- شروع کننده موضوع
- #1
marlik
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 519
- امتیاز
- 717
- نام مرکز سمپاد
- شهید صدوقی
- دانشگاه
- پلی تکنیک
- رشته دانشگاه
- مهندسی صنایع - صنایع
وختی سَری به سایت ِ متروکِ nodet.net میزنی ؛ وختی تاریخ ِ اخرین نوشته را می خوانی
یا حتی وختی جرعه ای از جام ِ زهری که امیرخانی ِ بزرگ ، ریخته است ؛ را سعی می کنی که به جانت گوارا کنی
اگر هم غیرتی از سمپاد در رگ هایت نباشد ؛ بغضی خشک گوشه ی چشمانت جمع می شود ,
دِلت اگر سنگ هم باشد ؛ تَرَک بر می دارد و ناخوش می شود ...
ان تارنمای ِ مجازی را می بندی ؛ تا امیدی باز کنی در این صفحه ی مجازی
می روی در جستجوگر تا دنبال ِ هویت ِ خود بگردی ...
شاید بعد از بالا و پایین کردن ِ نتایج ؛ چشمت به سمپادیا بیفتد ...
سمپادیا دات کام ...
ان کسانی که اینجا را مدیریت می کنند چه نهان و چه اشکارا ؛ در صفحه ی نخست نوشته اند ...
"بزرگترین جامعه ی دیجیتال ِ سمپادی ها"
کمی کنجکاو می شوی
عضو می شوی ؛ تا این جامعه ی دیجیتال ، بزرگتر هم شود
اما ... این سوال پیش می اید که ارمان ِ اینجا چیست ؟!
گویا اندکی با عقل هم جور نمی اید که کسانی(؟؟) برای ِ اینجا پول تخصیص دهند ؛
وخت خود را برای ِ کنترل و سیاست گزاری های ِ اینجا صرف کنند
فقط برای ِ من و تو ؟! و یا برای ِ منافعی که برای ِ هیچ کس روشن نیست ؟!
اما خودت را ارضا می کنی ؛ "لابد انها می خواهند مستعد های ِ سمپاد ؛ اینجا امکان بروز داشته باشند"
"لابد انها غیرت ِ شان گُل کرده که افرادی که بر سر ِ کارند ؛ روز ُ شب به بهانه های ِ مختلف به ناموسشان -سمپاد- تجاوز می کنند ؛ که از وختی پدر ِ پیر ِ این خانواده مُرد به این مادر
تجاوز ها شروع شد و می خواهند برای ِ نجات ِ مادرشان بکوشند ... "
اما این لابد ها هم چون ارضای ِ جنسی زودگذر ُ هیجانی ُ خطرناک هستن
یعنی وختی امدی داخل ُ اوضاع دستت امد ؛ می فهمی این لابد ها ؛ پنهان کردن ِ حقارت ِ مادرت بوده است برای ِ اندکی
کاربران ِ اینجا از ارمان های پدرشان دور شدند
دور از چشم ِ پدر ؛ خانه را کرده اند مکانی برای ِ دوست یابی با خواهرانشان !!
مدیران اینجا از خیلی چیزها بازمانده اند
به وصیت های ِ پدر عمل نمی کنند
انها حتی حاضر نیستند به برادران ُ خواهران ِ کوچک ِ شان جواب بدهند
"با توجه به تعداد بالای پیغام خصوصی های دریافتی ، فعلا از دریافت پیغام معذورم. لطفا سوالات خودتون در انجمن پیشنهادات بپرسید"
فکرش را بکن که برادر ِ کوچَک یا خواهر ِ کوچک ِ تو ؛ بیاید ُ جلوی ِ جمعی , پرده از مشکلاتش بردارد
کاربران از دموکراسی حرف می زنند ...
شاید خودشان را به این غفلت زده اند ؛ که این خانه به نام ِ برادر ِ بزرگ است - مدیران ِ اشکار و نهان -
کاربران در خانه ، از حرف های ِ خانه ی حاجی عزت گرفته تا کشتی کج ِ بی بی صغری حرف می زنند ...
