خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

دیدین که این بزرگترا یکم طول میکشه با این گوشیای لمسی کنار بیان. بعد معلممون (مردن) گویا گوشیشو تازه خریده

اومده کلاس، سر تو گوشی، با تعجب بسیار و خیلی جدی : این هواپیما چیه اومده اینجا؟؟!!!؟؟؟ :-?

و همه یک صدا : آغا رفته رو پرواز 8-} :)) =)) =))
.
.
.
البته تا درس پرسیدنش تموم شه همش با گوشی ور رفت آخرشم نتونس کشف کنه یکی از بچه ها رفت درس کرد!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داییم تازه یه هفتست ازدواج کرده.برای عروسیشون هم هردوشون کلی مرخصی گرفتن.واسه همین کلن سرکارن و وقت آزاد ندارن.دایی زنداییم هم چندروز پیش فوت کرده.امروز مراسم داشتن.(دومین مراسم بود.اولیشو داییم نرفت.)مامانم گفت اینا رفتن و نرفتنشون معلوم نیس،پس منم برم.با پدربزرگم و مادربزرگم رفت.بابام میگفت خب ما طرفو نمیشناختیم.خدا بیامرزتش.تو بری اونجا چی کار؟حالا من ساعت 2:30 که اومدم خونه مامانم نبود.بابام به من میگه به مامانت گفتم نرو حرفمو گوش نکرد و کلی سخنرانی کرد.من اومدم از مامانم دفاع کنم.گفتم ببین بابا....اوندفه که مرد طرف مامان نرفت.مامان گفت ایندفه که مرد برم....شاید محمد(داییم)نره.
بابام :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? :-? مگه چند بار مرد؟؟؟؟؟؟؟؟ :o :o :o :o :o :o :o :o :o :o 8-| 8-| 8-| 8-| 8-| 8-| 8-| 8-|
من خب 2بار دیگه.....
بابام حالت خوبه؟2بار مرد؟؟؟؟؟
من نه.من مفهومی گفتم.... :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
بابام آها.......... :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی همه ساکت دارن مساله حل میکنن:
من: نسیم مثینکه این گرد میشه، میشه 1/5
نسیم: 1/448 عه کودوم خری گفته میشه 1/5
من: خانوم اکبری ( دبیر شیمی )
قیافه خانوم اکبری رو باید میدیدین:دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس زبان فاجعه ی عظیمی رخ داد:
-ladies what's the meaning of "pieces of cake?"
:خانم یه برش کیک دیگه :-L
- :-w آفرین بچه معادلش به فارسی می شه به راحتی آب خوردن!
منم که یک ساعت و چهل و پنج دقیقه ی بعدش توی افق محو بودم
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم دینی ما واسه 31 مهر امتحان گذاشته :/ خوشم میاد هیشکی ـم به روی خودش نمیاره :)))

