پاسخ : ديالوگ های ماندگار
آمیز علی اصغر:محمد آقا این موقع روز راه گم کردی اومدی دکون بابا؟
محمد قریب:فرصتی شد گفتم یه سری بهتون بزنم
-گیر و گوری داری محمدجان؟
-نه
-رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر!
-میخوام بیام تو مغازه وردستت وایسم کار کنم.
-نگفتم یه چیزی هس بگو ببینم چیه بابا.
-میگم چیزی نیس
--آقاجان تو از اون آدمایی هستی که اگه سنگ آسیاب رو سرت بچرخه خم به ابرو نمیاری(من عشق این جمله ام

)ا به من بگو هنوز پدرتم
-آخه چیزی نیس
-محمد بازار کساده حوصله ندارم بگو ببینم این که چیزی نیس چیه؟
میخوان مارو از دانشگاه اخراج کنن.
-کیا میخوان اخراج بشن؟
-ده دوازده نفر از استادای دانشگاه به خاطر نامه ای که به مجلس نوشتیم.
-د مگه چی نوشتین؟
نوشتیم که قرارداد کنسرسیوم خیانت به مردمه.
- بسه بسه تا آخرشو گرفتم چی میگی.محمدآقا آدم یه تا پیرهن با آدم دوتا پیرهن دعوا نمیکنه یه حرفو ده بار که نمیگن که.آقا اینا دیوار رو چنونی میندازن که گردی ازش بلند نمی شه شما چارتا استاد دانشگاه که چرخ پنجم درشکه این.اصلا به حساب نمی یاین.حالا اینی که میگی حتمیه؟
آره
-اونوقت کاری به کارای دیگه تونم دارن؟
-نه بیمارستان و مطب سر جاشه.
-آ خب الحمدلله که آب باریکه جاریه.
-خوبه خودتون میگین آب باریکه .برا همین میخوام بیام تو این مغازه کار کنم.
-مسخره میکنی با همین برنج و نخود لوبیا فرستادمت خارج کسی شدی.
-اینا به تجربه و سواد این جماعت احتیاج دارن حتی اگه اخراجمونم بکنن مجبورن دوباره...
-حرفی میزنیا.بلال که مرد پسش اذون گو نیومد!
- راه که همش سربالا نیس سر پایینی هم داره. میگم نمیخوای یه دستی به سر وگوش این مغازه بکشی.
-نه دیگه بابا .ما دیگه کلنگی شدیم همینم از سرمون زیاده.
-اختیار داری.
سریال(منظومه سترگ بهتره بگیم)روزگار قریب کیانوش عیاری .این صحنه اول قسمت شرکت یاد هست و نمونه از دیالوگای خوب نوشته شده کنایی و کمی پینگ پنگی این سریاله.خلاصه این کاریه که از لحاظ فنی (به خاطر خلقیات عیاری)خیلی قوی نیس ولی واقعا یه جور کتاب تاریخ معاصر ما ایرانی هاس.