خاطرات سوتی‌ها

سهیلا

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
188
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یزد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

ما سال دوم ی دبیر زیستی داشتیم بنده خدا خیلییی گیج بود :))
یبار میخاس قلبو درس بده اومد ی قلب بزرگ کشید روتخته با همه جزئیاتش..بعد اینو پاک نکرد و رفت.
جلسه بعد کلاسمون ی هفته بعدش بود..قبل از اینکه معلمه بیاد دوستم رفت عکسه رو دوباره کشید تا دبیره بیاد دوباره توضیح بده (:|
دبیرمون همین ک اومد تو کلاس با تعجب فرااااوان گفت:عه عه عههههه :Dهنوز پاک نکردیین؟ =)) :))
من موندم حتی ی لحظه با خودش فک نکرد ی هفته میشه تخته کلاس پاک نشه؟؟ :| :| =))
 
ارسال‌ها
650
امتیاز
4,375
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب از این نرم افزارای ایرانی دانلود کردم که موقعی گوشیت شارژ میشه بهت خبر میده.
منم برا اولین بار میخواستم امتحانش کنم.
گوشیو زدم تو شارژ و خوابیدم.
بعد سه شب دیدیم یکی داد میزنه:: بکش بیرون،،بکش بیرون
ینی همونجا .... یا دهنم سرویس شد از ترس.
این از دیشبمون و امروزمون.
خدا امشب و فردا رو به خیر کنه
 

shaqayeq.m

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
1,790
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
سیستان
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز با خواهرم قهر کردم سر ی موضوعی!
میخواستم بگم یا معذرت خواهی میکنی یا من آشتی نمیکنم
گفتم یا معذرت خواهی میکنی یا من آشتی میکنم :D
آخرشم من مجبور شدم معذرت خواهی کنم :-[ :-<
 

Luna H.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبدکاووس
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس فیزیک معلممون میخواد اصطکاک ایستایی رو درس بده، حالا داریم تعریفشو می نویسیم من نوشتم اصطکاک بیست تایی!!! :))
بعد هی با خودم میگفتم خدایا اصطکاک بیست تایی دیگه چیه؟؟؟ :-? گفتم دفتر دوستمو ببینم نوشته بود اصطکاک ایستایی :)) :))
 

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

ما (من و دوستام) وقتی داریم از مدرسه برمیگردیم،سر راهمون یه پل عابر پیاده است که پله هاش برقیه. من و دو تا دوستام هم گاهی خلاف جهت پله ها حرکت میکنیم و بعد از این که خسته شدیم کلی میخندیم {-8 البته پله برقیه خلوته ها
امروز دوستم داشت این کار رو میکرد و از پله های پایین رونده، شروع کرد بالا رفتن. به بالای پله ها که رسید یهو با یه پیر مرده چشم تو چشم شد :))خیلی صحنه ی جالبی بود. داشت با سرعت میرفت بالا یهو از حرکت وایساد :)) دوستم وقتی پیرمرده رو دید، شوکه شد. بیچاره سکته کرد. (طبیعیه، کدوم پسر دبیرستانی پیدا میشه که ازین کارا بکنه)
توی اون لحظه اینا رو در نظر بگیرید:
دوستم :D :-[ :-"
من و دو تا از بچه ها که هنوز به این مرض مبتلا نشدند =)) =)) =)) =)) =))
ینی تا برسیم به اتوبوس و سوارش بشیم، روده بزرگه اومد تو دهنمون از شدت خنده. کاشکی شما هم بودید دو کیلو چربیاتون آب میکردید :P
 

negin y

کاربر فعال
ارسال‌ها
66
امتیاز
455
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 -اصفهون
شهر
esf
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی مال خواهرمه:خونه مادر بزرگم بودیم بعد این خواهر ما یه عروسک بود مادر بزرگ پدریم براش خریده بودن 8->
بعد عموم بهش گفت این چه خوشکله کی واست خریده؟
خواهرم در حالی که داشت بازی میکرد:مامان جونم
-کدومشون؟
-همون مامان جون بده ;))
مادربزرگم: :|:( >:p

عموم: :-w :O

خواهرم: :>

ما: :-$ X_X
 

Amin Joker

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
249
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی تبریز
شهر
تبریز
مدال المپیاد
چی؟ سوال بعدی لطفا.....
پاسخ : سوتی‌ها

چند هفته پیش درگیر یه موضوع بودم که ذهنم رو بدجور مشغول خودش کرده بود و باعث شده بود هراز گاهی واکنش هام عجیب غریب شه!
اتفایی های که تو یه روز برام افتاد:

1) سوار تاکسی شده بودم که برم جایی یهو یه مسافر دیگه هم سوار شد و وقتی در و بست یه سلامی به جمع داد. منم که مشغول تفکر در

باره مسایل بنیادین بودم برگشتم گفتم سلام و دستمو سمتش دراز کردم که دست بده باهام...!!! =)) واسه این که طرف فک کنه دیوونم بعد از اینکه باهام دست داد شرو کردم به ذکر گفتن و با خودم حرف زدن....! :))

2) وقتی دوستم داشت خداحافظی میکرد دستشو سمتم دراز کرد که خداحافظی کنه، منم که در هاله ای از ابهام بودم یهو برگشتم گفتم : یالله...سلام :)) =))

3) یه مسول داریم تو مدرسه که خیلی کوتولس... منم که همچنان در حال تفکر بودم موقع وارد شدن به کلاس دیدم یکی دم در واستاده و فکر کردم دانش آموزه نگو که همون مسوله هستش، گفتم : داوش بپر کنار بذا رد شیم! اونقد حواسم پرت بود وقتی برگشت هم نفهمیدم که مسول مونه... رفتم نشستم رو صندلی دیدم کلاس رو سکوتی عجیب فراگرفته و نگاهای بچه ها معنادار شد!تازه فهمیدم که گند زدم! :))
 

