خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم اومده میگه این فیلم جدیدرو میبینی؟؟
میگم چی؟؟
میگه همین که دوشنبه شبا هر شب میده؟؟
میگم کی؟؟؟ :o :o :o
میگه دوشنبه شبا هر شب! =)) =))
چی بگم بهش خو!!!! :-? :-? =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما تو فامیلمون یه دندونپزشک داریم
(مشوق اصلی من برای دندونپزشک شدن و رفتن به رشته ی تجربی)
یه روز به بیمارش میگه بشین تا بیام امپولتو بزنم میبینه یارو با شکم خوابیده رو یونیت شلوارشم کشیده پایین منتظره بیان امپوله دندوونشو بزنن =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفتری پیدا کردم از نه کمدم سوتی های دوران راهنماییه....کلی تجدید خاطره شد اصلآ :

آدامس شانسی ، تخم مرغ خرسی !! :))

معلم ریاضیمون یادش به خیر چقدر سوژه بود اینم آرشیوه سوتی هاش : به من نگاه کن گوش بده به تخته ! سوزن خط کش رو بذار اینجا ! این خط کاملآ کمی مایل میشه...قابل شناخته نیست ! 100 میلیون دلار تومن ! تقوای خدا رو پیشته کنید =)) یا حرف بزن یا حرف میزنی برو گمشو !! ( تازه بعش گفت چی گفتم من ؟ ) مجهولت کیه ؟

سوتی های بابام : این چسب چوب رو اگه نمیخوری خاموش کنم !! =)) سیبیل های آقا مرغه !! =))
(البته اینا مال دو سال پین .اون موقع هایی که وقت سوتی دادن داشت...:( )
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا امروز یکی از بچه ها داشت با گوشیش با یکی حرف میزد...بعد که قطع کرد گفت : مغز پهنی تازه یادش افتاده ;D
من : آره عن چهره اصن به روی عنشم نمیاره!
- :|
-ها؟ ;;)
-هنوز قطع نکرده بودم
- :|
- :|
- :((

×فک کنم پستم نیاز به سانسور داره ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا ما امروز با زينب و انسيه و فريده پاشديم رفتيم حرم، بعد اين زينب ... 15 دقيقه دير کرده بود فريده بهش زنگيد ميخواس بگه کجايى و اينا يهو گفت کجايى تو نويد؟! ما همه :))))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیم راهنمایی بودیم بعد من راهنماییم رو نمونه درس میخوندم و آزمون های مرآتم بود بعد داشتن اعلام نتایج میکردن بعد تو اکثر آزمونای مدرسه هم من اول میشدم و جایزه موج های آبی و اینا خلاصه تو اعلام نتایج اینا گفتن طاهری مقدم من اشکول هم شنیدم زارعی مقدم همچی با خیال راحت پا شودم رفتم جلوی صف بعد میبینم همه دارن از خنده ریسه میرن رفتم بالا که جاایزه رو بگیرم یهو فمیدم که بعله عنیدی برادر بعد همچی خوشمل دور زدم و بر گشتم سر جام ولی خیلی بده جلوی 280 نفر ضایع شی

یادش بخیر...
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلممون داشت ژنتیک درس میداد...
1سال پیش بعد گفت شما پرنگان رو در نظر بگیرید...
zzمیشه مرغ ماده...
zwمیشه مرغ نر...
بعد یکی از بچه ها پرسید:
عاغا مرغ نر؟
معلم: :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز گفتم : واااای خدا هیچ وقت یادم نمیره وقتیو که انجل. ( انجل اسم گربمه ) نشسته بود رو دم شمیم :(( وای خددددددددا. شمیم دم دار :))
ببخشیدا البته ناراحت نشی یه وقت ;)
***********************
همون روز که با مامانمو دوستم رفته بودیم بیسکویت( اشاره به پست قبلی ) اول هنوز نرفته بودیم تو دیدم مامانم صب کرد یه نگاهی به تو انداخت :-/ من که نفهمیدم جریانو بد که رفتیم تو بعد یه یه ربی مامانم شروع کرد به قاه قاه خندیدن :)) حالا میگم چی شده
مامان: اول نگاه کردم داخل دیدم چند تا پسر جوون هستن تو و ....می خواستم بگم بریم یه جای دیگه محیطش خوب نیس اینجا بعد دیدم نه گویا ی خانمی هم نشسته گفتم خانوادگی هستن نظرم عوض شد گفتم بریم حالا الان میبینم اون آقا ها رفتن خانمه همچنان نشسته ( مجسمه ی جلوی پنجره رو دیدین؟؟؟؟ =)) مامانم فک کرده بود اون همرا اون جنابان آقا هستن :)). )
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستم با بابام شوخی کنم!!!