عکس های ِ البوم ِ خانوادگی را کرده اند از کپی ُ بچسبان های ِ اینترنتی
همان البوم که درست کرده بودیم تا عکس های ِ دوربین های ِ خودمان در ان باشد
من کمی احساس ِ حقارت می کنم در این خانه
صدای ِ دعوای ِ اعضای ِ این خانواده ؛ را اپارتمان های ِ بالا و پایین ؛ چپ و راست می شنوند ...
نه صمیمیتی ؛ نه هیچ چیزی
خواهران در خانه چادر سر می کنند از ترس ِ برادران ِ هوس باز ِ خود
نمی دانم چرا کسی نمی فهمد ...
می خواهم درس بخوانم ؛ اما با این دعواها ؟!
می خواهم خانه ام باشد برای ِ ارامشم ؛ اما با این اختلاف ها ؟!
پدر ِ ما و مادر ِ ما ؛ انسان های ِ ابرو مندی بودند
کلی میشد ؛ از ابروی ِ انها استفاده کرد
حالا ؟!
وختی می خواهم به همسایه بغلی ؛ سَری بزنم , وختی کنایه می زند که اوضاع ارام شد , تلخ می شوم ...
می خواهم دست ِ برادر ِ بزرگ -مدیران ِ اشکار و پنهان- را بگیرم و برویم کمی هوا خوری ... اما خودش را پنهان کرده است
می خواهم سوالی بپرسم از خواهرم ؛ مرا تهدید می کند که به برادر ِ بزرگ گزارش می دهد ...
اینجا چیست ؟!
دیروز داداش کوچولو ازم پرسید : " داداش مارلیک ؛ سمپادیا , مشتق است یا مرکب ؟! "
خندیدم ؛ دستی بر سر ِ یتیم َش کشیدم و گفتم هیچ کدام داداشی ؛ فقط یک حرف ِ اضافه ست
من اینجا نه طرفدار ِ کاربرانی هستم که از دست ِ بی اعتنایی های ِ برادر ِ بزرگ به ستوه امده اند و اعتصاب کرده اند
و نه طرفدار ِ برادر ِ بزرگ - مدیران- که اشکارا و پنهان به جاهای ِ مختلف ِ خانه سرک می کشند و برای ِ خانه و اعضایش پول خرج می کنند و سیاست گزاری می کنند
من فقط طرفدار ِ مادر ِ خانه ام که سرد ُ مایوس ؛ یک روز جلوی ِ روح ِ پدر , بر اثر ِ تجاوزها ؛ می میرد ...
متاسفم ...
یا حتی وختی جرعه ای از جام ِ زهری که امیرخانی ِ بزرگ ، ریخته است ؛ را سعی می کنی که به جانت گوارا کنی
اگر هم غیرتی از سمپاد در رگ هایت نباشد ؛ بغضی خشک گوشه ی چشمانت جمع می شود ,
دِلت اگر سنگ هم باشد ؛ تَرَک بر می دارد و ناخوش می شود ...
ان تارنمای ِ مجازی را می بندی ؛ تا امیدی باز کنی در این صفحه ی مجازی
می روی در جستجوگر تا دنبال ِ هویت ِ خود بگردی ...
شاید بعد از بالا و پایین کردن ِ نتایج ؛ چشمت به سمپادیا بیفتد ...
سمپادیا دات کام ...
ان کسانی که اینجا را مدیریت می کنند چه نهان و چه اشکارا ؛ در صفحه ی نخست نوشته اند ...
"بزرگترین جامعه ی دیجیتال ِ سمپادی ها"
کمی کنجکاو می شوی
عضو می شوی ؛ تا این جامعه ی دیجیتال ، بزرگتر هم شود
اما ... این سوال پیش می اید که ارمان ِ اینجا چیست ؟!
گویا اندکی با عقل هم جور نمی اید که کسانی(؟؟) برای ِ اینجا پول تخصیص دهند ؛
وخت خود را برای ِ کنترل و سیاست گزاری های ِ اینجا صرف کنند
فقط برای ِ من و تو ؟! و یا برای ِ منافعی که برای ِ هیچ کس روشن نیست ؟!
