خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

جشن تکلیف کلاس سوم بود....اخونده دو ساعت داشت راجع به حجاب و اهمیتش حرف میزد و کلی نمایش و شعرخوانی و اینا راجع به حجاب داشتیم......بعد بمون گفتن بریم واسه نماز وضو بگیریم...من یه کم دیر رفتم...تو حیاط هیچکس نبود...یه حوض وسط حیاط بود و اخونده و سه چهار تا مرده دیگه هم دورش بودن ;D
من فکر کردم باید اونجا وضو بگیرم...پس مقنعمو دراوردم و استینامو زدم بالا :))
بعد تازه فهمیدم چه سوتیی دادم...اخونده چشاش چهارتا شده بود...بدبخت کلی حرف زده بود راجع به حجاب ;D
مردا مرده بودن از خنده...منم تازه دوزاریم افتاده بود...سریع دویدم داخل :))
ابروم رفت جدا :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتیم مدرسه لیدر بچه ها بودیم و .......
داشتیم صحبت میکردیم که یکی از دوستان گفت بابا نوروز...
اون یکی هم میشه عمو نوئل دیگه! :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم:یه دختره تو کلاسمون هست مث پسرا وحشیه
من:پس قبول داری پسرا وحشین؟
داداشم:وای....نه :-s :-s
من:پس تو هم وحشی ای :))
داداشم:نه من اهلیم
من:پس با این تعریفات پسرا حیوونن دیگه؟ :)) =)) >)
داداشم: X-( :-L
من: :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز تو ماشین بودیم داداشم صدای اذون شنید جو گیر شد اینطوری کرد (8-9 سالشه ) :

ای خالق ِ رحمان رحیم .....
من : =)) :o

داداشم : مامان اینو نگا خدارو مسخره میکنه میخنده ...... :|


;D :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب رفته بودیم عروسی
بعد عروسی هم میخواستیم بریم باغ
بعد این داداش داماد اومد نشست تو ماشین ما
تو راه داشتیم میرفتیم
که ی دفه گوشی بابام زنگ زد
از اونجایی که من رو زنگ گوشی بابام حساس شدم
اعصابم خورد شد و گفتم: کدوم احمقی ِ که ساعت 1 نصفه شب زنگ میزنه؟ X-(
بابام: پدر داماده ;D
من : X_X نگا نکنین منو اصن
برادر داماد: :o ^-^
داداشم: =)) ^-^ X-(
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم خاله شادونه می دیدم ;D
خاله شادونه:می تونی یه لبنیات نام ببری؟ :)
بچه:تخم مرغ ^-^
خاله شادونه: :o
خاله شادونه رو به بچه دیگر:تو می تونی یه میوه نام ببری؟
بچه:سیب زمینی :>
خاله شادونه: :o :-< :)) و دیگه سوال نپرسید ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم کلید در آپارتمان و کلید در ساختمونو داد به من ، گفت جدا شون کن کلید آپارتمانو بزار زیر موکت
کلید ساختمونم بده بابات ،
خلاصه ..
داداشم اومده بود هی نتونسته بود در آپارتمانو با کلید ساختمون باز کنه :)
دیگه ده شب بابام اومد :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

1شنبه عروسی بودیم..سر عقد..
عاطفه:به افتخارِآقا شهـــرام خواهر عروس!!!!نه!!!برادر دوماد!!!!
آقا شهرام :o
مـــــــا ;))
(آقا شهرام داداش عروس بود!!!)
دیشب بعد از پاتختی ....سر شـــــــام
ما:عاطفه خیــــــــــــــلی سوتی دادی سر عقد ;D
عاطفه: [-(خب اِستِـــــــــــراس داشتم!!!
ما =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم میگه یه بار کوه بودیم بعد یه سگی دنبالمون کرد ما اول فرار کردیم بعد واستادیم بهش سنگ زدیم وقتی سنگ بهش خورد واستاد ناله کنان میگفت میو میو =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