G.MM

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
593
امتیاز
13,322
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
University of Paris-Saclay
رشته دانشگاه
Integrative Biology and Animal Physiology
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

یک بار وقتی مدرسه تموم شد داشتیم از مدرسه میومدیم بیرون

یکی از سرویس ها هم داشت با شیشه دلستر تو رادیاتورش آب میریخت

بعد یکی از دوستام گفت : بچه ها! اونجا رو ! یارو داره تو ماشینش دلستر میریزه :O چرا اینکارو میکنه؟ :O

همون موقع 5 تا دست همزمان اومد تو سرش که تیزهوش مملکت این آبه تو شیشه دلستر :))

همچین دوستان خجسته ای هستیم ما :-"
بـعـــــــله :-"
 

zahra:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
545
امتیاز
5,226
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف‌آباد
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
الزهرا/رویان
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی/ژنتیک مولکولی
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفه یکی از بچه های کلاس میخواست بگه پرچم ما شورت دشمنه X_X
برعکس گف هیچی دیگه کلی خندیدیم بهش :))
 

Hamid.s

‌Bug
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
16,727
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد1
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
نرم‌افزار
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی چت می‌:کردم دیشب، ایشون می‌خواست بره. خدافظی کرد، بعد خدافظی من یاهو رو ساین اوت کرده و از پای پی‌سی پا شدم :\


بعد پاشدم دارم فک می‌کنم که چرا پاشدم از پا پی‌سی حقیقتا؟ :\
 

mahshid_f

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
5,940
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو تولد دوستم، تو کافی شاپ، داشتیم کیک میخوردیم، یه یارویی بود داشت پیپ میکشید...
بچه ها شروع کردن ب صحبت در مورد پیپ و جای پیپ...
منم داشتم کیک میخوردم، ب حرفشونم گوش نمیدادم!
یهو فقط شنیدم ک یکی گف: "جا پیپی" ینی نزدیک بود کل کیکُ بالا بیارم... خب حالا نمیشه بگید "جای پیپ" واقعا؟ :|
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

_ من: بابا یه جایی ببر مارو دیگه پوسیدیم تو این خونه!
_ بابا: فلانی میگف بریم بندر انزلی، قشنگه ...
_ من: نه بابا من نمیخوام بریم جنوب
_ خانواده: :)) :)) =))
_ من: چیه مگه؟ بندر انزلی جنوب نیس؟ شمال ِ ؟ :-\
 

angry girl

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
183
امتیاز
2,490
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

من وخواهرم داشتیم سر ی موضوعی بحث میکردیم
من: بشین بابا کی حوصله داره!؟
خواهرم درحالی که روبروی من وایستاده بود: منکه نشستم :> :>
من: اره ‏‎ :)) :)) :D
 

Ogjfdnhdbkfrgccfvv

Dgbhvfjbjnjgh
ارسال‌ها
274
امتیاز
3,093
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
حقوق
پاسخ : سوتی‌ها

ما اختتامیه همایش ی دایره تشکیل داده بودیم... 8->
بعد هی دست میزدیم و آهنگای مختلف میخوندیم ... 8->
داشتم فیلمشو میدیدم:
یار دبستانی کـ میخوندیم یکی گفت:
دشت بی فرهنگی ما ، هرزه تموم آدماش... :))
بعله دیگه...شومام مث من ب چیزای خوب فکر کنید :-" :))
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از عُلمای کلاسمون فرمودن:Dوارِ چین تو هنده؟ :-?
بقیه کلاس:کسی دیوار داره؟ :-"
.
.
.
ینی ما اینطور رفقایِ نابغه ای داریم :))
***
نزدیک کنکور داریم تاریخ ادبیات کار میکنیم ولی بدونِ کتاب ینی ی نفر یادش میومد میپرسید دیه!
:
-ممد؟ ;;)
-من:چی؟
-تاریخ ادبیاتو رو ک حفظی؟ 8->
-ها بابا!الان بهم فُش دادی با این سوالت!اون قد بپرس ک خسته شی! ;))
-چارلز دیکنز از کی هس؟ ;))
-واضحه ک رمانی از دیوید کاپرفیلده دیگه:>
-آفرین...خوشم اومد. ;;)
.
.
.
ینی ما اینطوری میخوندیم دیه...خُدا کنکورو بخیر کرد :D
:))
 

swz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
904
امتیاز
10,099
پاسخ : سوتی‌ها

تو اخبار داشت درمورد بازی استقلال - پرسپولیس حرف می‌زد؛ بعد یه جدول نشون داد، تعداد برد و باخت و مساوی‌های هر تیم تو دربی رو نوشته بود.
بعد ماهم سر سفره ناهار با مهمون‌هامون، من برگشتم به بابام گفتم که « ئه،‌ چه جالب! تعداد مساوی‌هاشون عین همه.» :-"
هیچی دیگه بعدم که همه خندیدن دوهزاری‌م افتاد. :-" :))
 

خودتی

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه 1
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

خالم داشت می تعریفید ک یکی از هم دانشکده ای هاش دو تا خواهر داره که کوچکترین شون ۱۸سالشه بعدش الان مادرش حامله شده):-"?( و یک جلسه گذاشتن که این بچه رو نگه دارن یا ن ؟ پدر خانواده: به خدا ابرو ریزیه !بیان بریم سقطش کنیم:-/ دختر وسطی:نظر افغانی مطرح نمی باااااشد:-) همشون:O:O:
 
بالا