اما خودت را ارضا می کنی ؛ "لابد انها می خواهند مستعد های ِ سمپاد ؛ اینجا امکان بروز داشته باشند"
"لابد انها غیرت ِ شان گُل کرده که افرادی که بر سر ِ کارند ؛ روز ُ شب به بهانه های ِ مختلف به ناموسشان -سمپاد- تجاوز می کنند ؛ که از وختی پدر ِ پیر ِ این خانواده مُرد به این مادر
تجاوز ها شروع شد و می خواهند برای ِ نجات ِ مادرشان بکوشند ... "
اما این لابد ها هم چون ارضای ِ جنسی زودگذر ُ هیجانی ُ خطرناک هستن
یعنی وختی امدی داخل ُ اوضاع دستت امد ؛ می فهمی این لابد ها ؛ پنهان کردن ِ حقارت ِ مادرت بوده است برای ِ اندکی
کاربران ِ اینجا از ارمان های پدرشان دور شدند
دور از چشم ِ پدر ؛ خانه را کرده اند مکانی برای ِ دوست یابی با خواهرانشان !!
مدیران اینجا از خیلی چیزها بازمانده اند
به وصیت های ِ پدر عمل نمی کنند
انها حتی حاضر نیستند به برادران ُ خواهران ِ کوچک ِ شان جواب بدهند
"با توجه به تعداد بالای پیغام خصوصی های دریافتی ، فعلا از دریافت پیغام معذورم. لطفا سوالات خودتون در انجمن پیشنهادات بپرسید"
فکرش را بکن که برادر ِ کوچَک یا خواهر ِ کوچک ِ تو ؛ بیاید ُ جلوی ِ جمعی , پرده از مشکلاتش بردارد
کاربران از دموکراسی حرف می زنند ...
شاید خودشان را به این غفلت زده اند ؛ که این خانه به نام ِ برادر ِ بزرگ است - مدیران ِ اشکار و نهان -
کاربران در خانه ، از حرف های ِ خانه ی حاجی عزت گرفته تا کشتی کج ِ بی بی صغری حرف می زنند ...
عکس های ِ البوم ِ خانوادگی را کرده اند از کپی ُ بچسبان های ِ اینترنتی
همان البوم که درست کرده بودیم تا عکس های ِ دوربین های ِ خودمان در ان باشد
من کمی احساس ِ حقارت می کنم در این خانه
صدای ِ دعوای ِ اعضای ِ این خانواده ؛ را اپارتمان های ِ بالا و پایین ؛ چپ و راست می شنوند ...
نه صمیمیتی ؛ نه هیچ چیزی
خواهران در خانه چادر سر می کنند از ترس ِ برادران ِ هوس باز ِ خود
نمی دانم چرا کسی نمی فهمد ...
می خواهم درس بخوانم ؛ اما با این دعواها ؟!
می خواهم خانه ام باشد برای ِ ارامشم ؛ اما با این اختلاف ها ؟!
پدر ِ ما و مادر ِ ما ؛ انسان های ِ ابرو مندی بودند
کلی میشد ؛ از ابروی ِ انها استفاده کرد
حالا ؟!
وختی می خواهم به همسایه بغلی ؛ سَری بزنم , وختی کنایه می زند که اوضاع ارام شد , تلخ می شوم ...
می خواهم دست ِ برادر ِ بزرگ -مدیران ِ اشکار و پنهان- را بگیرم و برویم کمی هوا خوری ... اما خودش را پنهان کرده است
می خواهم سوالی بپرسم از خواهرم ؛ مرا تهدید می کند که به برادر ِ بزرگ گزارش می دهد ...
اینجا چیست ؟!
دیروز داداش کوچولو ازم پرسید : " داداش مارلیک ؛ سمپادیا , مشتق است یا مرکب ؟! "
خندیدم ؛ دستی بر سر ِ یتیم َش کشیدم و گفتم هیچ کدام داداشی ؛ فقط یک حرف ِ اضافه ست
من اینجا نه طرفدار ِ کاربرانی هستم که از دست ِ بی اعتنایی های ِ برادر ِ بزرگ به ستوه امده اند و اعتصاب کرده اند
و نه طرفدار ِ برادر ِ بزرگ - مدیران- که اشکارا و پنهان به جاهای ِ مختلف ِ خانه سرک می کشند و برای ِ خانه و اعضایش پول خرج می کنند و سیاست گزاری می کنند
من فقط طرفدار ِ مادر ِ خانه ام که سرد ُ مایوس ؛ یک روز جلوی ِ روح ِ پدر , بر اثر ِ تجاوزها ؛ می میرد ...
متاسفم ...