خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو جاده داشتیم میرفتیم.بعد دو تا شونه تخم مرغ با یه پارچه ی سیاه افتاده بود وسط جاده...بعد بابام میپرسه چیه ن اونا؟؟؟
مامان:شونه تخم مرغ
بابا:نه اون سیاه رو میگم
مامان:پلاستیک سیاه
بابا:نه یه پارچه ی سیاه مخمل بود :-?? :-??
من :| :| :| :-w :-w
پارچه ی سیاه مخمل ~X( ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

یارو تو بازی وحشی بازی در میاورده
مربی اومده بگه اخلاق ورزشی رو از پدرت یاد بگیر
_پدرت خیلی ادم خوبیه ولی خودت خیلی پدرسگی
=)) :)) =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز ما تنها بودیم تو خونه! :-"
.
بعد گشنمون شدو یه چلو کبابی خریدیم واسه خودمون تا خواستیم بخوریم والدین آمدند و ما پیش دستی را در اتاقمان پنهان نمودیم!
.
از بد بختیه ما آش آورده بودنو تو پیش دستی خواستن بریزن از ما پرسیدن:اون پیش دستی شیشه ایه یکیش نیست کجاس؟
.
اتفاقا خواهرم از طبقه اول اومد بالا واسه شام منم سریع بش گفتم:بگو پیش دستی پایینه! :-"
.
اینم یه دفه اومد ازش پرسیدن کجاس؟، گفت: پایینه.
.
بعد گفتن:برای چی؟
.
اونم هول شد گفت:نمیدونم. :-?? بعد مکث و زایه شدن دروغ گفتنش گفت: امیر برام یکم خوراکی آورده بود! :-<
.
و بعد من :-$
.
ولی لو رفت قضیه و ما جریممون این بود که اول چلو کبابمونو کامل بخوریم بعد آشو! :-"
.
مردم جریمه دارن مام جریمه داریم! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو دفتر مدیر بودم بعد بچه ها یواشکی توپ رو برداشتن حیاط پشتی برن والیبال!
(تو تابستون اجازه ی بازی نمی دن)
مدیر گف : اینا فک می کنن من گاوم نمی فهمم توپ رو برداشن؟
منم می خواستم :بگم بلا نسبت شما!!!
;D
یه دفعه گفتم : بلا نسبت گــــــاو!!!
:o
من : غلط کردم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم از بیرون بر گشته بودیم توی پارکینگ مامانم شروع کرد به غرغر(همیشه تو کارای جمعی واسه ساختمون جمع نمیشن اهالی بعد رئیس ساختمون که بابای طفلکی منه تنهائی کارارو میکنه)خلاااصه همینطوری که داشت به ماشین یکی از همسایه ها نزدیک میشد گفت( ای خدا من چیکار کنم با اهالی این ساختمون که ایننننقدررر...) یهو دیدیم تو ماشین پسر همسایمون با دوستش نشسته شیشه ماشینم پایین بود اومدم بگم نههه نگووو :-s :-ss که ادامه داد:(تنبلن) تا مامانم اینو گفت برگشت طرفم من ;;) مامانم ;D سریع اومدیم وارد آسانسور شیم که از تو ماشین صدا اومد که از دوستش پرسید که چین؟؟ ما هم :-" :-" سریع سوار آسانسور شدیم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مورد داشتيم همسايه ي داييم داشت با پسر نوجوانش دعوا ميكرد و مثلن داشت تربيتش ميكرد كه فُش هاي بد نده:
-تو گ* ميخوري فُش بد ميدي. فهميدي پدر سگ يا نه؟!

من ديگه عرضي ندارم حقيقتن.
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا يه درسي داشتيم كه اقاي حداد عادل نوشته بودش به نام " فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي " يادتون هست ؟! هموني كه مي گفت لباس پرچم وجود انسان است و اينا ... خب ؟!

نقل شده دوست فرهيخته و با سوات مون [ :-"] ، عنوان درس ُ خونده :

فرهنگ ِ بَرهَنگي و بَرهَنگي ِ فرهنگي ... [جهت تبيين بيشتر عرض مي كنم : Farhange Barhangi & barhangiye farhangi]

;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم مشغول کامپیوتر بازی

- شقایق،افزایش میل جنسی ینی چی؟ :-?

- چطو؟ :|

- اخه اینجا یه رمز داره با این اسم

- پاشو نمیخواد کامپیوتر بازی کنی :|بلند شو گفتم :|

بعد با گریه رفته پیش مامانم میگه مامان، شقایق فقط به خاطر افزایش میل جنسی نمیذاره من بازی کنم

من دیگه صحبتی ندارم :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب مهمون اومده بود مامانم هی میگفت بابات چرا نمیاد؟؟؟
منم بلند و ریلکس برگشتم گفتم دستشویی به روت رفته گلاب کنه :-"
:)) :))
دیگه از عکس العمل دوستان چیزی نمیگم!!! خودتون تصور کنین :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب از این نرم افزارای ایرانی دانلود کردم که موقعی گوشیت شارژ میشه بهت خبر میده.
منم برا اولین بار میخواستم امتحانش کنم.
گوشیو زدم تو شارژ و خوابیدم.
بعد سه شب دیدیم یکی داد میزنه:: بکش بیرون،،بکش بیرون
ینی همونجا .... یا دهنم سرویس شد از ترس.
این از دیشبمون و امروزمون.
خدا امشب و فردا رو به خیر کنه
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی و دیروز گزارشگر والیبال ایران برزیل داد:


