خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

سر جغرافی داشتیم در مورد کشور های توسعه یافته ٌ اینا حرف میزدیم

دوستم گفت " بابام که رفته بود آلمان میگفت اونجا فقیر زیاد تو خیابونه اونوقت شما چه طور میگی کمتر از 1 درصد فقیر دارن ؟‌ "
معلممون " کدوم شهر رفتن ؟‌ "
دوستم " پاریس بود فکر کنم "
ما : :)) :)) :)) :)) :))
دوستم : :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

اولاي زمستون بود حسابي بارون ميومد. بنده هم كه كمي خواب مونده بودم صبح يادم رفت چكمه بپوشم و با كفشاي هميشگيم رفتم. منم كه جوگير... رفتم زير بارون... سرتا پام خيس شده بود... وقتي برگشتم كلاس كفشامو درآوردم گذاشتم كنار شوفاژ و نشستم سرجام. ناگهان معلم شروع كرد به گرفتن مچ كسايي كه جلسه قبل گوش نميدادن. من جمله اين جانب. منم حالا هي به بغلدستيم ميگم كفشامو بده اونم حاليش نميشه. 29 نفر آدمم منتظرن من برم پاي تخته! يهو صداي بچه ها دراومد كه بيا ديگه! آقاي دبير هم خيلي رك برگشت گفت:خب وايسين كفشاشو بپوشه!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از کاربرای همینجا داشت کنفرانس زبان میداد میخواست بگه قسمت D رو بخون گفت : now read number D ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین پریروز یه سوتی دادم درحد لالیگاد (!) اقا تو دفتر بودیم منتظر معلم فیزیک بیاد پروژه مونو بهش نشون بدیمو بریم.....خلاصه این معلمه اومدو دیدشو بعد یهو معلم ادبیات دبیرستانی ها که از قضا(!) دوست مامانم بود اومدو شروع کردن که اره این نگین دختر خوبیه و من دوسش دارمو فلانه و از این جور چیزا....
اقا سرتو درد نیارم منم داشتم از خوشحالی بال در میووردم که معلم فیزیمون گفت دخترم حالا بیا یه چایی بخور ...منم خوب چایی خورم در حد ....! ;))
خلاصه نشستمو یه چایی بخور که یهو یکی از بچه های هم کلاسیم اومد تو ......منم حول شدم که نکنه بره پشت سرم بگه باز این نگین رفت چاپلوسی(سابقه رو داری؟!) اومد تو گفت ا نگین تو اینجا چه میکنی منم هول شدم یهو این چاییه رو ریختم رو خودم ....!چاییه هم نامرد داغ بود شدید معلم فیزیکمم هفهمیده بود اوضا از چه قراره اومد بگه اومده بود پروژخ رو نشون بده بش چایی دادیم...گفت:اومده چایی بخوره مام پوژرو بهش نشون دادیم .....منم اومدم درستش کنم گفتم :نه خانوم من اومدم پروژه رو بخورم که شما بهم چایی رو نشون دادین .....
اقا این هم کلاسی مام که قیافش شده بود شبیه این الاغ شرک (بلا نسبت!) گفت اها باشه نگین پروژتو خوردی بیا ......






