پاسخ : تقلب
سر يه امتحات ما 5 نفر بوديم از بس دز تقلبمون زياد بود جاي همه رو عوض كردند.........
از اونجايي هم كه هركي يه تيكه اي خونده بود نميشد كاري كرد......
يه ذره گذشت من كنار پنجره بودم(جاي من تغيير نكرده بود)
اتيش غليظي روشن بود من مراقبو صدا كردم وگفتم اقا من اينجا نميتونم ميشه پنجره رو ببندم گفت برو اونجا بشين(جلوي يكي از خودمون 5 تا)
گفتم بذاريد اينو ببندم گفت نه نميشه برو اونجا منم خوشحال جامو عوض كردم.......
نفر بعديمون مراقبو صدا كرد گفت اينجا من زير باد كولر هستم سرما خوردم.........اونم اومد جلوي من..................
يه ذره كه گذشت يكي از بچه ها ژيچاي صندليشو داغون كرد كه يه هو بوووم صندليش داغون شد اونم اومد پيش ما..........
داشتيم ميخنديديم اما براي اون يكيمون تنها مونده بود ناراحت بوديم يه هو گفتند اين رديفو براي كلاسي جديدخالي كنين و چندتا رديف ديگه رو هم همين طور
اون اومد پيش ما.......ما 5 دقيقه داشتيم ميخنديديم....بعد هم سوالارو جواب دادبيم و خوشحال اومديم بيرون..........
بعد معلم زبانمون جلومونو گرفت گفت شما ها به چي ميخنديدين؟؟؟؟