محرم بود ومراسم عزاداری بچه های سوسول هاشمی نژاد...
توحیاط پشتی مدرسه فرش پهن کرده بودن؛کلا فرشای مدرسه بو سگ میداد...
مدیر رفت پشت بلندگو که راجع به فلسفه قیام امام حسین صحبت کنه...
هی بین حرفاش داد میزد:ساکت..این همه سرصداواسه چیه...ساکت
رسید به جاییکه داستان جدایی امام از علی اکبر رو میگفت...
دبیر ریاضیمون که جثه فوق العاده کوچکی داره صف اول نشسته بود و بایکی از دوستام حرف میزد...
مدیر هم که بالا سرش واستاده بود-ربیر ریاضی رو بایکی از بچه اشتباه گرفت-دستشو آورد بالا و محکم زد پس کلش....
بعدداد زد:دهنتو ببند دیگه...
بیچاره دبیر ریاضیمون سرشو آورد بالا و زل زد توچش مدیر....یه دفه مدیره زرد شد..
چند لحظه به هم نگا کردن یه دفه دوتاشون زدن زیر خنده :)) :)) :))بعد چند ثانیه...کل مدرسه ترکید :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
قاطی شد لبخند دوستانه جمعیت :)) بااشکهای رو چشم :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند وقت پیش رفتم مدرسه یه خانمی رو دیدم که گفت دبیر فیزیکتونم و منم باهاش درباره کتاب اضافه صحبت کردم
یه هفته پیش دوباره رفتم مدرسه رفتم توی دفتر یه خانمی نشسته بود باهم سلام علیک کردیم ولی من فک کردم دوستای مامانمند :)
بعد که اون خانم با مدیر درباره مدرسه صحبت کرد فهمیدم دبیری چیزیه
بهش گفتم ببخشید شما دبیر چی هستید؟
گفت من دبیر فیزیکم همون که اونروز باهم درباره کتاب اضافه صحبت کردیم :) :-\
منو بگو : ببخشید بجا نیاوردم o :-" #-o
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفتیم بستنی فروشی موقع حساب کردن میگم چقد میشه؟ فروشندهه میگه 14 تومن.
بعد با اعتماد به نفس یه 5تومنی و دوتا 2تومنی دادم بهش. :دی بعد پول خورد هم لازم داشتم یه 2تومنی دیگه هم دادم گفتم میشه اینو خورد کنین؟
بعد دیدم هی فروشندهه میگه حسابتون شد 14 تومن! منم هی میگم میدونم میخواستم این دوتومنی ـرو هم خورد کنین. بعد آخرش دیگه ناامید شدم داشتیم میومدیم بیرون دیدم فروشندهه به این حالت نگامون می کنه : :o
نگاه کردم دیدم یه 5تومنی کم دادم. :دی
فروشندهه : :|
ما: :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب رفته بودیم عروسی داماد اومد روبوسی کنه گفت خوش اومدین من گفتم "قبول باشه" ;D
--------
پسر عموم اومده بهم میگه : این فیلم موهن رو دیدی ؟
من : چی ؟؟ کدوم فیلم رو میگی ؟
پسر عموم : بابا این فیلمه که آمریکایی ها ساختن اسم فیلم موهنه دیگه
من : :o :o :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز جغرافی داشتیم! :-& معلممون گفت یه نقشه جهان نما بخرین من به فلان لوازم تحریر سفارش کردم ...
توی لوازم تحریر شلوغم بود! مامانم میخواست بگه ببخشید یه نقشه جهان نما ی سیاسی می خواستم . مثلی واسه دبیرستان فرزانگان سفارش شده.
گفت : نقشه فرزانگان میخواستم!!! :)) :)) آقاهه :)) :-\آها داریم الان میدم!! :)) ما :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا خدا لعنت کنه که برا بچه ها کارتون میسازن بد آموزی داره :-"
چند وقتیه با بچه ها تو چت که همو صدا میزنیم مثلا میگیم علی هوووووووووووووووووووووووووووو(به یاد کلاه قرمزی :-"پسر عمهزا)
آقا امرو مدرسه بودیم بعد مدیرمونم جدیده و این صحبتا
بعد زنگ تفریح بود (ینی زنگ کلاس خورد که بریم)رفتم یکی از دوستان رو صدا کنم
شلوغ بود
گفتم:محمد هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووی(بلند)
یدفه از تو شلوغیا مدیر اومد بیرون منو بگی دویدم تو کلاس :)) :)) :))
مدیره صدام زده دست داده و اینا میگه حتما دوره
مگم بله آقا تو کلاس هه :)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز رفته بودیم با یکی از مسدولین مدرسه درباره سرویس صحبت کنیم.
خانوم برگشته به ما می گه :
امروز برین سوار خانوم فلانی شین ، بعد ازش بپرسین چند تا بچه داره......
ما: =))
خانوم: ;))
**********************
آغا داشتیم با داداشم ( سه سالشه ) عکسای یه کتابو نیگا می کردیم و من براش توضیح می دادم هر عکسو....
عکس یه خونواده دسته جمعی بود ، برگشته می پرسه :
خواهرجون ، اینا چین؟ :-/
من: آدمن ;D
داداشم : نه ، آدم نیستن .........این بابا ست ، این مامان ، این خواهر جون ، اینم داداشه....
من: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

فامیل یکی ازمعلمآ،پور میرزایی،هست،بعد امروز 1ی از بچه ها بلند گفت خانم''پیر مورزایی''....وای =))=))=))=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو کلاس یه معلمی اومد از وقتی هم اومده بود پای تخته داشت می نوشت. منم از یه جایی این مطلب رو شنیده بودم اونو اونجا هم به کار بردم.گفتم: خانوم تو رو خدا بیا بشین ما اومدیم چند دیقه شما رو ببینیم و بریم برگشت گفت: برو بیرون میام میبینی.خلاصه با هزار خواهش و التماس سر جامون نشستیم.ولی سابقه کلا خراب شد ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیر سرم ناظممون اومده توی کلاس منو به عنوان نماینده انتخاب کنه!!!!!!!

ناظم: غلامی یه نماینده خوب باید چه ویژگی مهمی داشته باشه؟
من: خانوم باید حرفش راه بره!!!!!!
ناظم: حرفش راه بره؟؟؟؟
دوستم: خانوم منظورش اینه حرفش برو داشته باشه!!!!
من: :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
ناظم وبچه ها: =)) =)) =)) =))
 
Back
بالا