بعد گفتم: عه بابا چرا لباس منو پوشیدی؟؟؟ :o >:p

بعد بابام به لباسش نگاه کرد =)) :))

++++

امیرمحمدو اورده بودن تو برنامه شبکه 1 قبل از افطار.

بعد گفت خدا همچین ادمی نیس که اینجوری چیزارو بخواد !!! :))

داشتیم برنامشو نگه میکردیم.بععد من میخواستم بگم عمو پورنگ. گفتم امیر پورنگو ببین!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقواممون از مشد اومدن خونمون و چون خونه نداشتن ی هفته ای اینجا بودن؛بعد شب عروسی داشتیم و همه هم میخاستن برن آرایشگاه و وخ گرفته بودن این دختر عمم 21 سالشه بعد میخاس بره حموم منم زرنگی کردمو سریع پریدم تو حموم ک زودتر کارامو بکنم...
کارم خیلی طول کشید بعد دختر عمه هِ عصبانی شده داد میزنه ممد 2 ساعت تو حموم چیکا میکنی؟
من:بیا تو ببین چیکا میکنم!
دختر عمه: X-(
من: :-"
****
رفیقم از دکه زنگ زدم ب گوشی رفیقم؛بعد میگه ممد تویی؟
میگم آره.
پس چرا شماره دکه تلفنی انداخته؟
****
با رفیقم بودم میخاستیم بریم سرِ جلسه آزمون؛بعد ی پولی بم دادهِ ب جا صندوق صدقات میگه برو بندازش تو گاوصندوق!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دور هم نشسته بودیم میگفتیم که آب جو خیلی بده و اینا :-"
یهو یکی از اقوام کوچک ( ;D ) گفت : بابا منم آب جوب میخام :-"

ما : :))

بعد گفتم جوی آب هست اینجا الان میرم واست میارم :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم میگفت که من که بچه بودم یه مدت مدیدی! به خیارشور میگفتم خیارشور و به خیار میگفتم خیار بی شور :-" ( خودشو نمیگفتا، منو میگفت!)
+
-فاطی روزه ای؟
-نه
-منم هستم! :-"
+
دوستم به من: اِ تو روزه شدی؟؟! (مثلا قرار بود فقط من بشنوم!) :-"
استادمون: روزه رو مگه میشن؟ ^-^
دوستم: شما هم شنیدین؟! :o آها میگیرن! نمیشن! :-[ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشسته بودم یه دفه مامانم قلقلکم داد
داد زدم چیه؟چرا اینجوری میکنی؟
گفت درست بشین
عصبانی شدم گفتم خیلی ام همین که هست!! :)) :))
عاغا دادشمو نیم ساعت داشت میخندید برگشته میگه ریدی با این حرف زدنت X-(
انقد گفت که آب پرید تو گلوم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز اعصابم خیلی داغون بود بعد تلفن زنگ زد.خواهرم داشت می گفت اگه عسل (دوستش)پشت خط بود بگم هست.بعد که گوشی رو برداشتم گفتم کیه؟؟؟ ;D
شانس اوردم بابام بود.چون خارج از شهر بود متوجه نشد. تلفن هم خودش سیمش خراب بود.
همون روز یکی دو ساعت بعد زنگ در رو زدن من آیفون رو جواب دادم گفتم الوووو؟
اصلا مونده بودم اون روز چه بلایی سرم اومده بود؟ :-" 8-| :-? ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم تو زمین بدمینتون بازی میکردیمواونطرف تر چن نفر یه توپ پیدا کرده بودن داشتن فوتبال میزدن....اونم با چه وضی!!!!!! 8-|
جاتون خالی جو پاچه مونو چسبیده بود، ول نمی کرد........اصن از جز توپ بدمینتون(!!) چیزی نمیدیدم.....که گویا توپ دوستان اومد طرف ما!
یارو اینجوری( ;D) وایساده دور که من توپو براش بشوتم.....منم اینجوری( B-))تو فضا سیر میکنم.......انگار ن انگار با منه!!!!
خلاصه پسره دید اصن من تو باغ نیستم بعد از 2-3 دقیقه اونهمه راهو اومد و توپشو برد!
قیافش: :-L :-L :-L :-L
قیافم: :-" :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دارم با دوستم میچتم:
اون: میتونی ساعت 7:30 اینا بیدار شی؟
من: [-o<نه دیگه 9 خوبه!! ;;)
اون: خودم 7:30 با جعل صغیر بیدارت میکنم. :>
من: جعل صغیر؟؟ :-\ منظورت جرثقیل بود دیگه؟؟؟!!! :))
اون: :-[