مربی تقاضا میکنه از دوربینهای مداربسته ببینن این صحنه رو :)
من:دوربین مداربسته مگه داره؟ :o
عایا اون ویدیو چک نیست؟ :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بادوستم رفتیم درخونشون زنگ رومیزنه داداشش ایفون روجواب میده: (مکالمه دوستم وداداشش)
-کیه؟؟
-منم
-کیه؟؟؟؟
-منم دیگه!
دوستم خطاب به من:اینم چشماش کرشدن!!
من:چی؟؟؟؟؟؟:o
دوستم: "-:
اون یکی دوستم:چشمای کی کرشده!!؟؟؟
من:=)) =)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

گرچه من سوتیای بزرگتری داشتم ک قابل گفتن نیستن و این خیلیم خندع ندارع ولی

امروز کتابخونه بودم . بعد امروز فقط دخترا بودن .

یه دختره اومد ازم پرسید وسایل میز کناریم وسایل منن ؟ گفتم نع . بعد گفت نمیدونی مال کی هستن ؟ من یکم مکث کردم بعد خیلی جدی گفتم مال یه دخترن ;D :-"""
اون یارو پوکیده بود از خندع ;D گفت جدی ؟ گفتم اره ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مکالمه ی من با پسر همسایمون
ـ علی فلانی عروس شد خبر داری ؟
ـ جدی ؟؟ شوهرش فامیلشونه ؟
ـ آره دامادشونه
=)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا خیلی ضایس برا یکی از دوستان که دوقلو هستن تولدش بود کادو بگیری بعد اونجا وقتی اون یکی قل ازت بپرسه کادو من کجاس ؟؟ :-"
تو هم بگی چه جالب تو هم امروز به دنیا اومدی !!! :|
من دیگه حرفی ندارم اون لحظه اون بیچاره هم نمیدونست چی بگه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معاون مدرسه ما مهندس شیمیه بعد تمامی کادر مدرسه اونو مهندس صدا میکنن
زنگ کلاس خورد و ما داشتیم تو کلاس با میز و صندلی و در و دیوار ساز میزدیم یهو معون اومد بالا از پله ها دیدبان ما گفت مهندس داره میاد بچه ساکت نشدن من داد زدم گفتم مندس داره میاد و دوباره که رفتم بگم مندس یدفه همه ساکت شدن و معاون صدامو شنید............
همون جا ایستاد یه نیش خند زد رفت پایین تو دفتر 1 نمره ازم کم کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفیق ما وایبر نصب کرده، همون روز اول یکی از دوستان اومده تو وایبر براش وُیس فرستاده! این بنده خدام که به قضیه وارد نبوده، میگه مگه دیوانه شدی چرا اینقد صفحه خالی میفرستی :)) گویا اون علامت پلی کردن وُیس رو هم ندیده! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من بچه بودم فیلسوفی بودم واسه خودم.مامانم خیاطه.6ساله که بودم،مامانم چسب حرارتی خرید.منم تو تلویزیون میدیدم چه جوری واسه درست کردن کاردستی ازش استفاده میکردن.منم کلی کاغذرنگی آوردم که بچسبونمشون.اما نمیدونم چی شد که خراب شد.10ساله که گذشته.بعد اون اتفاق مامانم ازش استفاده نکرد.مامانم پریروز میخواست ربانو به کارت عروسی بچسبونه(عروسی داییم نزدیکه)
گفت:ای بابا چرا خرابه؟
گفتم:مامان اینا به درد نمیخوره.من بچه بودم میخواستم استفاده کنم،تفنگش شکست.آشغاله بابا.
گفت:تو خراب کردی؟
گفتم:کی؟من؟کی گفته؟ها؟هر کی گفت غلط کرد.
مامانم یعنی با نگاهش داغونم کرد.ازونایی که میگن برو بمیر.هر چی تو این خونست باید خراب کنی؟
هی......به بقیه چیزا فکر نمیکنن...
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها عکس گداشته بود با سگش بعد به دوستم گفتم:
ملت با سگشون عکس میندازن مام با تو :-"
یه نگا به دوستم کردم فهمیدم چه توهینی بش کردم :)) :))
به خیر گذشت خداروشکر :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یک ساعت پیش منو دوستم کلاس بودیم.دوستم گفت که تشنشه بریم یه چیزی بخوریم.منم تشنم بود و آب میخواستم.رفتیم سوپر.دیدم توی یخچالاش آب معدنی نیست.
بهش گفتم:بطری های آبتون کوش؟
عاغا طرف نشنید.
گفت:بله؟
گفتم:آبتون کوش؟ :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
دوستم یه لبخند زد رفت اونور.مرده همینطور مثل بز به من زل زد و یه پوزخندم رو لبش. ;D ;D ;D
بعد گفت:آب معدنی؟
منم زل زدم بهش.نمیتونستم حرف بزنم.سرمو تکون دادم و گفتم:اوهوم.
گفت:دوتا؟
ایندفه سرمو بردم بالا و گفتم نچ.
اومدیم بیرون دیدم پسره و دوستم دارن خودشونو جر میدن از بس خندیدن.حالا من تازه دوهزاریم افتاد که چی شد.ولی این دوست بی شعور من کرم میریخت میگفت که طرف باید میگفت بریم پشت عزیزم.ولی خداییش پسره آقا بود که جلوی خودم به روم نیاورد. :)) :)) :)) :)) :))
(من اینو مینویسم ولی لطفا نگین خاطره نیست.آره شاید نباشه.ولی خاطره میشه.)
 
Back
بالا