الان میدونم این زیاد خنده دار نبود اما حد اقل در همین 10 دقیقه که عموتون تو دفتر بود 5-6 تا سوتی یهو ول شد....
;D :)) :-[ تازه شبشم گلاب به روتون این معده ما یوخده حساسه رفت تو حالت پس دادن غذا های میل شده توسط منه بدبخت :-& :((حالا هم منتظر جواب آزمایش هپاتیتو ایدزو از این جور مرض هاییم..... [-o<(شوخی)
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین پریروز یه سوتی دادم درحد لالیگاد (!) اقا تو دفتر بودیم منتظر معلم فیزیک بیاد پروژه مونو بهش نشون بدیمو بریم.....خلاصه این معلمه اومدو دیدشو بعد یهو معلم ادبیات دبیرستانی ها که از قضا(!) دوست مامانم بود اومدو شروع کردن که اره این نگین دختر خوبیه و من دوسش دارمو فلانه و از این جور چیزا....
اقا سرتو درد نیارم منم داشتم از خوشحالی بال در میووردم که معلم فیزیمون گفت دخترم حالا بیا یه چایی بخور ...منم خوب چایی خورم در حد ....! ;))
خلاصه نشستمو یه چایی بخور که یهو یکی از بچه های هم کلاسیم اومد تو ......منم حول شدم که نکنه بره پشت سرم بگه باز این نگین رفت چاپلوسی(سابقه رو داری؟!) اومد تو گفت ا نگین تو اینجا چه میکنی منم هول شدم یهو این چاییه رو ریختم رو خودم ....!چاییه هم نامرد داغ بود شدید معلم فیزیکمم هفهمیده بود اوضا از چه قراره اومد بگه اومده بود پروژخ رو نشون بده بش چایی دادیم...گفت:اومده چایی بخوره مام پوژرو بهش نشون دادیم .....منم اومدم درستش کنم گفتم :نه خانوم من اومدم پروژه رو بخورم که شما بهم چایی رو نشون دادین .....
اقا این هم کلاسی مام که قیافش شده بود شبیه این الاغ شرک (بلا نسبت!) گفت اها باشه نگین پروژتو خوردی بیا ......

____________________________________________


البته این شوخی ها سر کلاس نبود شرمنده
 
پاسخ : سوتی‌ها

میخواستیم بریم مسافرت، 5 شنبه صبح مامانم اومده بود مدرسه که به ناظم بگه و اجازه بگیره و از این حرفا ولی نگفته بود کجا میریم، فقط گفته بود 3 4 روز نیستیم، ناظم هم یه 2 بار غیر مستقیم پرسیده بود کجا مامانم پیچونده بود، ناظمه خیلی کنجکاو شده بوده گویا ;D زنگ اول کامپیوتر داشتیم، اتاق کامپیوتر طبقه دومه ما طبقه 3 ایم، من داشتم از پله ها میرفتم پایین، ناظم دم راه پله وایساده بود صدا زد گفت :بیا اینور کارت دارم رفتم جلو، خیلی جدی پرسید : به سلامتی کجا قراره برین؟ منم عین گاو ( ;D ) : اتاق کامپیوتر ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس فیزیک معلممون یکی دایره بزرگ کشید
یکی از دانش آموزا گفت دایره ش چرا اینقدر بزرگه؟
معلم گفت:"مطمئن باش از دایره تو بزرگ تر نیست"
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فیزیکمون آقای غیبی: آره بچه ها خیلی دیروز زمینا لیز بود، داشتیم با خانومم را میرفتیم من لیز خوردم افتادم رو زنم. :-" :>
:)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی داغ داغ تازه امروز از تو تنور درش اوردم ;D
درس آمادگی دفاعیمون تو بخش جهت یابیه ! دبیرمون گفت ماه کلا دو حالت داره وقتی با یه خط فرضی دو سر حلالشو به هم وصل کنیم ، یا شبیه کیو (q) میشه یه شبیه پیو (p)
دوستان ما همه زدن زیر خنده خودش متوجه سوتیش نشد ، گفت ظاهرا خسته شدین یه خاطره براتون میگم ، گفت که یه دانش آموز داشته به نستعلیق میگفته مستنیق ! بچه های ما هم گفتن این که چیزی نیست ، ما هم یه دبیر داشتیم به پی میگفت پیو :)) بعد گفت جلو من غیبت بقیه دبیرا رو نکنین ، بچه ها گفتن آقا جلو رو خودش هم میگیم :)) طفلک مونده بود چی بگه ! اصلا نمیدونست همین دو دقیقه قبل خودش گفته بود :P



معاون امور دفتری مدرسه اومد تو سالن امتحانات که همه بچه های دوم دبیرستانی نشسته بودن از دوست من پرسید : " شما دومی هستین ؟ " دوستم اومد اذیت کنه گفت نه ! معاونه گفت : " پس این دوما کجان همه مدرسه رو دنبالشون گشتم !!! " :)) :))



ما از انجایی که معاون انضباطی نداریم داشتیم تو سالن با سایر هم خطان ول میچرخیدیم ، یهو اومد گفت شما 6 نفر اینجا چیکار میکنین ؟ دوستم گفت نماینده سالنیم ، معاونه گفت ! اِ پس خوبه ، هیچی :)) یعنی ذهنش اونقدر کشش نداد که اصلا نماینده سالن نداریم :)) !



