نوشته های آزاد

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی !

1-گمانم فصل مشترک همه کسانی که اساس زندگی را بر ستون " فهم " استوار کرده اند و دائما دغدغه اگزیستانسیالیستی را تازه نگه می دارند ، " درد زیستن " است.
نخستین خروجی استدراک این درد ، حقیر دیدن جهان زیستی است . تو گویی جهان و هرچه در آن است ، در برابر اصالت وجود انسانی ، بازی بیش نیست !
کاری ندارد این جهان ، تا چند گِل کاری کنم / حاجت ندارد یار من ، تا که منش یاری کنم !
چون بلبلم در باغ دل ، ننگست اگر جغدی کنم / چون گلبنم در گلشنش ، حیف است اگر خاری کنم !- مولانا

اما این درد زمانی مضاعف می شود که " به مرور زمان " ، تعلقات زیستی که تا پیش از این حقیر می نمود ، بر دغدغه های وجودی سایه می افکند و آدمی در دام آن گرفتار می شود.
رنج روزمرگی ، کلافگی ، سردرگمی و تکرار ، از نخستین عواقب این اسارت است.
در این شرایط دشوار ، دغدغه "رهایی" بر دغدغه " وجود " پیشی می گیرد و یافتن مفری برای رهایی دائمی ، اولویت نخست می شود یا لااقل با دغدغه وجودی ممزوج می گردد.
داستان توجه به مرگ در نگرش اگزیستانسیال از همین جا آغاز می شود و مرگ به عنوان گریزگاهی توامان برای " رهایی" و نیز روزنه ای برای " فهم وجود خویش " مورد توجه قرار می گیرد.
کلام حضرت امیر در خطبه درخشان همام ، از همین زاویه قابل فهم است:
دنیا، آزادگان را خواست ، نخواستندش . . .
اسیرشان کرد ،
جانشان را دادند تا رها باشند . . . ! - نهج البلاغه ،خطبه 192 -

2-نزد خداوند نیز ، از جمله ویژگی های مقربان و خاصان درگاه حق تعالی ،
"
آرزوی مرگ " است :
فتمنوا الموت ان کنتم صادقین - سوره جمعه، آیه 6
با این توصیف، مومنان زیرک و آگاه در پی مرگ، چونان نابینایی در شب به دنبال آب می گردند (نهج البلاغه، کلام 132) تا جانشان را داده و عطش " رهایی و فهم وجود " را فرو نشانند.
مولانا این اشتیاق به مرگ را ، که از کلام امام به خوبی بهره برده ، اینگونه توصیف کرده است:
همچو نیلوفر برو زین طرف جو / همچو مستسقی ، حریص و مرگ جو
مرگ او آب است و او جویای ‌آب / می خورد والله اعلم‌ بالصواب!- مولانا

به واقع ، مرگ اکسیر یگانه ای است که هم رنج زیستن را فرو می نهد و هم دریچه ای است که پاسخ همه چراهای زیستی را به روی ما می گشاید. دقیقا از همین منظر است که هوشیاران با شادی به استقبال آن می روند :
خوش خوش به پایان می رود ، این روز سرگردان ما / زودا که با منزل شویم ، آرام گیرد جان ما
ای خواجه بازارگان، از این قفس هامان رهان/ کز پرده حرف و سخن ، بیرون فتد دستان ما
گر نیست درد ، این زندگی ، مرگ از چه درمانش کند ؟ / زین درد جانم خسته شد ، تا کی رسد درمان ما !- دکتر زرین کوب

