+باید کاری باشه که بتونم انجام بدم
-برام لبخند بزن،زود باش کلارا آزولد برای اخرین بار برام لبخند بزن
+چطوری میتونم لبخند بزنم؟
-اشکال نداره،نگران نباش،این یادم میمونه
دکتر هو قسمت اخر فصل نهم
ببین اگه بیرون اینجا بودیم وجودشو داشتی با من اینجوری حرف بزنی؟
نه میخوام بدونم جرعتشو داشتی بی واسطه، صاف تو چشای من نگاه کنی؟
اگه مامور نبودی جیگرشو داشتی از کمتر از 500 متری من رد شی؟ تو نه، همتون! کل این بازداشگاه!
جسورانه زندگی کن کلارک؛
به حداقل رضایت نده
اون جوراب شلواری راه راه رو با افتخار بپوش
تو روی قلب من حک شدی کلارک
اونم از همون روز اولی که اومدی...
با اون لبخندِ دلنشینت و
اون لباسهای مسخرهات
و شوخیهای بیمزهات..
تو فقط یک بار زندگی میکنی
و این وظیفه توعه به بهترین شکل زندگی کنی...
پس فقط خوب زندگی کن
بهش حقیقت رو بگی که به جای دنبال کردن یه ستارهی سرد، با چشمان خیس به ستارهها خیره بشه؟ این سرنوشتشه؟
نه نه... بذار فکر کنه که "هیچوقت دوسش نداشتم"
SnowDrop