خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

معلم زمین شناسی ما خیلی بدخطه و همیشه هم قبل از شروع درس یه خلاصه از درس رو تخته می نویسه و ما هم اونارو تو کتاب می نویسیم . جلسه قبل رو تخته نوشته بود درجهشوری . قبل شروع درس و در حین یادداشت برداری یکی پرسید ببخشید خانم اون واقعا درجه سنتوریه ؟! و چند نفر هم همراهیش کردند :D معلم که چشماش چهارتا شده بود گفت نه درجه شوریه . بعد من و چند نفر دیگه گفتیم : ااااامگه این درجه تنوری نیست؟! :D بیچاره خیلی از خط خودش ناامید شد :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتیم بایکی از بچه های سایت خیلی تاکید داره رو این که اتییسته و اینا صبت میکردیم :د
خدا اینا درکار نیس :د
البته خیلییی بچه ی خوبیه و اسمشو که نمیگم تازه نگمم فرق نمیکنه ،چون تو سایت اتییست زیاده
خلاصه داشت میگف که د رس میخونم،هم زمان کار میکنم و اینا
بله دیگه استعداده ... خدا داده ماعم استفاده میکنیم ...
دقت کنین خدا ...
؛؛)
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خواهر گرام سر امتحان دینی :

معنی کنید
ان الله شکورا علیما

جواب ایشون :-"
خدا ی عالمه شکر گزاره

:))
این ب من نرفته ها :))
اصن با من نیس :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ناظم عزیز و گرامی(ببخشید اشتباه شد بره بمیره!)در طول سخنانی که می گفتند کم کم حرف هایشان به دعوا و بزن بزن در صف کلاس بچه های نهم الف و ب منجر شد!در ادامه هنگامی که ما را نصیحت می کردند(نزدیک بود میرکروفونو بکنه تو حلقمون!داشتیم کر میشدم اینقدر داد میزد!)و هنگامی که درباره ی اوضاع دیوار تازه رنگ شده ی مدرسه(که به گند کشیده شده!!) صحبت می کردند یکی از دبیران محترم(خدا خیرش بده)آمدند و با ناظم عزیز حرف زدند.حالا حرف های رد و بدل شده:
دبیر:چه خبره ؟؟؟؟خانوم احمدی صدا تو بیار پایین بچه های دوم تجربی آزمون دارن!
ناظم:اهههههم!خانوم عزیز ما داریم با بچه های خوب مدرسه دوستانه حرف میزنیم!!!(توجه کنید دوستانه!)
دبیر:خانوم احمدی اگه این محترمانته بخوای دعوا کنی چی کار می کنی؟؟
دانش آموزان:در حال ترکیدن
ناظم:میشه تشریف ببرید بالا؟؟؟(محترمانه گفت گمشو!)
دبیر:خجالت بکش خانوم محترم!!میخوای بیا منو بزن!!!!!
(و نکته اینجاس که کنار مدرسه یه شرکت ام دی اف سازی هست و صدای خنده ی کارگراش تو مدرسه هم میومد!!)
بر طبق شواهد گفته شده دانش آموزان پس این وقایع بر روی زمین از شدت خنده نشسته بودند که ناظم به صورت خشمگین(کمی بیشتر!)به داخل دفترتشریفش را برد(فرار کرد).
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سوال امتحان
تفاوت کانی ها از لحاظ بلور در چیست؟!

جواب بنده
انسجام درونی در عین نظم تکمیلی!![nb]میخواستم بنویسم تدریجی دیدم معنی نمیده :-"[/nb]

این چی بود؟؟؟چرا؟؟؟ :)) :)) :))
این رِل وید دینی :x >:D< :)) :((
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

توی امتحان زبان بعد از ریدینگ همه ش دیگه سوالای تستی بود.....ولی من فکر کردم به عادت امتحانای قبل باید چندتا پرسش تشریحی از متن هم باشه....جلوی سوال اول تستی توضیح دادم درحد سه خط......وبه خاطر تایپ بد برگه جلوی گزینه ها هم توضیح دادم!!!!!!!!!!!!!!!!!
احتمالا دبیر وقتی برگه مو دیده نفهیده از کجا خورده....... :D :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داشتم حضور غیاب می‌کردم؛ چشمام هم به‌خاطر نخوابیدن شب قبل می‌سوخت.

خانوم ایزدی؟
حاضر.