3-به نظر می رسد اقدام به مرگ خودخواسته (خودکشی) از سوی متفکران بزرگی چون آلتوسر یا دریدا از همین منظر قابل فهم است .
(خودکشی انسانهای بی هویت ، موضوع دیگری ست )
به واقع " فهم " صحیح از حقارت جهان زیستی از یک سو و تلاش برای "رهایی" از منجلاب روزمرگی و تکرار از سوی دیگر ، آنان را به سمت مرگ خودخواسته به عنوان یک راه حل دائمی (فارغ از نتایج آن) سوق داده است.
به گمانم ،
الف : سیطره بیش از حد ارکان " هستی شناسی " و " معرفت شناسی " بدون پشتوانه الهیاتی
(یعنی لحاظ کردن عاملی به نام خالق در حل مسأله )
در منظومه فکری این بزرگان برای واکاوی 2 دغدغه مذکور ( رهایی + اصالت وجود )
ب : بی توجهی به " امر اجتماعی" با اولویت اشتراک تجربه زیسته به عنوان عاملی برای التیام درد دغدغه (و نه درمان نهایی)
منجر به این تصمیم تلخ می شود .
4-با آنچه شرح آن رفت و با نگاهی برون دینی و بیرون از ادبیات رسمی ، با قاطعیت می توان گفت ، امام حسین کامل ترین نمونه انسان مرگ اندیش عمل گراست.
وجود نگرشی که به حقارت دنیا ایمان دارد (دغدغه اصالت وجود)
در عین حال تلاش برای پرداختن به نیازهای " دیگران " در جهت کاهش درد بودن (امر اجتماعی)
در کنار یاری جستن از خداوند برای گریز از ابتذال روزمره (دغدغه رهایی)
سبب گشته تا مرگ را چونان الهه زیبایی - که هم سرآغاز جاودانگی است و هم پاسخ همه پرسش های بی پاسخ - در آغوش گیرد :
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او جامی ستانم جاودان / او ز من دلقی ستاند ، رنگ رنگ! – مولانا

5-بی تردید مرگ در نگرش اگزیستانسیال معنوی ، یک موهبت است.
جان فزا و شادی آفرین است.
و هرچه روح بزرگتر ، این شادی ، مضاعف تر ...
هم از این روست که مولانا در وصف رهایی امامِ شهید ، از منظری متفاوت ، چنین می سراید :
روح سلطانی ز زندانی بجست/ جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونکه ایشان خسرو دین بوده اند / وقت شادی شد، چو بشکستند بند
روز ملک است و شه و شاهنشهی/ گر تو یک ذره ز ایشان آگهی ...!- مولانا

6 – و در نهایت ، خدای را می خوانیم تا ما را در عقب کاروان بزرگ " خسروان مرگ اندیش" روانه سازد و نعمت " فهم " و " رهایی" را بر جان تشنه ما نیز ارزانی دارد :
کاش امشبم آن شمع طرب می آمد/ وین روز مفارقت به شب می آمد
آن لب که چو جان ماست، دور از لب ماست/ ای کاش که جان ما به لب می آمد!- رهی معیری
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
نگرش ... سه بعدی !
علی رغم گذشت سالها و نشستن غبار زمان و با وجود گرفتاریها و مشغله های فراوان روزمره ، هنوز چهره جدی ، مصمم و بیان تیز و نیش دار آقای نقی پور ، دبیر هندسه اول راهنمایی در خاطرم مانده است .
جلسه اول کلاس در سال تحصیلی جدید بود . آقای نقی پور برای شروع ، محور مختصات را روی تخته سیاه کشید و گفت : همانطور که می دانید فضا دو بعدی است .
بعدچند قدمی رفت و برگشت و در حالی که می خندید با گچ رنگی خط سومی به محور مختصات اضافه کرد: " اگر اجازه بفرمایید فضا سه بعدی است ! "
و ادامه داد : فهم این موضوع تا پیش از این برایتان ثقیل بود . اما حالا که " بزرگتر " شده اید ، حقیقتی را برایتان گفتم . پس هر آنچه تا پیش از این می دانستید ناقص بوده است .
حال که از سطوح شیک و چشم فریب اما به واقع نازل ریاضی فیزیک گذشتم و دل به علوم اجتماعی بستم و بی آنکه بدانم همچون مکانیک گرایان (۱) مبتدی دست به تحلیل برده ام ، بر این تصور ام که آموزه های آقای تقی پور در پدیده های انسانی نیز صادق است .
به بیان ساده ، اگر چه ما در زندگی روزمره خود همواره بر نسبت "خود" و "پدیده های پیش رو "(انسان/جهان) تمرکز می کنیم و می کوشیم مجموعه کنش های خود را ذیل این دوگانه ، صورت بندی کنیم ، اما با نگاهی جامع و عمیقتر خواهیم یافت که لحاظ نکردن بعد سوم ( حضور خدا ) در تحلیل و بررسی و مواجه با پدیده ها ، یک انگاره ناقص و ناموزون را رقم خواهد زد .
اشتباه نشود ! هدف تدریس دینداری یا تلاشی برای اثبات خدا نیست بلکه غرض نقد ایده ای است که نگرش غالب بر جهان زیستی ماست . اگر چه این نگرش دائما در حال تغییر و تحول است اما برای بررسی ، می توان سراغ مبانی نظری و اصلی آن مانند اندیشه "جان لاک" رفت .
لاک در " رساله ای برای حکومت " آنجا که به تقسیم بندی قوانین می پردازد ، ضمن تقسیم سه گانه قانون الهی ، قانون مدنی و قانون باور و شهرت ، تأکید می ورزد که اگر چه قوانین الهی اخلاقی تر است اما قوانین مدنی زمانی موفق تر خواهد بود که بر مبنای قوانین باور و شهرت ( عرف ) تنظیم گردد . شاید بیان سلیس سخن لاک چنین باشد : خدا هست اما در محاسبات ما جایی ندارد . (۲)
اما " تجربه های انسانی " خلاف نظر لاک را اثبات می کند . حتی اگر از منظر فایده مندی هم بنگریم ، " فهم " و " پذیرش " و از همه مهمتر " لحاظ " نقش برای خدا در کلیه امور ، اولین و مهمترین ارمغانی که در پی خواهد داشت ،دلیری و شجاعت و به تبع آن احاطه و تسلط در فهم صحیح پدیده ها و در یک کلام" خدا صفتی" انسان است .
هر که از خورشید باشد پشت گرم / سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
هر پیمبر ، سخت رو بُد در جهان / یک سواره کوفت بر جیش شهان - مولانا

