریلکسی تمام گوشیمو سیم کارتو اجزای دیگشو ک نقش زمین بودن رو گذاشتم تو جیبم!! ولی خدا رو شکر هیچیش نشد!!! تازه ی بارم ک میخواستن واسه گوشیا بگردنمون من و دوستم گوشیامونو تو پاکت فریزر کردیم و تو باغچه مدرسه زیر خاک کردیم!!!! =)) انگار بیشتر خاطره شد تا سوتی ها!! هه ;D
دبیر پژوهشمون داشت درمورد همین گوشیا صحبت میکرد که دانش آموزا میارن مدرسه.ایشون میگفتن:
یه بار تو یه مدرسه ای داشتم آب میخوردم،باقی مانده آب رو خواستم بریزم گلدان
دانش آموزان:نه نه نریزین خانوم. X_X
خانم:چرا؟ :-/
دانش آموزان:توش گوشی گذاشتیم.بعد جلوی چشم من برداشتن رفتن. ^-^
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار داشتیم تو مدرسه با ساندیس فوتبال بازی میکردیم....
یه شوت محکم زدم، ساندیسه چسبید ب دیوار سوراخ شد بعد برگشتم دیدم ناظممون پشت سرمه..... :-ss
برگشت بهم گفت: دوست داری منم گوشتو بگیرم همین جوری از مدرسه پرتت کنم بیرون؟؟؟؟؟؟؟؟ :-w (البته شوخی کردااااا..... فکر نکنین من از اون دانش آموزام....) ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتي اين وانتيه گوجه سبز ا گوجه سبزچيه گوجه فرنگي
يکي از فاميلامون که ازش متنفرم اومد کنارم نشست 24سالشه بعد بچه برادرش تو بغلش بود داشت باسکوت پايينو نگاه ميکرد 4ماهشه بعد اون گفت ببين بچمون چه ساکته منم گفتم به باباش رفته الان سربه زيره بزرگ بشه مثه باباش سر به هوا ميشه قيافش ديدني بود بود پاشد رفت
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از pucy cat :
يکي از فاميلامون که ازش متنفرم اومد کنارم نشست 24سالشه بعد بچه برادرش تو بغلش بود داشت باسکوت پايينو نگاه ميکرد 4ماهشه بعد اون گفت ببين بچمون چه ساکته منم گفتم به باباش رفته الان سربه زيره بزرگ بشه مثه باباش سر به هوا ميشه قيافش ديدني بود بود پاشد رفت
میشه سوتی این بخشو دقیقا مشخص کنی؟ :-? :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

خالم 2 بار یه رمان 800 صفحه ای رو خونده بعد تو کل این 2 بار "نامزد" رو "نامُزد" میخونده.... =))
حالا تصور کن چی از اون رمان فهمیده... :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

دبیر ریاضیمون :
الف
بیم
جیم

همون دبیر میخاست بگه : سسسسسسس (ساکت باشد) الف
گفت : ســَلـــِف ;D

همون دبیر: به کردی تابستون میشه تاوسان بعد گفت تواوسان
 
پاسخ : سوتی‌ها

شام خونه داییم دعوت بودیم فامیلا زن دایمم بودن بعد شوهر عروسشون زود رفت کنار مامانیم گفت چرا شوهرت چیزی نخرد عروسه فکر کد به اونه گفت نه حاج خانوم من خعلی خوردم بعد مامانیم گفت میدونم شمارو که نمیگم شوهرتو میگم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ئاغا لطفن مدیر انجمن حذفش کنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

اول دبستان كه بودم یه كتاب املا داشتم از اينا كه بچه خودش به خودش ديكته ميگه مثلا! تو صورت سوالاش هم معمولا كلمه ي "توجه" رو داشت
مثلا با توجه به املاي لغات جدول را پر كنيد
من توجه رو ميخوندم tojeh‏ ‏! فك ميكردم منظورش توجيه(توجيح) بوده و هر سوال رو كه هر ميكردم خودم خودمو توجيه ميكردم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

در راستای اجرای طرح همیاری:
دیروز همیار دینی درس آخر رو گفت و تموم شد.آخرش هم تاکید بر امتحانات و دیدار بعدی سر جلسه امتحان و تمام شدن کتاب ....
امروز رفتیم کلاس دیدیم کاغذ آچاری که به همین مناسبت نصب کرده بودیم کلاس،روش نوشته فروردین 91!
اصلا اون فیلمه پر از سوتیه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ای بابا! من یه مدتِ افتادم تو خط سوتی دادن!
این یکی که خیلی دیگه باحاله! ;D


داشتیم سر سفره شام نابرده رنج رو که دوباره از آی-فیلم نشون میده نیگا میکردیم!
بعد طلا خانوم کنار پنجره وایستاد و دستش رو برا مرضیه که تو حیاط بود تکون داد
نمیدونم چی شد! یه حسِ غریب بهم گفت که تو هم دست رو براش تکون بده! ;D
منم سر سفره دستم رو بلند کردم و دارم واسه طلا خانوم تو تلویزیون تکون میدم! :))
بابام: فرز!چی کارداری میکنی؟!؟!
من: اِ....اِ....اِ....هیچی :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

شماره یمامانم با یکی دیگه فقط سر یه رقم تفادت داره بعد خواهرم این رقمرو اشتباه زده بود (دو سه بار) :-" :|
بعد نگو این مبایله دست شوهره خانومه بوده به مدت یه هفته
بعد به من زنگ زده میگه با کی کار داشتی با من یا شوهرم ~X(
حالا من که نه به کسی زنگ زدم نه با کسی کاری داشتم مونده بودم تو اونو موقعیت چیکار کنم :|
میخواستم بزنم زیر گریه آخه خانومه خیلی تهدید کننده حرف میزد :-s
 
  • لایک
امتیازات: sssss
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتیم با 4 تا از دوستان تو گیم نت بازی کنیم بعد دیدیم هیچی جا نیست
بعد اومدیم پایین یکی ازدوستان به مقدار زیادی کرم داشت
گفت آقا میریم فیوزش روقطع میکنیم(ینی میندازیم پایین) X_X ^#^
بعد رفتن فیوز رو قطع کردن و د فرار :-"
بعهد یه ربع برگشتیم گیمنتیه دیدیم یارو به اوناییکه داشتن بازی میکردن گفته آقا برق رفته و همه رو فرستاده پایین X_X
 
Back
بالا