تو کتاب دین و زندگی یه روایت اورده از پیامبر که چهارتا خط رو زمین میکشه بعد میگه چهارتا زن بهشتین فاطمه و مریم و خدیجه و یه نفر دیگه ! بعد یکی از بچه ها گفت ارتباط چهارتا خط با اون چهارنفر چیه ؟ یکی از بچه ها گفت منظور اینه که اینا همشون باربی بودن :)) نزدیک بود از کلاس شوتش کنه بیرون دبیرمون ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

وای امروز یک سوتی تقریبا بزرگ دادم...
سرکلاس بودیم هنوز معلم نیومده بود....
دوستم میخواست اعلام و اشخاص بپرسه ما هم که نمیدونستیم هر چی فوش بود بارش کردیم....
داشت میرفت پای تخته من میخواستم با پام بزنمش دبیرمون اومد....
من را توی صحنه جرم دید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو درس فیزیک امروز سر کلاس قانون دست راست:( :)))

معلم: خب ببینید، فکر کنید الان به سمت بیرون تخته اومده جریان! حالا شصت شما به کدوم طرفه؟؟؟؟
دوستمون: به طرف طراح سوال!
 
پاسخ : سوتی‌ها

من به یه فردی : مستفیض ( املاش درسته؟! ;D ) کردین ! ایشون : ما بیشتر !!

یکی از بچــه ها اومد پای تخته خانوم داشت بچه های دیگرو صدامی زد بیان خانوم ازشون بپرسه . این دخترم که اومد یه چیزی بندازه سطل زباله . خانوم پرسید دختر تو جغرافی ای (برای جغرافی اومدی)؟ دختر : نه ، آشغال ;D

یکی از بچــه ها به اون یکی : من اصن جغرافی نخوندم . اون یکی : تو خوبه اصن نخوندی ، من هیچی نخوندم !!( خود در گیری ! )
 
پاسخ : سوتی‌ها

در کلاسمون خرابه از بیرون باز نمی شه از توم باید هولش بدی ;D
یه روز صبح حواسم نبود که زنگ خورده نشسته بودم جای معلم بعد فاصلشم با در زیاده دیدم یکی در میزنه جو گیر شدم گفتم اومدم بعد از همونجا رفتم به طرف در یهو دیدم بله بله معلم به چه قشنگی جلوم ظاهر شد ;)) ;)) :)) :)) >) >) ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