و این ، همه تفاوت ( اگر چه اساسی ) ما با اندیشه مسلط کنونی است . نگرش سه بعدی فراتر از سطح معمول دو سویه ، خویش را "در طول" اندیشه الهی معنی می کند :
" هرگز در مورد کاری نگو ، من فردا آن را انجام می دهم مگر آنکه خدا بخواهد و هر گاه فراموش کردی ، پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو : امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن تر از این هدایت کند . " (۳)
به نظر می رسد تلاش برای " عملیاتی کردن " فهم بعد سوم ، عبث ، بی ثمر و ملال انگیز خواهد بود چرا که ساحت معنی ورای صورت سرکش پیرامونی است :
در معانی قسمت و اعداد نیست / در معانی تجزیه و افراد نیست
اتحاد یار با یاران خوش است / پای معنی گیر ، صورت سرکش است - مولانا

اما می توان به جای " فهم عملیاتی " به " فهم مصداقی " رو آورد ،یکی از مصادیق آنچه که تاکنون شرح آن رفت ، گفتگوی " فوکو " با کلر بی یر در روزنامه لیبراسیون است (۴)
. آنجا که فوکو بعد از دوبار سفر به ایران برای انقلاب 57 ، از شدت جذبه این انقلاب و تلاش برای درک آن سخن می گوید . از نگاه فوکو ، "معنویت سیاسی/ اجتماعی" موجود در انقلاب ایران ( همان بعد سوم ) همچون نوری است که همه مردم را در خود غرق کرده است (۵)
گمان نمی کنم ترویج خرافه کرده باشم ، با خیال پردازیهای دروغین دینی هم سر سازگاری ندارم . غرض تنها بازخوانی درس آقای تقی پور اینبار نه از منظر علوم طبیعی که از زاویه علوم انسانی بود .
اگر بپذیریم که یک متن محصول تعامل نویسنده با بافت اجتماعی است (نوشتن به مثابه زیستن )، بی گمان نگاه دو سویه او ، ناقص و بی روح خواهد بود . نگرش سه بعدی به پدیده ها الزامی برای زیستن / نوشتن است . این الزام ما را به دریایی متصل خواهد کرد که کرانه ای ندارد :
متصل شد چون دلت با آن عدن / هین بگو مهراس از خالی شدن
امر " قل " زین آمدش کای راستین / کم نخواهد شد ، بگو ، دریاست این - مولانا

_______________________
۱) مکانیک گرایان همچون تجربه گرایان پیروان بینشی بودند که استفاده از روشهای علوم طبیعی/ فنی برای تحلیل پدیده های انسانی / اجتماعی را جایز می شمردند ( ساروخانی ، روش تحقیق در علوم اجتماعی ، ج 1،ص۳۰)
۲) جان لاک ، رساله ای درباره حکومت ( ترجمه دکتر حمید عضدانلو ) ، ص ۱۸۶و ۱۸۷
۳) سوره کهف ، آیات 23 و 24
۴) ایران روح جهان بی روح ، ترجمه نیکو سرخوش و همسرشان افشین جهاندیده ، ص 61و 62
۵) و مقایسه کنید این جمله فوکو را با آیه ۳۵ سوره نور "الله نور السموات و الارض . .
 
بالا