:)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز آشنا سازى بابام با سمپاديا:بعد از ياد دادن ورودو اينا ;))
من:اگه بخواى پست بزارى رو موضوعات خوانده نشده كليك كن
دو موضوع اول:عشق يا هوس :| - دوستى قبل از ازدواج X_X
حالا بيا و جمش كن
 
پاسخ : سوتی‌ها

خونه داييم اينا بوديم ،بعد يه ربع مونده
بود به افطار..بعد زن داييم اينطورى بودش :-\!

تى وى داشت شعر (!)و اينا ميخوند..

زن داييم:بزنديد يه شبكه كه زود تراذان بگه.. اينا دارن شعر ميخونن.. #:-S!!!!!!!
پسر داييم:مامان همه شبكه ها باهم اذان ميگن :|

فكركنم خيلى بهش فشار اومده بود..آخه وقتى كه ميخواست آب بخوره آب رو به جاى ليوال ريخت توى بشقابش =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم تو جاده میومدیم خواهرم دریاچه نمک رو دیده میگه وای چقدر آسمون قشنگه
ما =)) =)) =))
حالا بابام ولش نمیکرد
دخترو فرستادیم 20 سال رفته درس خونده به دریاچه میگه آسمون :)) :))
داشتیم میومدیم شب مامانم اینقدر اسرار کرد خوابیدیم
صبح که راه افتادیم با سگ تصادف کردیم :(
بعد که میومدیم رادیات ماشین خراب شد و لی خوب جایی خراب شد و تونستیم درستش کنیم
من میخواستم از مامانم طرفداری کنم: ببینید خوب اگه دیشب نخوابیده بودیم که نمیفهمیدم رادیات سوراخ شده موتور میسوخت
خواهرم:خوب ابله ما صبح با سگ تصادف کردیم نه دیشب :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

مَرده:خانومِ عَر بفرمایید داروهاتون حاضره.خانومِ عَر بیاید دیگه.
همه =)) =)) =)) =))
مادر بزرگم: X-( آقا اون آژ هست نه عر :-w
مرده: X_X
----------------------------------
داشتم میخوابیدم هی صدای آهنگ میومد نمیذاشت بخوابم؛ی نیم ساعت کلنجار رفتم با خودم دیدم نمیشه انگار.
دیگه اعصابم خورد شد داد زدم :اه این چه همسایه هاییه؟ آسایش نداریم؛ 5 صبحه مثلا با این آهنگاشون.
خانواده: =)) لب تابتو خاموش میکردی بد نبودا :))
من:عه لبتابه خودم بود؟ X_X :-" :-" :-" :-"
 
Back
بالا