بعد هی تاکید میکنه این امتحان 31 ـمتون خیلی مهمه و سوالاش مفهومیه و از همه قسمتا هس و اینا. بشین تا ما 31 ـم بیایم امتحان بدیم :)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم رفتم دکتر ،دکتره داشت توضیح میداد که این بیماری میتونسته باعث عقب موندگی ذهنی،سقط جنین و .... بشه.
بعد مامان من این وسط با استرس ور داشت به دکتره گفت :اقا هوشش بخدا خوبه ها!!!تیزهوشان درس میخونه.
ینی قیافه من یه چیزی بین این :-s واین :| شده بود؛ ینی مامانم بعد18سال شک داره که من عقب موندم یا نه :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما پریشب رفتیم یه جایی مهمونی! بعد یه بنده خدایی که داماد جدید اون خونواده بود و کلی رودرواسی و این حرفا وارد مجلس شد! منم در همون لحظه پا شدم رفتم پیش بابام که یه چیزی بهش بگم بعد دیدم یه بوی خیلی تندی میاد! منم بابام از اوناییه که هر عطری به دستش میاد امتحان میکنه و میزنه :)) منم با یه صدای نسبتا بلند گفتم اه بابا این عطر مزخرف باز چیه دیگه اینو از کجا اوردین؟! سر درد نشدین از این بو؟! :-" یهو دیدم عموم یه لگد به پام زد گف هیسسس! :-" عطر رضاس! منم برگشتم و دیدم که این آقای داماد جدید داره به حالت :| منو نگاه میکنه :-" سریعا متواری شدم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش بچه ی یک سال و نیمه یکی از آشنایان فوت کرد, بچه رو به خاک سپرده بودن و همه به شدت در حال گریستن بودیم که تازه دو تا از عموهای بچه سر رسیدن
یکی از اینها معتاد بوده به حدی که از شدت خماری چشمهاش باز نمیشده
و برادر دیگه اش داشته اونو می آورده که دو تا مزار مونده به مزار بچه داداشه رو ول میکنه و اشک ریزان میاد سر مزار بچه
برادر معتاده که میبینه داداشه ولش کرده فکر میکنه رسیده و خودشو پرت میکنه رو مزار و شروع میکنه با گریه و جیغ مزار رو کندن
و بلند بچه رو صدا کردن ;D
ما با دیدن این صحنه همه ساکت شدیم و شروع کردیم یواش خندیدن :))
که یکی دیگه از داداشها میره محکم میزنه پس کله اش و میگه خنگ بچه رو اونجا دفن کردیم ;D
دیگه این صحنه رو که دیدیم هیچکس نتونست جلوی خودشو بگیره و بلند زدیم زیر خنده
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم خونه عمم بابام داشتن درباره گریه ی بچه ها حرف میزدن که مامانم[nb]از افتخاراتشون زیاد تو این تاپیک گفتیم[/nb] ورداشت گفت که این (اشاره به من ) اصلا گریه نمیکرده تاحدی که من فکر میکردم این لاله...بعد این ادامه داشته تا وقتی با عمش رفتیم واکسن 45روزشو بزنیم.بعد بابام گفت اونروز با مادربزرگش بودین که رفتید واکسن بزنید بعد مامانم گفت نه بـــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــــا ...با اون رفتیم ختنش کردیم[nb]لازمه بگم هیچ حرفی ندارم؟؟؟[/nb] [nb]خودشم اصلا نفهمید[/nb]
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبان فارسی مون داشت درس میداد ، گفت: دو نوع تکواژ داریم، تکواژ قاموسی و ؟
منم یهو برگشتم گفتم: ناموسی!! X_X
بد بخت موند اصن چی بگه :)) ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی دوستم تو خوابگاه!:یکشنبه بریم اصغر جوجه؟؟
من : ;;) منظورت اکبرشونه؟اون: :-" اکبر: [-( اصغر: :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه همکلاسی داریم ما که پسر عمو و داداششم قبلنا تو مدرسمون بودن.
حالا امروز معلممون موقع حضور غیاب ازش پرسید با اونا چه نسبتی داری؟؟
دوست ما:یکیشون داداشمه و اون یکی عم برادرمه. =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوتا دو قلو هستن که میان کتابخونه درس بحونن، یکیشون میشینه اینور سالن، یکیشون اونطرف...
فوق العاده شبیه همن...

دیروز با دوستم تو کتابخونه نشسته بودیم تقریبا 12 شب بود... من داشتم درس میخوندم...دیدم هی دوستم منو نگاه میکنه، هی سمت چپ، هی سمت راست... :-/ :-/ :-/ ^-^ ^-^ :-?? :-?? :-?? :-? :-? :-?

بعد نگاش کردم گفتم چته؟ :|
گفت: آرشام این پسره دو جا نشسته!!! :o :o

من: =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) =))

دوستم X_X ^#^ X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

برا یکی میخاستم بنویسم "شما چه میرید" (برا دانشگاه) جای م دکمه سمت راستیشو زدم X_X
Capture2.PNG
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم راجع به گروه خونیامون میحرفیدیم بعد هی هرکی میگفت اهمیت گروه خونی من بیشتره و اینا . منم گفتم من او منفی ام . بعد همه گفتن خاک تو سر منفی ات و اینا منم دگ کلافه شدم تهش بلند گفتم " بَده به همتون میدم؟ " :-" هیچی دگ .. ملت از خنده کبود شدن منم در اون لحظه فهمیدم چقد ب خیره شدن ب افق علاقه مندم :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چندروز پیش حاظر شده بودیم بریم بیرون تو ماشین بودیم که یهو آبجی کوچیکم(هنوز سه سالش نشده ;D) برگشت به مامانم گفت مامان به منم لب میدی؟؟؟
مامانم:چییی؟؟ :o :o :o
آبجیم: به منم لب بزن عروسی بشم دیگه ;;) ;;) ;;)
منظورش رژ بوده بچمون :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی همین الان من:
من:مامان بوکله گوسفندمیاد :-&
مامانم:میخوام ناهارکله پاچه بذارم :)
من:وای نه مامان من عصربایدبرم کلاس کل وزنش میوفته روم پخمه میشم X-( X-(
:-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

روز اول دانشگاه..رفتم سمت این جماعت نسوان گفتم"آقا شما نمایندتون کیه؟" :)) خلاصه دخترا ب روم نیاوردن منتها دوستان پسر تا الان اینو سوژه کردن :( خب این آقا آقای ندا بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

×

مورد داشتیم جمعه تو آزمون کانون ، یکی از بچه ها اینقد هول کرده با برگه پاسخنامش جلسه آزمونو ترک کرده ((: :-"
شب دیده پاسخنامش تو کیفشه (((((:
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان مثن بده بگم يه جايي شنيدم يكي به يكي ديگه تيكه انداخت گفت : بخورمت ;))
طرف برگشت گفت : گُ* نخور >:p
اينم نامردي نكرد گفت :چشم =))
 
Back
بالا