خانوم ایکبیری؟ :| فامیلیتون ایکبیریه جدا؟ :o
نه‌خیر. کبیری هستم خانوم. :-w

خوبه چیز دیگه‌ای نخوندم. :-"
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اسم یکی از بچه های کلاسمون مهشیده و سال قبل معلم شیمیمون صداش زد جمشید :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ عربی بچه ها داشتن ته کلاس با یه چسب نواری ور می رفتن

بعد یکی از بچه ها این چسبه رو پرت کرد سمت یکی دیگه و معلم دید :D

-فلانی و فلانی و... برین بیرون

-آقا مال ما نیست

-مال هر خری هست :D

-از آقای ... (معاون پرورشی) گرفتیم :))

معلم عربی: :-$ :| :-" ^#^

ما: :))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه المپیاد ورزشی گذاشته بودن حالا بماند که همش مسخره بازیه :د
زنگ بعدش ریاضی داشتیم : د
یه مسابقه تو همون المپیاد گذاشته بودن یه طرف چن تا معلم بودن یه طرفم بچه ها : د
طناب کشی!اره مسابقه گذاشته بودن :د
اخرای زنگ بود که معلممون گف: که "دیدین ما بُردیم؟!"
بعد من گفتم:"خب معلوم بود دیگه هر چی چاق بود اونور بودن خُب"
سکوت : - " : - "
دوباره من "خُب نه منظورم ایته که مثلن فلانیم [nb]یکی از بچه های سوم که خیلی چاقه[/nb] طرف معلما بود منظورم اون بود خُب"
دوباره سکوت
معلممون :"فلانی که اونور بود"
من : "نه پس اون کی بود خب؟! خیلیم چاق بود خُب "[nb]به طرز احمقانه ای هعی میگفتم خُب[/nb]
معلممون :"اون که خانوم فلانی[nb]یک از معلما که خیلی چاقه [/nb] بود"
من :"دیده نمیشد خُب"
ایندفعه بقیه :"چرا اصرار داری یه چیزی بگی ؟!" :}}}
یه بقیه دیگه :"جمع کنید بحثُ خُب"
:}}}
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

خودکار قرمز لای دندونا
مداد در دست
برگه های ریاضی بر روی پا
هندزفری در گوش
گوشی روی دسته مبلی که روی آن هستم
ویک ربع به دنبال خودکار قرمز....... :D :D :D
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داییم: امروز یه خرابکاری کردم!
پسر خالم: چیکار کردی؟ جلو رئیستون آرغ زدی؟
.
.
.چند روز بعد

داییم:امروز چه روز باحالی بود!!
پسر خالم: ینی از 5 تا بیشتر تونستی آرغ بزنی؟


ینی کل دایره لغات این بچه ختم میشه به آرغ زدن!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مسئولِ اداره،روزِ آخرِ اردو:
«تشکر می‌کنم از همکارانم که همش میرفتن تویِ بچّه‌ها و داخلِ بچّه‌ها بودن.»


:‌||||
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز داشتیم فیلم های اموزشی زیست شناسی رو نگاه می کردیم اسم یکی از فیلم ها کارتون نمو (منظور رشد و نمو ) بود . که یکی از بچه ها یبا تعجب گفت کارتون نمو( ماهی) این وسط چیکار کی کنه؟! :D‌ هیچی دیگه کلاس ترکید!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ایندفه به یقین رسیدم اگه سوتی ندم سوتی خونم پایین میاد :-w
زنگ ادبیات:
دبیر:بچه ها اسم دیگه ی مثنوی چیه؟؟
من:خانوم معنوی؟؟؟
دوستان: =)) =)) =)) =))
دبیر: :) :D :)) =))(به ترتیبه ها!)
من:خب چیه اشتباه گفتم دیگه؟!نگفتم؟؟؟
بخدا از خودم در نمیارما!باور کنید مدرسمون سمپاده هااااا!
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از دوستان تعریف می کرد؛ بارون می اومده، اینم داشته شیشۀ ماشین رو با دستش تمیز می کرده. حالا یه پسره هم از اون طرف فکرکرده داره دست تکون میده؛ واسش با ذوق و شوق دست تکون داده :)))
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

- صبح زنگ می‌زنی بیدارم کنی؟
- باشه.
- یادت نره‌ها!
- حله.

[صبح] ده تا میس کال! چرا بیدار نشدم پس؟ عه! گوشی سایلنت بوده :/
 
Back
بالا