میز معلم را شکوندیم معلمه عصبی اومد گفت خیلی بی شعورید اخه چرا میز را (قسمت پایینی میز)بردید ته لاس یکی گفت به خاطر شما گفت یعنی چی گفت چون لق بود ...چند تا از معلما را داغون کرد
چند وقت پیش می گفت مدیره میگه بچه ها به پردمونم رحم نمی کنن :-[ :-[ :-[ :-[ :-[(خواهرا ببخشید)
امروزم اومده بود می گفت اگه من نصف کلاسا باتون بازی نکنم :-[ :-[ :-[نمی تونم درس بدم!!! :-[ ;)
معلم زیسته هم می گفت همه ما چه حلال زاده چه حروم زاده :-[ :-[به والدینمون می ریم و صفات را از داییمون نمی گیریم :-[
ببخشید اگه یه کم بد بود ;D 8-} :P :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز معلممون داشت فعل بوس را صرف میکرد....
گفت:بوسیدم،بوسیدی،بوسید،بوسیدیم،بوسیدید،بوسیدند.........
دوبارم تکرارش کرد......
بعد یکی از دوستام گفت:کککککککککککییییی را؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه معلم مرد اومده بود بهمون درس بده ، بعدخودش از بچه های دستغیب بود ، داشت برامون از خاطرات تعریف می کرد :
" نزدیکای سال 75بود که ساختمون جدید دستغیب ساخته شد ( فعلی ) بعد اون موقع ها این جاها همش خاک بود ،درو دیوار همنداشت ، ما با شلوار مشکی میومدیم مدرسه ... "
خواست بقیشو ادامه بده یکی گفت : " با شلوار قهوه ای بر می گشتید :)) :)) " می خاست بگه با شلواره سفید برمیگشتیم که شد قهوه ای ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از *EnG.MaRvi* :
اون روز معلممون داشت فعل بوس را صرف میکرد....
گفت:بوسیدم،بوسیدی،بوسید،بوسیدیم،بوسیدید،بوسیدند.........
دوبارم تکرارش کرد......
بعد یکی از دوستام گفت:کککککککککککییییی را؟ :))
دعلمه دلش می خواسته ;D ;D

دیروز بردنمون اردوی آمادگی دفاعی ... به چپ چپ که می دادن نصفیا می رفتن راست نصفیا می رفتن چپ ... 1 بار هم صاحابش سوت زد که ما از جلو نظام بریم ، یکی از سربازا داد زد : خب بشین دیگه !! :o البته چند نفر هم به حرفاش گوش کردن .. ;D
توی اتوبوس برگشت ، شیطون های کلاس های مختلف رفتیم توی 1 اتوبوس ... ناظممون هم اومد تو همون اتوبوس .. اولش نفهمیدیم که اومده تو اتوبوسه ما و ما هم هر چی شعر بد بود می خوندیم .. :-[ :-[ داشتیم می گفتیم : کی*م... کی*م....کی*م ... که دیدیم داره می اد عقب اتوبوس !! :-[ :-[ البته چیز خاصی نگفت ... 8-} 8-}

معلم جغرافیامون هم به س ها و ز هاشو تی زبونی می گه و یه لهجه ی باهالی داره ... وقتی می گه لیتوسفر هیچی معلوم نیست !! و یه بار هم گفت که : مثلا زمانی میزان خسارت زلزله بیشتر هست که ........ ریشتر رو هم می گه رِشتر ... و وقتایی که اسم های س دار رو می خونه برای حظور و غیاب ، هی می گیم : کی ؟؟؟ (این جغرافیا ه همونی هست که 2 بار خورده به دیوار در حال رژه رفتن جلوی کلاس ، 1 بار هم دماغش با فاصله ی 1 میلی متری از در رد شده !! و سره کلاس هم خوابه که احتمالا به خاطر اینه که دیروزش جمعه بوده و شبش کار زیاده کرده ... :)) ;D ;)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

واییییییییی امروز یه سیم کارت تو جامدادیم بود افتاده بود بیروننننننننننننننن ;D معلمه برداشت گفت مال کیه ؟؟؟!!!!!!!!
با جرئت پاشدم گفتم مال منه گفت برو تو دفتر گفتم چشم تا خواستم برم گفت بشین سرجات من یه چی گفتم بترسی که نترسیدی ;D ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر كلاس فيزيك بوديم .. آخر كلاس ديگه واقعا حوصلم داشت سر ميرفت .. نمي دونم خانوممون چي رو مي خواست مثال بزنه تو مبحث كار كه گفت : ديدين روي پاكت هاي شير چي نوشته :

.. من يهو گفتم آره خانوم 3% چربي !!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ زمين (يه جلسه بعد از امتحانا) معلممون ازم برسيد يلدا 20 ميشي منم گفتم نه خانوم يه سوال تقلبي كردم ... خاك برسرشون اشتباه رسوندن !!!
بعد از اين حرف تا ربع ساعت دهنم باز مونده بود!!!!!!!! اينطوري :o
 
Back
بالا