ه.ا.سایه

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
562
امتیاز
15,967
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
به نظرم متاسفانه این شعر مغفول واقع شده .
آواز غم _ تاسیان
در من کسی پیوسته می گرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزاد ِ خون در دل
ابری ست بارانی
ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من
یکریز می بارد
شب های بارانی
او با صدای گریه اش غمناک می خواند
رودی ست بی آغاز و بی انجام
با های های گریه اش در بی کران ِ دشت می راند
پیری حکایت گوست
کز کودکی با خود مرا می برُد
در باغ های مردمی گریان
اما چه باغی ؟ دوزخی کانجا
هر دم گلی نشکفته می پژمرد
مرغی ست خونین بال
کز زیر ِ پر چشمش
اندوهناک ِ سنگباران هاست
او در هوای مهربانی بال می آراست
_کی مهربانی باز خواهد گشت ؟
_ نه ، مهربانی
آغاز خواهد گشت
از عهد آدم
تا من که هر دم
غم بر سر غم می گذارم
آن غمگسار غمگساران را به جان خواندیم
وز راه و بی راه
عاشق وش از قرنی به قرنی سوی او راندیم
وان آرزوانگیز عیار
هر روز صبری بیش می خواهد ز عاشق
دیدار را جان پیش می خواهد ز عاشق

وانگه که رویی می نماید
یا چشم و ابرویی پری وار
بازش نمی دانند
نقشش نمی خوانند
دل می گریزانند ازو
چون وحشتی افتاده در آیینه ی تار !
هرگز نیامد بر زبانم حرف نادلخواه
اما چه گفتم ؟ هر چه گفتم ، آه
پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است
از من به من فرسنگ ها راه است
خاموشم اما
دارم به آواز غم خود می دهم گوش
وقتی کسی آواز می خواند
خاموش باید بود
غم داستانی تازه سر کرده ست
اینجا سراپا گوش باید بود :
_ درد از نهاد آدمیزاد است !
آن پیر شیرین کار تلخ اندیش
حق گفت ، آری
آدمی در عالم ِ خاکی نمی آید به دست ، اما
این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر ؟
یا آدمی دیگر ؟

+ ای غم ! رها کن قصه ی خون بار !
چون دشنه در دل می نشیند این سخن اما
من دیده ام بسیار مردانی که خود میزانِ شأنِ آدمی بودند
وز کبریای روح برمیزان ِ شأن ِ آدمی بسیار افزودند
_ آری چنین بودند
آن زنده اندیشان که دستِ مرگ را بر گردنِ خود شاخِ گل کردند
و مرگ را از پرتگاه نیستی تا هستیِ جاوید پُل کردند
+ ای غم !
تو با این کاروانِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟

دیگر به یادِ کس نمی آید
آغاز این راه هراس انگیز
چونان که خواهد رفت از یادِ کسان افسانه ی ما نیز !
- با ما و بی ما آن دلاویزِ کهن زیباست
در راه بودن سرنوشتِ ماست
روز همایونِ رسیدن را
پیوسته باید خواست

- ای غم ! نمی دانم
روز رسیدن روزیِ گام که خواهد بود
اما درین کابوس خون آلود
در پیچ و تاب این شب بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست !

دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می گرید
در من کسی آهسته می گرید ...
__________________
[ آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست / عالمی دگر بباید ساخت و از نو آدمی ! - حافظ ]
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
562
امتیاز
15,967
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
برای روزنبرگ ها ، تاسیان
خبر کوتاه بود
« اعدامشان کردند »
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند؟
می پرسد ز من با چشم اشک آلود
عزیزم دخترم
آنجا شگفت انگیز دنیایی ست
دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا
طلا: این کیمیای خون انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان و حرفهایی پوچ و بیهوده ست
در آنجا رهزنی آدمکش خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق زندگی آواز می خواندند
و تا پایان ره راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز
تو در من زنده ای من در تو ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران دگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون شهیدان می دمد امروز
نوید روز آزادی ست .
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
ارغوان می‌بینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمده‌اند...
مانده‌ایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجره‌ی بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود، دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان
در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
562
امتیاز
15,967
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو می‌دوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو می‌چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می‌پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می‌نگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمی‌دهد نشان

ای گل بوستان سرا از پس پرده‌ها درآ
بوی تو می‌کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته‌ای باغ درون هسته‌ای
هسته فرو شکسته‌ای کاین همه باغ شد روان
آه که می‌زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می‌کشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می‌شنویم بوی جان

پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...
با صدای آقا شجریان
با صدای شهرام ناظری
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
آفتابا چه خبر؟این همه راه آمده‌ای
که به این خاکِ غریبی برسی

ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده‌ست؟
چه به او گفتی؟ او با تو چه گفت؟
نه، چرا می‌پرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهی‌ست که او خاموش است
آشنایانِ زبانش رفته‌ند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم...
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
562
امتیاز
15,967
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
حیف نبود این غزل این جا نباشه ؟
خب ، این غزل ، اولین غزل ابتهاج بود که سخت تکونم داد ... با صدای شجریان ...
آتش حصار :
ای عاشقان، ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید
آمد یکی آتش سوار، بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید

آن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید
در کلبه ی احزان چرا این ناله ی محزون کنید
از چشم ما آیینه ای در پیش آن مه رو نهید
آن فتنه ی فتانه را برخویشتن مفتون کنید
دیوانه چون طغیان کند ، زنجیر و زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
دیدم به خواب نیمه شب ، خورشید و مه را لب به لب
تعبیر این خواب عجب، ای صبح خیزان، چون کنید؟

نوری برای دوستان، دودی به چشم دشمنان
من دل بر آتش می نهم، این هیمه را افزون کنید

زین تخت و تاج سرنگون تا کی رود سیلاب خون؟
این تخت را ویران کنید، این تاج را وارون کنید
چندین که از خم در سبو خون دل ما می رود
ای شاهدان بزم کین پیمانه ها پرخون کنید .

شجریان ، کلهر
معتمدی ، لطفی
 
آخرین ویرایش:

Déjà vu

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,325
امتیاز
23,696
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی‌زند
به دشتِ پُرملال ما پرنده پَر نمی‌زند


یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی‌کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی‌زند


نشسته‌ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی‌زند


گذرگهی است پُر ستم که اندر او به غیر غم
یک صلای آشنا به رهگذر نمی‌زند


دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود
که خنجر غمت از این خراب‌تر نمی‌زند


چه چشم پاسخ است از این دریچه‌های بسته‌ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی‌زند


نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی‌زند

باصدای شجریان
 
ارسال‌ها
1,094
امتیاز
26,431
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شد ای دل که خاکسار شدی؟
سر به خورشید داشتی و٬ دریغ
زیر پای ستم غبار شدی!

ترسم ای همنشین دیرینه
سرگذشت تو هم ز یاد رود!
آرزومند را غم جان نیست
آه٬ اگر آرزو به باد رود!
آه ؛
اگر آرزو به باد رود ...
 

Déjà vu

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,325
امتیاز
23,696
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست

گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست



جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش

كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست



گم گشته‌ی ديار محبت كجا رود؟

نام حبيب هست و نشان حبيب نيست
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
بر سنگ گوری تازه نامی هست
دارنده این نام را هرگز ندیدم من
اینجا میان سوگواران آشنایانند و خویشانند
و مردمانی هم که چون من ، دارنده این نام را هرگز ندیدند و نمیدانند
اما ؛
هرکس که اینجا هست
با خشم و فریادی گره در مشت
می داند ، که او را کُشت !
بر گِرد گور تازه جمعی سوگواران است
دیگر کسی اینجا نمی پرسد
این خفته در خاک از کجا و از کدامان است ؟
می دانند ...
او فرزند «ایران» است .
 
ارسال‌ها
1,094
امتیاز
26,431
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
Used to Bio
رشته دانشگاه
CS
شبم از بی ستارگی : شب گور
در دلم گرمی ِ ستاره ی دور
آذرخشم َگهی نشانه گرفت
َگه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان ،تیره گشت چون َپر ِ زاغ
مرغ ِ شبخوان که با دلم می خواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان، گم شدند در شب ِ دشت
آه از آن رفتگان ِ بی برگشت
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
562
امتیاز
15,967
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
کیست این شبگردِ تنهای غمین؟
روح سرگردانِ آوازِ زمین
بر سرِ ویرانه‌های سوخته
دیده بر خاکسترِ خود دوخته
می‌رود آواره هر سو سایه‌وار
سایه‌ای پیچیده در خود سوگوار
سوگوارِ آرزوهای هدر
سایه‌ی امیدهای در به در
_ از بانگ‌ نی
 

Khakestary

‌‌‌‌
ارسال‌ها
59
امتیاز
1,392
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
ایلامـ
سال فارغ التحصیلی
1400
خلق چون دریا و دریا تندخوست
خشم پنهان جوش طوفان‌ها در اوست
می‌تپد دریا ز توفانی شگفت
ناخدا این موج را آسان می‌گرفت
می‌خروشد موج و یورش می‌برد
تازیانه‌ش می‌زند آن بی‌خرد
سخت و سنگین می‌نمایی این زمان!
باش تا گرداب بگشاید دهان!
گفتمت، اما چه حاصل؟ نشنوی!
باد می‌کاری که طوفان بدروی!
_ از بانگ‌ نی
 
ارسال‌ها
2
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1390
در این سرای بی کسی،
نشسته ام به در نگاه می کنم،
دریچه آه می کشد.
تو از کدام راه می رفتی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید،پیر شد
نیامدی و
دیر شد.
 
بالا